آناهید خزیر: این نشست عصر روز چهارشنبه (۱۶ شهریور) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در این درسگفتار مطرح شد که بیشک عطار یکی از برجستهترین سرایندگان روایتهای عرفانی است که در مثنویهای خود مطالب دشوار عرفانی را در قالب حکایت و تمثیل بیان کرده است و هنر شخصیتپردازی در این حکایات و مثنویها از بارزترین شگردهای اوست.
دکتر نسرین فقیه ملک مرزبان، عصو هیأت علمی دانشگاه الزهرا گفت: عطار خود را «قصهگوی حق» مینامد و سعی میکند آنچه را که ضمن معانی و مفاهیم روحانی تجربه کرده است، بیان کند. او به شاعری اعتقادی ندارد، بلکه میخواهد با یادآوری ارزشها، خوانندهی اثرش را به آن سو هدایت کند. به همین دلیل است که میگوید: «ره به معنی بر اگر دانندهای». عطار برای رسیدن به چنین مقصودی، الفاظ سادهای را برمیگزیند و درک شهودی را بر استدلال ترجیح میدهد.
در میان آثار عطار، چهار کتاب او برجستگی و اهمیت بسیار دارند. این چهار اثر عبارتند از: «منطق الطیر»، «الهی نامه»، «اسرار نامه» و «مصیبت نامه». اگر بخواهیم از دید ساختاری به این آثار نگاه کنیم، درخواهیم یافت که عطار در آغاز هر کتاب، ابتدا توحید خداوند را میگوید و سپس ستایش پیامبر را میآورد. ضمن آنکه اعتدال مذهبی بسیاری از خود نشان میدهد. در واقع او در سکویی بالاتر مینشیند و میکوشد دیگران را هدایت کند. حتا در مورد زنان هم به اعتدال میگراید و همه جا زن را محترم میدارد. از این رو میتوان گفت که کمتر شاعری یافت میشود که همانند عطار گرایش به اعتدال داشته باشد.
ساختار «منطق الطیر» عطار به چند بخش تقسیم میشود: تجمع مرغان، آشنایی آنها با هم، عذر و بهانهها، پاسخهای هدهد، سپس بلندترین پاسخ هدهد به این پرسش مرغان که: چگونه مسیر سلوک را طی کنند؟ و سرانجام قصهی شیخ صنعان. چنین ساختاری، تصادفی نیست. بلکه همانند قابی است که چارچوب طراحی شدهی هنرمندانهای دارد. نکته اینجاست که در آثار هنر ایرانی، همواره به چارچوبها برخورد میکنیم. برای مثال، باغهای ایرانی چهار باغ است که ابتدا و انتها دارد. نقاشیهای قدیمی هم چارچوب دارند. درست است که کسانی مانند مولوی این گونه ساختارها و چارچوبها را میشکنند؛ اما کار آنها بیمعنا نیست. برخلاف مولانا، عطار همیشه ساختار را در نظر دارد. به سخن دیگر، او هنگامی که میخواهد کتابی را آغاز کند، تا انتهای کارش را پیش چشم میآورد و میداند که چگونه مسیر خود را بپیماید و آن را به پایان برساند. در حالی که «مثنوی» مولانا تقریری است و چارچوب طراحی شدهای ندارد.
«الهی نامه» عطار کتابی برای تربیت انسا نهاست
«الهی نامه» شاهکار عطار است که در سایه مانده است. عطار در «الهی نامه» ابتدا از روح سخن میگوید؛ بعد قصهای را میچیند و در انتهای کار، باز به روح خطاب میکند. روح اول، با روح پایان کتاب، این فرق را دارد که پختهتر شده است. پس با این حساب میتوان گفت که «الهی نامه» همانند دایرهای است که از روح به روح میرسد. اما در این میان، شش پاره قصه هم وجود دارد و این نشان از طراحی مهندسی شدهی کتاب دارد. در این اثر، پدری میخواهد قصهای را به شش فرزند خود بگوید. از آنها میخواهد که خواستهها و آرزوهای خود را بر زبان بیاورند. پدر میکوشد که آنها را به مرتبهای عالیتر رهنمون شود. دیالوگهایی هم که پیش میآید، کاملا دیالکتیکی است. گفتوگوها یک سویه نیست و همهی شخصیتها مجال سخن گفتن مییابند. در حقیقت، «الهی نامه» سیری برای تربیت انسانهاست. برای همین است که خواننده با مطالعهی این اثر، میتواند خود را بهتر بشناسد.
اما «مصیبت نامه» را میتوان «حرکت سلوک فکرت» نامید. اینکه سالک، فکرت باشد، نوآوری عطار است. در این کتاب، سالک چهل منزل را طی میکند و نزد اسرافیل، عرش، جبرییل و دیگران میرود. چرا که طالب تعالی و کمال است. سالک نزد هر کدام از مقامات معنوی که میرود و خواستهی خود را بازگو میکند، پاسخ همدردانهای میشنود. آنگاه پای شخصیت سومی به میان میآید. سالک فکرت به پیری مراجعه میکند. آن پیر، مقامهای معنوی را که سالک دیده است، تحلیل میکند. پس از آن است که عطار حکایتها را میآورد. در اینجا ما با روایت لفظ به لفظ برخورد نمیکنیم؛ بلکه زبان، زبان حال است. عطار در سیر سالک فکرت، سوالهایی را به دقت انتخاب میکند. اما سالک هنگامی که به مقام چهلم میرسد، دیگر سوالی ندارد. چرا که «جان»، او را در خود غرق میکند و سالک به وحدت میرسد. این ساختار نشان میدهد که «مصیبت نامه» هم طراحی از پیش فکر شدهای دارد و جوششی نیست.
«اسرار نامه» عطار نیز حدود صد حکایت است و بیست و دو مقاله. در این کتاب، عطار حالت خطابی دارد و با مخاطب، مستقیم حرف میزند و در میانهی سخنها، حکایتها را میآورد. در ضمن حکایتهاست که دیالوگ (گفتوگوی) دو شخص اتفاق میافتد و راوی تبدیل به «من» میشود. اما این را نیز باید دقت کرد که «اسرار نامه» حالت سمبولیک «الهی نامه» و «منطق الطیر» را ندارد. به هر حال، این اثر ساختار متفاوتی با آثار دیگر عطار دارد.
ویژگیهای کلی منظومههای عطار
هنگامی که چهار اثر «منطق الطیر»، «اسرار نامه»، «الهی نامه» و «مصیبت نامه» را با هم میخوانیم، به چنین مشخصاتی میرسیم:
۱- همهی آنها ساختار کلی دارند و همواره قصهای بزرگ، قصههای کوچکی را در خود جای داده است.
۲- در تمام این مثنویهای چهارگانه، با عرفان مواجهایم و رنگ غالب حکایتها عرفانی است؛ هر چند نکتههای دینی و اجتماعی هم در آنها یافت میشود.
۳- نکتهی دیگر وجود راوی در این آثار است. راوی کتابهای عطار، بیپروا در ابتدا و میانه و پایان اثر با خواننده، به شیوهی مستقیم، سخن میگوید.
۴- قهرمانان حکایتهای عطار، مردم معمولی هستند و این نکتهی قابل توجهی است. این مردم، در متن جامعه قرار گرفتهاند. از این رو، حکایتهای عطار تنوع شخصیت دارند و نشان از این میدهند که عطار به خوبی جامعهی خود را میشناخته است.
۵- در بسیاری از حکایتهای این چهار اثر، تقابل دو نیرو وجود دارد و همیشه دو نیروی مخالف، رو در روی هم قرار میگیرند. همین دو قطبیگرایی است که سبب پدید آمدن حکایتهای عطار شده است. او از تقابلها، حکایت میسازد.
۶- نکتهی دیگر، تنوع زنجیره قصههاست. حکایتها گردش دارند؛ به سخن دیگر، حکایتهای پایانی که باید همراه با نتیجهگیری باشند، کاملترند و شخصیتهای پایانی، به بهترین وجهی، معنا را ابلاغ میکنند. و این نکتهی جالبی است که در آثار دیگران کمتر میتوان دید.
۷- یک ویژگی دیگر، موضوع تکرار شوندگی شخصیتهاست. مثل دیوانگان عاقل (عقلا مجانین) که داستانهای آنها بسیار تکرار میشود.
پویایی و پیچیدگی شخصیتها، از دیگر ویژگیهای آثار عطار است. شخصیتهای او بیسرانجام نمیمانند و به محض رساندن پیام حکایت، رها نمیشوند. پیچیدگی که اشاره کردیم، نتیجهی اقوال دشوار نیست. زبان شخصیتها و راوی، بسیار ساده است و از اتفاقات ساده ریشه میگیرد. اما باید زبان نمادین آنها را فهمید. از سوی دیگر، روایت گفتاری عطار با اعمال شخصیتها همراه میشود و خواننده حس شخصیتها را از کارها و رفتار آنها میفهمد. نامگذاری شخصیتها هم از دیگر ویژگیهای آثار عطار است. هر نام هویت ویژهای دارد که ممکن است با هویت تاریخی او متفاوت باشد. چرا که عطار تاثیر نام بر شخصیتها را میداند. از این رو گاهی نامهای شخصیتهای حکایات او، سمبلیکاند.