سیوچهارمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سنایی با عنوان «آن حکیم غیب، آن صاحبمقام» به تأثیر سنایی بر اقبال لاهوری اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدحسن مقیسه در روز چهارشنبه هفدهم مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
محمدحسن مقیسه، سخنانش را با قصیده مشهور سنایی «مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا / قدم زین هر دو بیرون نِه نَه آنجا باش و نه اینجا» آغاز کرد و گفت: قصد دارم نتیجه پژوهشها و تحقیقات محمد بقاییماکان را به شما ارائه بدهم. وی به عنوان یک اقبالشناس ۳۰ سال است که بر آثار این شخصیت ارزشمند کار کرده است. اقبال لاهوری، شاعر و متفکر معاصر، بر این باور بود که بهترین زبانی که میتواند شعر را در خود هضم کند زبان فارسی است. اقبال از مولانا و سنایی بیش از دیگر شاعران فارسیزبان تأثیر پذیرفت و «جاویدنامه»ی خود را با تأثیر از «سیرالعباد» سنایی نوشت و با ادبیات فارسی زندگی کرد و بالید. اقبال در سفر به غزنی و زیارت مزار حکیم سنایی هم شعرهایی سروده است. اگر اقبال لاهوری را بشناسیم بهتر میتوانیم به ارزش سنایی و تأثیری که بر فرهنگ، هنر و ادبیات جامعه ما و فراتر از جامعه ما گذاشته است، پی ببریم. امسال هشتادمین سال درگذشت اقبال لاهوری است. او در سال ۱۲۵۵ شمسی برابر با ۱۸۷۷ میلادی به دنیا آمده است. اقبال لاهوری ۶۱ سال در این دنیا زیسته و سنایی نیز ۶۲ سال عمر کرده است، اما تاثیری که اقبال از سنایی گرفته بسیار زیاد است.
اقبال سیاستمدار و جهانشناس بزرگی بود
توجه به اسلام و ایران دو وجه کارا و لازم در زندگی اقبال لاهوری است. هنگام مواجهه با اقبال با یک منشور چند وجهی روبهرو میشویم. لاهوری شخصیتی تقریباً ده یا دوازده وجهی داشته است. اقبال توجه و تسلط کافی به قرآن داشته است، به خاطر اینکه وی در خانوادهای معنوی زاده شده از کودکی با قرآن مأنوس بوده و هیچ گاه از قرآن جدا نبوده است. او در دو کتاب ارزشمند خود یعنی «بازسازی اندیشه دینی در اسلام» و «سیر حکمت در ایران»، درباره مطالب و مفاهیمی که از قرآن نیاز داشته، بحث کرده است. جدا از این، در سراسر دیوانش و حتی زندگی شخصی خود از قرآن استفاده و یاد کرده است. اقبال لاهوری در سراسر زندگی، بهویژه در روزهای پایانی عمر، همیشه دو کتاب قرآن و مثنوی را به همراه داشته است. همچنین اقبال همیشه آرزوی دیدار ایران و حجاز را داشت که البته این دیدار هیچ وقت میسر نشد، بنابراین اولین مشخصه اقبال، قرآنشناسی و قرآنپژوهی است و دوم اینکه اقبال لاهوری، شاعر و ادیبی بوده که به رغم اینکه ایران نیامده و زبان فارسی را نمیدانسته، به شاعران ما بسیار ارادت داشته است. همچنین اقبال یک سیاستمدار و جهانشناس بزرگ بوده که سالها تلاش کرد هندیها و مسلمانان را با هم آشتی بدهد.
ارادت بسیار اقبال به شاعران و عرفای ایرانی
برای بیان نظر اقبال درباره ایران معمولاً اشعار و دیوان فارسی او مورد توجه بوده است. اقبال لاهوری به تاریخ کشور خود و جهان و پژوهش درباره آن دلبستگی بسیاری داشت و این مساله از دیگر وجوه این شخصیت است. اقبال درباره تاریخ هند کتابهایی نگاشته که تا سالها در هند تدریس میشده است. همچنین اقبال فلسفهدان و فلسفهخوان بوده و یک دستگاه مستقل فلسفی را ایجاد کرده است مهمترین وجه مشخصه اقبال که باعث فخر ما ایرانیهاست، این است که اقبال با وجود اینکه به همه زبانهای انگلیسی، اردو، پنجابی، آلمانی و عربی مسلط بوده و همچنین با وجود اینکه به ایران نیامده و زبان فارسی را نمیدانسته است؛ بلیغترین، زیباترین و اثرگذارترین اشعار را به زبان فارسی بیان کرده است، که شاید به این خاطر است که پدربزرگ او زبان فارسی را میدانسته و در خانه او دیوان حافظ، سنایی، مولوی، عطار و عراقی بوده است؛ بنابراین اقبال ارادت بسیار زیادی به شاعران ادبا نویسندگان حکما و عرفای ایرانی داشته است. جالب این است که جابهجا در دیوان اردوی اقبال از نیم مصرع، گرفته تا یک بیت، دوبیتی، رباعی و حتی یک غزل تماماً فارسی دارد که در آنجا هم از حکما و ادبای فارسی استفاده کرده است.
نوع برخورد اقبال با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی مایه فخر ما ایرانیهاست، است. اقبال به زبانهای متعددی از جمله زبان انگلیسی تسلط کافی و کامل داشت. زبان مادری او پنجابی و اردو بود و به واسطه تحصیلش در آلمان، با این زبان نیز آشنا بود. همچنین او بر زبان عربی اشراف داشت و این زبان را در دانشگاه کمبریج تدریس کرده است، اما با وجود همه اینها، او فارسی را برای بیان اندیشههای خود انتخاب میکند. این نکته ظریفی است و نشان میدهد که زبان فارسی قابلیتهای بسیاری دارد و میتواند علوم و رشتههای متعدد را بازتاب دهد. این را اقبال نه تنها با آثار، بلکه در گفتار خود نیز بیان کرده است. از مجموع ابیاتی که از او به یادگار مانده، کفه زبان فارسی سنگینی میکند. گاهی در میان سرودهای به زبان اردو، ابیاتی به زبان فارسی دارد؛ از این جهت زبان فارسی میتواند فصل مشترکی میان ما، اقبال و شبهقاره باشد. اقبال پی به این برده بود که زبان فارسی قابلیتهای فراوانی دارد و این زبان، زبانی است که در طول تاریخ زندگی خود نشان داده که فقط برآیند یک علم نیست، بلکه همه علوم را دربرمیگیرد؛ از فلسفه و منطق گرفته تا ادبیات و ریاضی و سایر علوم.
اقبال غیرایرانیترین ایرانی است
اقبال لاهوری به سبب دین، زندگی، تحصیلات و... با ۴ فرهنگ و تمدن بزرگ عمیق و عریق اسلام، هند، اروپا و ایران آشنا بوده است. او تمام کشورهای اسلامی را بررسی میکند و میگوید، اگر ایرانیها نبودند، فرهنگ و تمدن اسلامی ناقص میماند، چراکه ایرانیها در همه گسترهها و مولفههای بزرگ مانند دین، علم، فلسفه، حکمت و عرفان، اخلاق، ادب و هنر و ادبیات که یک فرهنگ و تمدن را میسازند جزو سرآمدان جامعه مسلمان شرقی و حتی جهان هستند، به همین مناسبت است که میگوید اسلام برروی شاهپر ایرانیها و مخصوصاً زبان فارسی قرار گرفته و گسترش یافته است. اقبال لاهوری درباره زبان فارسی شعرهای بسیاری گفته است. اقبال غیرایرانیترین ایرانی است که به فرهنگ و زبان ما ارادت فراوان داشته است او با وجود اینکه مولفههای بزرگی دارد خود را خاک پای عرفا و شاعران ایرانی میداند که از جمله آنها سنایی و مولوی است.
اقبال لاهوری معتقد است که ابتدا سنایی بوده که شور و آتش عرفان و ادبیات فارسی را در مولوی هم برانگیخته و این مطلب را در اشعار مختلفی ذکر کرده است. اقبال سنایی را شاعری صادق و مخلص میداند و در مقدمه مثنوی «مسافر» که برای سنایی سروده، او را به عنوان یک حکیم به مخاطب معرفی میکند و در بخش دوم این مثنوی، مقایسهای بین کار سنایی و کاری که خودش انجام داده، دارد. مشابهتهایی بین اقبال و سنایی وجود درد و حدود ده مورد مشابهت بین این دو شاعر پیدا شده است. در کنار آن این دو شاعر یکسری مفارقتها هم داشتهاند. اولین مشابهت این است که همان طور که سنایی «سیرالعباد» دارد، اقبال هم «جاویدنامه» دارد که این دو اثر زیرمجموعه آثار «معراج نامه» شناخته میشوند.
اقبال لاهوری و سنایی عشق را باور دارند
مشابهتها و اختلافاتی بین «سیرالعباد» و «جاویدنامه» وجود دارد، از ویژگیهای اقبال این است که در شعر آزاد است. نگاه متفاوتی که این دو شاعر بزرگ به شیطان داشتند، دومین ویژگی مشترک بین اقبال و سنایی است. سومین وجه مشترک آنها، این است که هر دو به ما توصیه میکنند از هوا و هوس و از دنیا و مادیات بپرهیزید، که این مسئله در اشعار هر دو آنها هم انعکاس یافته است. باورمندی هر دو شاعر به عشق چهارمین وجه مشترک آنهاست. عشق در سراسر کائنات پیچیده شده و همه شاعران ما هم از وجوه مختلف درباره آن بحث کردهاند. سنایی کشته شدن در راه عشق را موجب جاودانگی میداند و اقبال هم فراوان درباره عشق صحبت کرده است. پنجمین مؤلفه همسان بین اقبال و سنایی قلندریات آنها است. قلندریات یعنی برخلاف دید و صلاح مردم حرکت کردن و بخش بزرگی از اشعار شاعران کهن ما قلندریات آنها است که در سنایی هم این نوع اشعار فراوان دیده میشود. نگاه معنیگرایی این دو شاعر به علم دارند که این مساله موضوع مشترک بین اقبال و سنایی است. آنها معتقدند که علم زمانی به درد ما میخورد که در خدمت دین باشد. نگاه هر دو شاعر بزرگ مورد بحث ما درباره دین هم یک نگاه مشترک، یعنی توجه به پویایی دین است. آنها معتقدند که اگر دین در جامعه پویا نباشد اثری نخواهد داشت.
اقبال لاهوری یک فلسفهخوان است
توجه به آگاهیهای نوین از دیگر مؤلفه مشترک مورد توجه سنایی و اقبال است. این دو شاعر بر این باورند که انسان بایستی نگاهش به دنیا را عوض کند. همچنین توصیه به کوشش و طراحی یکی از توصیههای بزرگی است که هر دوی این شاعران داشتهاند. ضدیتی که هر دو شاعر با فلسفه دارند آخرین موضوعی است که سنایی و اقبال برآن پای میفشردند به رغم اینکه خود اقبال یک فلسفهخوان است و دستگاه فلسفی مستقل ایجاد کرده و به رغم اینکه سالها فلسفه اسلامی و غرب را خوانده و در مورد آنها نظر دارد، اما به جهت اینکه اعتقاد دارد فلسفه تحرک را از او میگیرد و نقطه مقابل و مرکزی در برابر خودی او است با آن مخالفت کرده است. سنایی هم بهرغم اینکه از همه مولفهها و مباحث فلسفی در آثار خود استفاده کرده، اما از فلسفه بیزار است و فلاسفه یونان را هوس گویان یونانی میداند.
همچنین تضادها و افتراقاتی بین سنایی و اقبال وجود دارد که آنها نیز طبیعی است. در ذهن سنایی و مجموعه شاعران کهن و کلاسیک ما یک نظریه است، آنها معتقدند جهان در کاملترین صورت خود است. اما اقبال این نظریه را قبول ندارد و معتقد است این جهان میتواند از این هم زیباتر شود. حتی معتقد است خداوند این جهان را خام آفریده و این انسان بوده که این جهان را بهتر و آبادتر کرده است. درباره سنایی که معتقد به تکامل جهان است سنایی و مجموعه شاعران ما اشعری مذهب و معتقد به جبر هستند. جهان در خلقت کامل است و عیب و ایرادی نباید از جهان گرفت.
انسان جهان را به جلوهگری واداشته است
وی شعری از سنایی را با این مضمون خواند. «ابلهی دید اشتری به چرا / گفت نقشت همه کژست چرا / گفت اشتر که اندرین پیکار / عیب نقاش میکنی هشدار / در کژیام مکن به عیب نگاه / تو زمن راه راست رفتن خواه» اما اقبال لاهوری به این مساله معتقد نیست و میگوید بگومگویی بین خدا و انسان وجود دارد. خداوند میگوید من این کارها را کردم و انسان هم که اقبال نقش او را در زمین بازی میکند بر این باور است که من این کارها را انجام دادهام. با این توصیف انسان را در مقابل خدا قرار میدهد و معتقد است که انسان این جهان را بهتر ساخته است. دنیا را خدا ساخته ولی انسان جهان را به جلوهگری واداشته است. خدا به انسان میگوید من جهان را از آب و گل آفریدم اما تو ایران و تاتار و زنگ آفریدی.
مقیسه با اشاره به برخی افتراقات سنایی و اقبال سخنانش را با خواندن غزلی از اقبال لاهوری درباره ایران به پایان رساند و گفت: سنایی نور چشم ماست و اقبال با این تفکرات جدید و راهکارهای نوین که به انسان ارائه داده باز میگوید این آتش که در سینه من است از سنایی است و همین مساله نشاندهنده بزرگی و عظمت سنایی در نزد اقبال لاهوری است.