گل سرخ، روی چمن لخته شد
و خون، چتر فواره باز کرد
زنی داشت در باجهای زرد با یک نفر حرف میزد که
پرواز کرد
و خون صدا از رگ پارهی سیم
بر خاک ریخت
در آن انفجار
به معراج رفتند پیغمبران کوپنهای بیخواربار
در آن ایستگاه
به مقصد رسیدند مردان کار
به مقصد رسیدند چندین زن خانهدار
و راحت شدند از صف نان و گوشت
به مقصد رسیدند چندین زن کارمند
و آن ماه، شهریهی مهدکودک نپرداختند
ز گهواره تا گور، یک خط کوتاه سرخ
تهمتن کجاست
که آید جوانمردی آموزد از پهلوانان این روزگار
جوانمردی آموز از پهلوانی که پیروز شد
بر آن کودک شیرخوار!
توانا بود هر که همدست شیطان بود
توانا بود هر که نادان بود
«چنین گفت فردوسی پاکزاد»
بر آن سنگپایه
در آن بامداد