آناهید خزیر: پانزدهمین نشست از مجموعه درس گفتارهایی دربارهی عطار «سفر به ذره» نام داشت که میزگردی درباره غزلیات عطار و مولانا بود. این نشست سیام آذر با حضور ادیبان و علاقهمندان در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
دکتر قدمعلی سرامی در ابتدای نشست گفت: مفهومی که در غزل مولانا دیده میشود نظم پریشان آن است. یعنی آنکه شاعر خط عمودی شعر را رعایت نکرده و در اقلیمهای گوناگون فکری سیر کرده است. غزل حافظ هم همین گونه است. صورت کامل چنین ویژگی را در سبک هندی میتوان دید. در واقع در این نوع از غزل، تنها از طریق ردیف و قافیههاست که بیتها به هم متصل میشوند. در قرن ششم هم بیشتر غزلهایی که سراغ داریم، همانند غزل انوری و مجیر، دارای خط عمودیاند. یعنی غزل از بالا تا پایین یک معنا را میرساند. غزل عطار هم این ویژگی را دارد و به ندرت در آن ابیات منفرد دیده میشود. غزل او یکدست است. در حالی که غزل مولانا این گونه نیست و ممکن است که یک بیت غزل مرغوب و بهتر از بیتهای دیگر باشد.
واژگان همانند ویژگی غزل عطار و مولانا
یک ویژگی دیگر غزل عطار و مولانا، واژگان همانند آنهاست. تقریبا تمام واژگان عطار را مولانا به کار بُرده است، به علاوهی انبوهی از واژگان تازه. به سخن دیگر، اگر بخواهیم فرهنگی فارسی براساس غزل عطار فراهم کنیم و فرهنگی هم براساس واژگان مولانا، تمام واژگان عطار را در غزل مولانا خواهیم دید. البته وسعت واژگان مولانا بسیار بیشتر از عطار است. طبیعی است که وقتی واژگان گسترده باشد، تنوع معنایی پدید میآید. یک مسالهی دیگر خاطرهپردازی و تولید داستان در غزل است که مولانا آن را به کمال میرساند. سنایی هم حتا در قصیده داستانپردازی کرده است. اوج چنین داستانپردازی را در غزل حافظ هم میبینیم، آنجایی که میگوید: «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست». شمار غزلهایی که مولانا در آنها داستانی را بیان میکند، شاید از صد هم میگذرد.
حس مقتدر وحدت گرایانه در غزلهای عطار
نکتهی دیگر در مقایسهی غزل این دو آن است که در غزل عطار تنوع وزنی که در نزد مولانا هست، نمیبینیم. چون مولانا از موسیقی وزنی استفاده میکند و غزل او تنوع اوزان بسیاری دارد. در واقع متنوعترین دیوان غزلیات دنیای فارسی زبان، همین دیوان کبیر مولاناست. حتا او از اوزان نامرغوب هم استفاده کرده، چون تبعیت او از موسیقی است. با قاطعیت میتوان گفت که مولانا چنگ و رباب مینواخته. اساسا رباب ساز خانوادگی مولاناست. به همین دلیل است که اوزان او تنوع بیشتری دارد. از سویی دیگر، تمام غزل عطار را میتوان حول یک محور بزرگتر دید. اگرچه عطار تنوع مضمونی دارد، اما در همهی دیوان او یک حس مقتدر وحدت گرایانه دیده میشود.
عطار مورد توجه مولانا بوده است
عطار بسیار مورد توجه مولانا بوده است. به ویژه در مثنوی تحت تاثیر عطار، به ویژه دو اثر «منطق الطیر» و «اسرار نامه»، است. مولانا در پایان مثنوی خلاصهای از «منطق الطیر» را در ده بیت میآورد و در انتها میگوید: «منطق الطیر خاقانی صداست/ منطق الطیر سلیمانی کجاست». این تاثیر از عطار را در غزلیات مولانا هم میبینیم. او بارها و بارها از عطار یاد میکند. حتا غزلهایی از عطار وارد دیوان شمس شده است که معروفترین آنها این غزل است: «گمشدن در گمشدن دین من است/ نیستی در هست آیین من است». در رباعیات عطار و مولانا هم، چه در قافیه و چه در مضمون، همسانیهای فراوانی میتوان دید.
خاموشی در غزل مولانا دعوت به سکوت است
چند نکتهی دیگر هم هست که باید به آنها اشارهی گذرایی کرد. یکی چاپ دیوان عطار است که دکتر تقی تفضلی تصحیح کرده است. این چاپ پُر از غلط است و بیش از سیصد غلط فاحش در آن راه یافته است. دیوان مسعود سعد سلمان هم که دکتر مهدی نوریان چاپ کرده و چاپ دیگری از آن به دست استاد رشید یاسمی چاپ شده، چند صد غلط دارد. دربارهی تخلص مولانا هم که گفتهاند تخلص «خاموش» داشته، اشتباهی است که از راه تذکرههای دورهی قاجار وارد ادبیات ما شده و متاسفانه استادان ادبیات آن را مرتب تکرار کردهاند. مولانا «خاموش» تخلص نمیکرده. شعر او شفاهی و سورئال است، نه اینکه همانند شاعران دیگر گوشهای نشسته باشد و شعر سراییده باشد. اگر تخلص مولانا «خاموش» بود در یک غزل سه بار آن را تکرار نمیکرد. خاموشی در غزل او دعوت به سکوت و به معنای «خاموش باش» است.
سنجش عطار با مولانا، باعث درخشش مولانا میشود
دکتر حمیدرضا شایگانفر سخنران بعدی نشست بود، وی افزود: با توجه با تمام زحافات و اوزان شکستهای که مولانا به کار بُرده، ۴۸ وزن را در دیوان غزلیات او تشخیص دادهاند. البته هنوز هم بین ۴۸ تا ۵۳ وزن، اختلاف هست. چون بسیاری از غزلیاتی که در دیوان کبیر راه یافته، معلوم نیست از مولانا باشد. هنگام مقایسه مولانا و عطار، از دید بهکارگیری اوزان، البته مولانا را باید بزرگتر دانست. هرچند هر دو آنها بزرگ هستند. این مقایسه همانند مقایسه کردن سعدی و حافظ است. اگرچه سعدی شاعر توانا و بزرگی است، اما در سنجش با حافظ در جای پایین تری قرار میگیرد. مولانا و عطار هم همین گونهاند و سنجش عطار با او، ناخواسته باعث درخشش مولانا میشود.
مولانا نزدیک به ۵۳ وزن را به کار میگیرد و عطار ۳۰ وزن را. با این حساب عطار دو سوم مولانا از وزن استفاده میکند. بسامد اوزان موسیقایی مولانا هم بسیار بیشتر از عطار است. میدانیم که وزنهای طربانگیز، به شاعر آزادی عمل میدهد. مثلا آنجایی که مولانا میگوید: «آمد موج الست کشتی غالب ببست»، وسط مصراع مکثی روی میدهد که همین توقف و مکث باعث آزادی عمل شاعر میشود و به او این اجازه را میدهد که در میانهی مصراع، قافیه بیاورد. این ویژگی که مولانا از آن استفاده میکند، باعث رقصان شدن شعر میشود. غزل عطار چنین ویژگی ندارد.
غزل مولانا حاصل تجربیات دَم و لحظه است
مولانا از ردیفهای بلند هم استفاده میکند که ویژگی آن تکرار ضربآهنگ است. چنین چیزی را در عطار نمیبینیم یا کمتر میبینیم. عطار به ندرت از ویژگیهای موسیقایی استفاده میکند. یک نمونهی نادر از به کارگیری این ویژگی در نزد او، آنجایی است که عبارت: «چیزی بده درویش را» را در پایان هر بیت تکرار میکند. اما عطار این گونه ردیفهای طولانی را کم به کار میگیرد. آن حالت سماعی که در غزل مولانا هست، در شعر عطار دیده نمیشود. وزن شعر عطار خیزابی نیست. به هر حال اگر بخواهیم وزنهایی را که قابلیت موسیقایی دارند، درنظر بگیریم، خواهیم دید که مولانا ۳۵ و عطار ۱۶ وزن استفاده کرده است. چرا مولانا وزنهای بیشتری را به کار بُرده است؟ پاسخش این است که غزل مولانا حاصل تجربیات دَم و لحظه است.
این را هم بگوییم که مولانا استاد عروض و قافیه است. او در برخی از غزلیاتش نوع وزن را هم میآورد. هرچند شعر او را باید فراتر از وزن و قافیه دانست. مولانا وزن و قافیه را مانعی برای شعر خود و معناهایی که در دل دارد، میشناسد. مولانا میگوید: «قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من». عطار برعکس اوست و میگوید: «شعر تفنن ز راه وزن خاست/ وز ردیف و قافیه افتاد راست». مولانا از این مرحلهی قافیهاندیشی گذشته است. میگوید: «بسی بهر قوافی برجهیدی/ خموشی گیر و بیگفتار برجَه». وقتی مولانا میدید که زبان، مانع و پردهای برای او شده است، اصوات را به کار میبُرد. به هر حال باید گفت که غزلهای عطار مهندسی شده است. در نتیجه خیزابهها و تندابههای غزل مولانا را ندارد.
«حیرت» و «حیرانی» مفهوم مشترک عطار و مولانا
سپس دکتر غلامرضا خاکی گفت: «حیرت» و «حیرانی» یکی از مفاهیم مشترک تمام عارفان است. در واقع اگرعارفان را شبکهای بدانیم که به زبانهای گوناگون از معانی سخن میگویند، عامترین مفهومی که در نزد آنها میتوان جُست، حیرت و حیرانی است. این یک روش برای گریختن از عقل جزیی است وگاه گزارش احوالات یک سالک در رویارویی با امر مطلق است.گاه نیز تجربهی رابطهای است که آدمی را به سمت حقیقت هدایت میکند. برخی خواستهاند که از شخصیت عطار بهرهبرداری کنند و چنین بگویند که سیر و سلوک او با جزییات عقلی و فلسفی هماهنگ است. این برداشت، غفلتی است که باید در آن مکث کرد. وقتی او میگوید: «سالک فکرت که در کار آمده است/ نه ز عقل کز دل پدیدار آمده است»، این نشان میدهد که کاربرد «فکرت» در نزد عطار ویژگی خاصی دارد. چون در پارهای جاها عطار یونانی ستیزی خود را بیان کرده است.
فکرت در نزد عطار حیرت زاست
در اینجا نخست باید معنایی برای «فکرت» پیدا کرد. فکرت را اندیشهای دانستهاند که بر آن درنگ میکنند. اما تفکر، گریز دل به سوی ملکوت الهی است. فکرت نگاه دل به دیدهی عبرت به خداوند است. پس اگر فکرت در ما اتفاق بیفتد، پدیدهای به نام حیرت رُخ خواهد داد. در نزد عطار، فکرت حیرتزا است. این را هم باید گفت که زبان عرفا پارادوکسیکال است. از این رو آنچه برای فیلسوفان قابل فهم نیست، برای عارفان درک کردنی است. فیلسوف نمیتواند حیرت را تجربه کند، چون ابزار او تعقل است و تعقل درپی سامان دهی جهان است. در حالی که فکرت به ما اجازه میدهد که آنچه را فیلسوفان نمیتوانند ببینند، ببینیم و درک کنیم. با این حساب، فکرت نمیتواند از جنس تاملها و تعقلهای فلسفی باشد.
حیرت نوعی به دور خود چرخیدن و بالابرنده است
لغتشناسان حیرت را به مفهوم گرداب دانستهاند. پس حیرت نوعی به دور خود چرخیدن است و بالابرنده و به خویش مشغول کننده است. «روزبهان» در مفهوم حیرت میگوید که: «حیرت ودیعهای است که از راه تفکر به عارف داده میشود.» آنجایی که عارفان حیرت خواهی کردهاند، نگران بودهاند که ممکن است عقل دچار این اشتباه بشود که قادر به شناخت خداوند است. یک عارف به دنبال این است که عجز عقلش را با حیرت نشان بدهد، تا بتواند از چارچوب عقل فراتر برود و پدیدهای را مشاهده کند که عقل را محال میداند. تجربهها درونی است که عارف را متوجه عجز عقل کرده است. البته این سخن بدان معنا نیست که نیازمند عقل نیستیم. بلکه مفهومش این است که عقل در حوزهی شناخت خداوند عاجز است. آدمی امر مطلق را با عقل نمیتواند بشناسد. شاخص خداشناسی، احوالات حیرانی است. یک نشانهی حیرانی هم بهت و سرگشتگی است. نشانهی دیگر آن بیخبری از خویش است و نیز آمیختگی جهل و آگاهی است. چون آگاهی مطلق و جهل مطلق وجود ندارد. مولانا میگوید: «تو آسمان منی و من زمین به حیرانی/ که دم به دم ز دل من چیز رویانی».
مولوی اصلاحگر غزل در شعر فارسی است
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی مرکز فرهنگی شهر کتاب نیز در ابتدای نشست سخنانی درباره غزلهای عطار و مولانا گفت: مولانا اوج دست نیافتنی برای غزل عارفانه است. آهنگ و نوای خاصی هم که در غزل اوست، در حوزهی موسیقی اهمیت بسیار دارد. از این رو، مولوی را اصلاحگر غزل در شعر فارسی دانستهاند. آن شور و حالی که مولانا در غزل داشت، شگفتیهای بسیاری را در غزل فارسی پدید آورد. نزدیک به ۳۴۰۰ غزل از مولانا به جای مانده است و از عطار ۸۰۰ غزل. نویسندگان تاریخ ادبیات، غزل مولانا را به چند دوره تقسیم میکنند: دورهی حضور شمس، دورهی غیبت شمس، دورهی چلبی و دورههای دیگر. در غزل مولانا و عطار چند موضوع هست که باید به آنها توجه داشت. یکی موسیقی غزل آنهاست؛ دیگری ساختار هنری و درونمایهی شعر آنهاست. اینکه چه تفاوتها و شباهتهایی با هم دارند و ساختار هنری غزل آنها به کجا رسیده؟ موضوعهایی است که باید بررسی بشود. بحث زبان شعر و ویژگیهای آن نیز درخور اهمیت است و نیز مساله تناسب صورت و معنا در غزل آنها. در مورد غزلیات مولانا گزیدههای بسیاری داریم که مشهورترینشان همان است که دکتر شفیعی کدکنی فراهم کرده است. دربارهی گزیده غزلیات عطار هم چند کتاب هست که «زبور پارسی» دکتر شفیعی نمونهی خوبی از آنهاست.