شیدایی و عقلانی بودن سخن عطار و مولانا
آناهید خزیر: کریم زمانی شارح جامع مثنوی معنوی در ابتدای سخنانش گفت: بزرگانی را که صاحب اندیشهاند، نباید تنها در حیطهی ادبیات دید و گمان کرد که با تعابیر ادبی میتوان به اندیشهی آنها راه پیدا کرد. هنگامی که مولانا میگوید: «من کلام حقم و قائم به ذات/ قوتِ قوت جان و یاقوت ذکات»، اگر تنها واژگان را معنی کنیم و صنایع ادبی آن را بیابیم، آیا به معنای آن هم پی خواهیم برد؟ روشن است که نه. برای اینکه مولانا در این بیت به دو مَشرب کلامی کهن در عرصهی تفکرات اسلامی، میان اشاعره و معتزله، اشاره میکند و دیدگاه آنها را دربارهی حدوث و قِدم قرآن، نقل و نقد میکند. پیداست که اگر این اندیشهها را نشناسیم، معنی بیت را هم نخواهیم دانست. میبینیم که مولانا در بیتهایی کوتاه، اندیشههای بزرگ را مطرح میکند. پس باید به اندیشههای فلسفی این بزرگان وقوف داشت.
نکته اینجاست که هم مولانا و هم عطار، مباحث نظری و عرفانی خود را به اخلاقیات پیوند میدهند. مشرب و شیوهی عارفان این گونه است که با بال و پَر عشق پرواز میکنند و نمیگذارند که مباحث در مقطع نظریات متوقف بماند. بلکه آن مباحث را به سوی بحثهای اخلاقی و سلوکی مربوط میسازند. با مطالعاتی که در ادیان داشتهام، متوجه شدهام که در ادیان، مباحث اخلاقی جزء فرعیات است. البته نه به این معنی که اخلاقیات بیاهمیت است؛ بلکه به معنای بدیهی بودن آن است. یعنی کسی که خداپرست است، اخلاقی هم هست. اما هدف، بندهی خدا بودن است.
میراث غزلیات عارفانه و شیدایی و قلندرانهی عطار به مولانا
نکتهی دیگر که باید بدان توجه داشت این است که مولانا و عطار شخصیتی دو جنبهای دارند: یکی جنبهی شیدایی آن دو است و دیگر جنبهی عقلانی. مولانا در دیوان غزلیاتش، اغلب شیدا است. البته عزلیات حکمی هم دارد که به تفکر گفته شده است. اما بیتهای مثنوی، اغلب عقلانی است. هرچند بیتهای شیدایی مثنوی هم اندک نیست. همین نسبت را در عطار نیز میبینیم. میراث غزلیات عارفانه و شیدایی و قلندرانهی عطار به مولانا، سعدی،حافظ و حتی به شاه نعمت اله ولی نیز رسیده است. به سخن دیگر، از مجرای عطار بود که غزلیات عارفانه به نسلهای بعد رسید.
عطار در دیباچهی «اسرار نامه»، در همان بیتهای آغازین کتاب، همهی مطلبی را که میخواهد بگوید، فشرده و زبدهی آن را میآورد. در بیت نخست میگوید: «به نام آنکه جان را نور دین داد/ خرد را در خدا دانی یقین داد». این بیت نشانهی آن است که عارفان تعارضی با عقل ندارند. اما همان گونه که مولانا میگوید، عقل را مرتبه مرتبه میدانند. «عقل جزیی» در مرتبهی پایین است.
این عقل برای ادارهی معاش و سیر در لایههای سطحی جهان است. به عمق نمیتواند نفوذ کند و توان پرواز در اوج را هم ندارد. عقل در مراتب بالاتر «عقل کل» نامیده میشود. این عقل لیاقت دارد که به لایههای درون هستی نفوذ کند و بهشناختی برسد که عقل جزیی نمیتواند بدان دست یابد. عقل در مرحلهی بالاتر، «اشراق» میشود. این است که ما مجبوریم بگوییم که مراد از خرد، عقل شهودی است، نه عقل بحثی. «برگسون»، فیلسوف فرانسوی، هم میگوید: «درون بینی که همان ادراک باطنی است، مرتبهای فوق عقل رایج است». هر اندیشمندی، در هر گوشه از جهان هم به همین سخن میرسد.
خداوند باطنی است که از نور هم ظاهرتر است
عطار در بیت بعد «اسرار نامه» میگوید: «یکی اول که پیشانی ندارد/ یکی آخر که پایانی ندارد»، که اشاره است به اینکه خداوند مسبوق به عدم نیست و نیز سرمدی و ابدی است. عطار ادامه میدهد: «یکی ظاهر که باطن از ظهور است/ یکی باطن که ظاهرتر ز نور است». یعنی ذات الهی از شدت ظهور، مخفی است. عطار میگوید خداوند باطنی است که از نور هم ظاهرتر است. ما، موجودات و اشیاء جهان هستی را میبینیم اما خبر نداریم که این نور است که ابتدا به چشم ما میخورَد. اما به نقوش عالم متمرکز میشویم و نمیتوانیم نور عالم هستی را ببینیم. در حالی که این نور عالم هستی است که سبب وجود ما شده است.
«ز کنه ذات او کس را نشان نیست/ که هر چیزی که گویی اینست آن نیست؛ اگرچه جان ما میپی برد جا/ ولکن کنه او را کی برد راه». عطار میگوید که عقل ما کشاف است. اما این عقل در مقابل ذات حق، ناتوان است. در بیتهای بعد میگوید هنگامی که ما در شناخت خود عاجزیم، ذات حق را چگونه میتوانیم بشناسیم؟ و در بیتهای دیگر، توحید را به مرحلهی خاص میبَرد و به اوج بیان میرسد و میگوید که وجود ما اضافی و سایهوار است. سایه هم وابسته به خورشید است. همین است که وجود مستقل نداریم. هرچه وجود حقیقی است، از آنِ خدا است.
عارفان نظری، عالم را بر مبنای وحدت وجود تحلیل میکنند. چنین سخنی از دوران باستان و آیین میترائیسم و نیز بحث وحدت وجود یونانی سرچشمه میگیرد. وحدت وجود یونانی، و از زبان «فلوطین»، بسیار متاثر از وحدت وجود میترائیسم و هندوئیسم است. چون فلوطین به ایران آمده بود و تحت تاثیر حکیمان ایرانی بود. وحدت وجود یعنی وجود جز یک هستی حقیقی، چیز دیگری نیست. آن حقیقت هستی است که در مراتب هستی ظهورات دارد و از تجربه تا عالم مادی و محسوس، همان یک وجود است که در مراتب مختلف هستی ظهور میکند. البته این ابیات نشانهی وحدت وجودی بودن عطار نیست. او را نباید در این قالب گذاشت. عطار ابیاتی دارد که هم با وحدت وجود و هم با وحدت شهود سازگار است.
البته عارفان وحدت وجود را فقط در ذهن متوقف نمیکنند. بلکه وحدت وجود انعکاسی در جامعه دارد و عارفان با همهی ابناء بشر سازگارند. به همین دلیل یک بُعد وحدت وجود، مدنی و دستگیری از فقیران و بیچارگان است. نوع دوستی، ناشی از نگاه وحدتگرای عارفان است. عرفان یک لایه دورنی و یک لایهی بیرونی دارد. لایهی درونی، سیر و سلوک و اندیشه و گفتار نیک است و سیر انفسی و ملکوتی است. بُعد درونی آن نیز آیین فتوت است. پس اولین قدم عارف، نرنجاندن و نرنجیدن است.