کد مطلب: ۱۵۲۶
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰

ساختار «قصه در قصه»، اسلوبی کهن و باستانی

آناهید خزیر:  در این درس گفتار مطرح شد که از آشکار‌ترین ویژگی‌های روایت مولانا در مثنوی، درآمیختن قصه‌ها با یکدیگر است. راوی در میانه‌ ی روایت یک قصه، به قصه‌ای دیگر می‌گریزد و یا می‌کوشد دو قصه‌ پیاپی را در پیوندد و‌گاه به روایت هم‌زمان دو قصه می‌پردازد. شیوه‌‌ی «قصه در قصه» از دیرباز شناخته شده بود و در بسیاری از آثار ادبی ایران و جهان به کار رفته است. عطار در مثنوی‌های خود به ویژه در منطق‌الطیر از اسلوب «قصه در قصه» بهره برده است.

 توکلی در ابتدای سخنانش گفت: قصه در قصه، اسلوبی کهن و باستانی است که به ویژه در روایات عطار و مولانا جایگاه برتری دارد. عطار و مولانا از بزرگ‌ترین راویانی هستند که به چنین شیوه‌ی قصه‌گویی روی آورده‌اند. پس برای شناخت جایگاه عطار در عرفان ایرانی، توجه به ساختار قصه در قصه اهمیت دارد. این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که شاید بتوان از غزل‌های سنایی به غزلیات مولانا رسید؛ اما هرگز نمی‌تواند از «حدیقه»‌ی سنایی به مثنوی مولانا راه یافت. برای شناخت مثنوی مولانا باید از تجارب و کارهای عطار گذر کرد. از این نظر عطار برای فهم تکامل روایت عرفانی، نقش تعیین کننده‌ای دارد.

 روایت قصه در قصه سنتی شرقی است

معمولا روایت قصه در قصه را سنتی شرقی دانسته‌اند و خاستگاه آن را هندوستان. این پندار در زمان رمانتیسم‌ها در اروپا شیوع بیشتری یافت. چون رمانتیک‌ها به ادبیات قصه در قصه‌ی شرق بسیار توجه داشتند. یک نمونه از آن، رمان «لاله سرخ» تامس مور است که ساختار قصه در قصه دارد و تقلیدی از «هزار و یک شب» شرقی است. «ینفی» که «کلیله و دمنه» را به آلمانی ترجمه کرده است، چنین می‌گفت که خاستگاه قصه در قصه از هند است. البته این نظر بعد‌ها تعدیل شد و حتا از قصه‌های جادویی مصر و بین‌النهرین سخن به میان آمد. در آثار یونانی نیز چنین ساختاری را می‌توان یافت. اما خاستگاه این ساختار هر جا که باشد، ایران را باید یک حلقه‌ی واسطه دانست. آثار کلاسیک ایران در معرفی ساختار قصه در قصه سهم بسیار داشته‌اند.

 در ساختار قصه در قصه، معمولا یک فرم و قالب معروف و شناخته شده، که باید آن را قصه‌ی مادر و اصلی نامید، داریم و قصه‌هایی که در درون آنجایی می‌گیرند. همانند قصه‌ی شهرزاد در «هزار و یک شب». اما این تنها شیوه‌ی به کارگیری قصه در قصه نیست. شیوه‌ی دوم به شکل قصه‌های پیاپی است؛ یعنی قصه‌هایی که به صورت پشت سر هم نقل می‌شوند، اما با هم ارتباط دارند. نمونه‌ی کهن آن، قصه‌ی تولد بودا است و نمونه‌ی امروزی آن داستان «ژاک قضا و قدری مسلک» نوشته‌ی دیدرو است. در این داستان، قصه‌ها با هم رابطه‌ی گفت‌وگویی دارند. در ایران، مثنوی مولانا و بعضی از قصه‌های «منطق الطیر» به این شیوه‌ی قصه‌گویی نزدیک می‌شوند. سومین شیوه‌ی قصه در قصه، شیوه‌ی موازی است؛ یعنی روایت هم‌زمان دو قصه. در این شیوه، راوی گاهی یک قصه را قطع می‌کند و سراغ قصه‌ی دیگر می‌رود. در رمان‌های جدید، «شیاطین» داستایوسکی را باید مثال زد که نویسنده، سه داستان را با هم روایت می‌کند. در ادبیات ما شاید تنها در مثنوی مولانا چنین شیوه‌ای را بتوان دید.

 ساختار «قصه در قصه» یادگار ادبیات ساسانی است

در ایران قصه در قصه اسلوبی شناخته شده بوده است و نمونه‌هایی در ادبیات ساسانی دارد. در این دوره، مساله‌ی ترجمه بسیار پر رنگ است و آثاری از زبان سانسکریت ترجمه می‌شود. نشانه‌های قصه در قصه را در کتاب‌های ترجمه شده‌ی این دوره، همانند «سندباد نامه» و «طوطی نامه» و «کلیله و دمنه»، می‌بینیم. در دوره‌های بعد «هفت پیکر» نظامی را داریم که نمونه‌ی درخشان اسلوب قصه در قصه است. در کنار آن از سه منظومه‌ی عطار: «منطق‌الطیر» و «الهی‌نامه» و «مصیبت‌نامه» باید یاد کرد. در این آثار یک قصه‌ی اصلی و مادر داریم و قصه‌های فراوان فرعی. نکته اینجاست که در اسلوب قصه در قصه، قصه‌ی مادر بسیار سطحی و ضعیف است. اما در روایت عطار قصه‌ی مادر، وزن افزون‌تری از قصه‌های دیگر دارد. این نشان می‌دهد که عطار طرح قصه‌های خود را سنجیده ریخته است.

 سلوک، درون‌مایه‌ی هر سه منظومه‌ی عطار است. پس باید آن آثار را سفرنامه‌های تمثیلی دانست و سفری آفاقی که رمزی از یک سفر درونی است. در این سفر، پیر و راهنما نقش موثر دارد و این فقط پیر است که قصه می‌گوید. در واقع مقصود عرفا از نقل قصه، دگرگون کردن حال مخاطب است. پس به طور طبیعی قصه‌گویی به سمتی کشیده می‌شود که مخاطب حس کند که در موقعیت قهرمان قصه قرار دارد. می‌توان گفت که گوهر سخن عطار پایان‌ناپذیری سلوک است. از این رو، «منطق‌الطیر» حتا برای بشر امروزی یک حس جست‌وجوی مدام را القاء می‌کند.

برخی ویژگی‌های ساختار قصه در قصه

یک نکته‌ی جالب در روایت قصه در قصه این است که فقط قصه‌گو، یا دانای کل، وجود ندارد، بلکه خواننده هم احساس می‌کند که شخصیت‌های قصه هم قصه می‌گویند. در بسیاری از ساختارهای قصه در قصه، شخصیتی که قصه‌ای از او نقل می‌شود، خود نیز می‌تواند قصه‌گو باشد. از سوی دیگر، گاهی قصه‌ی فرعی می‌تواند جای قصه‌ی اصلی را بگیرد. برای مثال در یک بخش از داستان‌های هزار و یک شب، با هفت لایه قصه برخورد می‌کنیم و بدین گونه می‌توان در اعماق قصه فرو رفت. در ساختار قصه در قصه، گونه‌ای تنوع در آوردن ژانرهای مختلف وجود دارد. مثلا در مثنوی از یک قصه‌ی تاریخی وارد قصه‌ای عارفانه می‌شویم. پس امکان پدید آمدن فضا‌ها و ایجاد ضرباهنگ‌های مختلف به وجود می‌آید. از ویژگی‌های دیگر قصه در قصه این است که راوی ما را فرامی‌خواند تا قصه‌ها را با هم بسنجیم. در «تاریخ بیهقی» که از شیوه‌ی قصه در قصه استفاده شده است، نمونه‌ای از چنین سنجشی دیده می‌شود.

 شیوه‌ی قصه درمانی در ساختار قصه در قصه

مساله‌ی گسترش پیرنگ هم در شیوه‌ی قصه در قصه وجود دارد. یعنی از طریق قصه‌های اصلی، پیرنگ (طرح و معماری اثر) گسترش پیدا می‌کند. نکته‌ی دیگر این است که در قصه در قصه، شیوه‌ی قصه درمانی هم وجود دارد. برای نمونه، شهرزاد در هزار و یک شب، با گفتن قصه، پادشاه را درمان می‌کند و به تکامل و تحول شخصیتی می‌رساند. در «منطق الطیر» نیز هدهد با قصه‌هایی که نقل می‌کند، مرغان را آماده‌ی تحول می‌سازد. در بسیاری از اسلوب‌های قصه در قصه، در قصه‌ی مادر گفتگویی هست که قصه‌های فرعی از دل گفتگوهای شخصیت‌های قصه‌ی مادر بیرون می‌آیند. در برخی نمونه‌ها هم یک طرف گفتگو قصه می‌گوید و طرف دیگر فقط شنونده است. چنین شیوه‌ای را در «منطق‌الطیر» می‌بینیم. در آنجا هدهد قصه‌گو است و شخصیت‌های دیگر شنونده‌اند.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 1
    0
    پاسخ به این نظر
    likhc شنبه 7 بهمن 1391
    عالی بود
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST