آناهید خزیر: در این درس گفتار مطرح شد که خط اصلی منطق الطیر، روایت «چند» و «چون» پرواز مرغان به سوی سیمرغ است، سبک رهبری هدهد، شیوهای از رهبری است که امروزه در نظریه های نوین سازمانی از آن به «رهبری تبادلی» یاد میکنند. وی همچنین با رویکردی هرمنوتیکی (تاویلی) شیوه رهبری هدهد و واکنش و همراهی پرندگان بر اساس خط اصلی داستان منطقالطیر را تفسیر و تبیین کرد.
خاکی در ابتدای سخنانش گفت: در هر تحولی، مثل تحولی که مرغان در «منطق الطیر» پیدا کردند، سه کار عمده انجام میشود: شناخت وضعیت فعلی، تصویر کردن یک آیندهی مطلوب، گذار از گونهای به گونهی دیگر. این مراحل را «راهبرد تحول» میتوان نامید. در خط اصلی «منطق الطیر» این جریان دیده میشود. این متن با نهیب هدهد آغاز میشود که مرغان را برمیآشوبد و زندگی آنها را نقد میکند. نخستین آموزهای هم که از آن میتوان دریافت، این است که راهبران، بدون آنکه کسی از آنها بخواهد، در شرایط دشوار دست به فراخوانی میزنند. در داستان «منطق الطیر» کسی از هدهد نخواسته بود هدایت مرغان را برعهده بگیرد. او خود احساس مسوولیت کرده بود.
هدهد میتواند راهبر مرغان باشد
دومین آموزه از درون این سوال بیرون میآید: چگونه دعوت هدهد شنیده شد؟ هدهد در مرحلهی ابتدایی، مرغان را با این سوال رو به رو میکند که چگونه است که شما بینماد حقیقت و بیانسان کامل به سر میبرید؟ مرغان که تا پیش از دعوت هدهد احساس نیاز به وجود مقصد نمیکردند، این دعوت را نپذیرفتند و دچار سوال شدند. این نکته به این معناست که در آدمی در آغازسلوک با «پرسش» رو به رو میشود و همین پرسشها هستند که خلاءهای ما را نمایان میکنند. جنس پرسشها هم گوناگون است. اما هر کدام از آنها نمادی برای فهم مرتبهی تکاملی انسان شناخته میشوند. پس از آن ابیاتی نقل میشود که آگاه بودن هدهد را و شایستگی او برای هدایت مرغان را نشان میدهد. ابتدا این سوال پیش میآید که چرا هدهد میتواند راهبر مرغان باشد؟ هدهد برای اینکه نشان دهد که میتواند در چنین موقعیتی قرار بگیرد، از ارتباطش با سلیمان سخن میگوید و اتصال خودش به عالم غیب را نشانهای از صلاحیتش برمیشمارد. افزون بر این، میگوید که این توانایی را هم دارد که آب را در زیر زمین ببیند. میدانیم که آب نماد روشنایی است. از این رو هدهد بیش از دیگران میداند و میتواند. این آگاهی و توانایی (دانش و مهارت) هدهد است که بر ابهامهای پیروان غلبه میکند.
هدهد رهبری جامعنگر است
هدهد، در مرحلهی بعد، طیفهای مختلف را به مشارکت میطلبد. او رهبری جامعنگر است. سعی میکند که حرکتی جمعی را سازماندهی کند. به طور سمبلیک از ۱۲ پرنده در ابتدای «منطق الطیر» نام برده میشود. این عدد قابل تامل است و رمزی است که از سوی عطار بیان میشود. در مرحلهی پس از گفتگوها، نیاز هست که هدهد شوق پرواز را در مرغان دامن بزند و اینکه به کجا میخواهند بروند. این همان چیزی است که در مدیریت به آن «ترسیم چشم انداز» میگویند. هدهد دربارهی هدف، روشنگری میکند و توضیح میدهد. در واقع در اینجا چنین پرسشی پیش میآید که چه چیزی باعث میشود که آدمی از آنچه دارد خسته بشود؟ طبعا احساس تکراری بودن. این احساس میتواند آدمی را به سوی پوچی ببرد یا به سمت به دست آوردن آنچه ندارد. فرق یک عارف با یک انسان مایوس همین است که با آنکه هر دو خسته هستند، اما انسان مایوس خود را میرهاند، اما عارف به مرگ پیش از مرگ میرسد. به هر حال اگر چنین احساسی مدیریت نشود، آرامش را از آدمی میگیرد.
هدهد از پیوندش با عالم دیگر میگوید
در ابتدای داستان میخوانیم که پری از سیمرغ در چین میافتد و دیگران از بودن او آگاه میشوند و هرکس نقشی از آن پر برمیگیرد. در اینجا میبینیم که هنر، تجلی و جلوهای از حضور خداوند در عالم هستی است. پس از آنکه هدهد با مرغان سخن میگوید و افق جدیدی را بر روی آنها میگشاید، هنگام آن میرسد که او خود را معرفی کند. هدهد شکها را برطرف میکند و از پیوندش با عالم دیگر سخن میگوید. در واقع او با مطرح کردن یک سطح بالاتر، خود را به پرندگان میشناساند. در همان ابتدا، قاطعیت هدهد را میبینیم. او در شایستگی خود برای هدایت مرغان هیچ تردیدی ندارد. هر چند مرغان تردید میکنند و از اتفاقات میهراسند. اما پرسش اینجاست که چرا هدهد خود به تنهایی به سوی سیمرغ نمیرود و چه نیازی به همراهی مرغان دارد؟ هدهد خود میگوید که نیازمند مرغان است. این نکته اشاره به حرکتهای همافزاینه دارد. پیروان در جهت تحقق هدف همراه رهبران میشوند. اگر مرغان نبودند، هدهد راهنما نمیتوانست بشود. جالب اینجاست که بسیاری از نکتههای متن، از طریق داستانهای فرعی آشکار میشوند. هدهد با این داستانها است که سعی میکند مرغان را اقناع کند. او استدلال میکند و پرسشها را پاسخ میدهد.
عطار رنجهای زمانهاش را در قالب داستان بیان میکند
در طول راه، مرغان اظهار ضعف میکنند. آنها تواناییهای خود را نمیشناسند. در مدیریت بحثی هست به این صورت که عملکرد هر انسان، تابع تصوری است که از خویشتن دارد. هدهد تواناییهای پرندگان را آشکار میسازد و آنها را برمیانگیزد تا حرکت کنند. در راه، سوالها پیش میآید و هدهد پاسخ آنها را میدهد. هدهد با آنکه در توانایی خود شک نمیکند، اما هنگامی که تردید مرغان را میبیند، تن به آزمون میدهد. پس از همهی اینها، باز مرغان سوال میکنند که اگر به مقصد نرسند چه خواهد شد؟ ترس آنها را فرامیگیرد که نکند در راه بمیرند. دوباره هدهد ناگزیر میشود که پاسخ بدهد. او شروع به آموزش دادن میکند. این رویکرد هدهد، از دید منش مدیریتی، بسیار درس آموز است. هدهد راههایی را برای توانمند کردن مرغان پیشنهاد میکند. در این مرحله، به بخش پایانی آموزهها میرسیم. بسیاری از تلاشها هنگامی که به تحقق هدف و نتیجه برسند، قاعدهی بازی تغییر میکند.
هدهد مرغان را تعلیم میدهد که هنگام رسیدن به درگاه سیمرغ چه باید بکنند. در انتهای داستان هم میبینیم که هدهد در حضور سیمرغ محو و بینام میشود. متنهایی همانند «منطق الطیر»، جوهرهی وجودی عارفان ما بودهاند. آنها دغدغهی سعادت بشر را داشتهاند. یکی از آن عارفان، عطار است که بسیاری از رنجهای زمانهاش را در قالب داستانها بیان کرده است. لازم است که با روشهای تحقیقی تازه، این متنها کندوکاو بشوند تا پیامهای فردی و اجتماعی آنها را دریابیم.