محمد نجفی
1. فرض کنید خواهر شما قرار است امشب ازدواج کند. همه چیز رو به راه است و خواهرتان غرق در شادی. شما نیز مشغول سر و سامان دادن به اوضاع هستید تا همه چیز به خوبی پیش رود. گوشی موبایل خواهرتان هم البته پیش شماست. در همین حین کسی با گوشی خواهرتان تماس میگیرد و شما پاسخ میدهید. خبر تصادف دوست صمیمی خواهرتان را که در راه آمدن به مراسم عروسی بوده به شما میدهند. حال دوست خواهرتان مساعد نیست و در بیمارستان بستری است. حالا شما ماندهاید و خبری ناگوار که اگر خواهرتان آن را بشنود احتمالاً شادی و شوری که بابت مراسم عروسیاش دارد به اندوه و ناراحتی میانجامد و چه بسا حتی به دلیل صمیمیت بسیار خواهر شما با دوستش، وی مستقیماً برای ملاقات دوستش راهی بیمارستان شود و در نتیجه برگزاری مراسم ازدواج دچار مشکل شود. اما اگر شما هیچ چیزی به خواهرتان نگویید یا حتی دروغ بگویید تا این مراسم به خوبی برگزار شود و خواهرتان هم ناراحت نشود، آنگاه شما در واقع اصل اخلاقی «راستگویی وظیفه است» را نقض کردهاید.
مثالهایی از این دست که در زندگی هر روزه ما هم بسیار پیش میآیند، میتوانند ما را به مرور به اندیشیدن درباره مسایل اخلاقی در ساحتهای گوناگون زندگی رهنمون شوند. اینچنین ربط و نسبتهایی که فلسفه اخلاق و شاخههای گوناگون آن با زندگی روزمره برقرار میکنند سبب شده است که توجه به این حوزه حتی بیش از دیگر شاخههای فلسفه باشد.
2. «عام و خاص در اخلاق» یکی از کتابهایی است که به تازگی در حوزه فلسفه اخلاق تألیف و منتشر شده است. این کتاب حاصل طرحی پژوهشی است که توسط سروش دباغ در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران انجام گرفته است و چاپ اول آن از سوی انتشارات هرمس روانه بازار نشر شده است.
دباغ در ابتدای مقدمه با استناد به یکی از تقسیمبندیهای موجود برای صورتبندی بحث در حوزه فلسفه اخلاق، فلسفه اخلاق را مشتمل بر سه شاخه فرااخلاق، اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی معرفی میکند. وی اما بیآنکه بیشتر از این در مقدمه کتابش درباره این تقسیمبندی حرفی بزند در پاراگراف بعدی، از فرااخلاق به عنوان انتزاعیترین شاخه فلسفه اخلاق نام میبرد که خود شامل سه حوزه دلالتشناسی اخلاق، وجودشناسی اخلاقی و معرفتشناسی اخلاقی است.
یکی از پرسشهای مهمی که در فرااخلاق به بحث گذاشته میشود این است که آیا میتوان برای رسیدن به داوری اخلاقی موجه در زندگی روزمره، از اصولی اخلاقی نام برد؟ یا آنقدر این اصول در سیاقها و شرایط گوناگون نقض می شوند که دیگر نمیتوان آنها را همچون اصولی عام در نظر گرفت؟ دباغ با این بحث کوتاه و مروری کوتاهتر درباره آن در سنت فلسفه قارهای و تحلیلی میکوشد موضوع کتاب را برای مخاطبش روشن کند. در سنت فلسفه تحلیلی، که سروش دباغ خود نیز دلبسته آن است، فیلسوفانی نظیر جاناتان دنسی، دیوید مکناوتن و جان مکداول در دهه هشتاد میلادی با مطرح کردن مبحث خاصگرایی اخلاقی، از عدم وجود اصول اخلاقی یا عدم نیاز به آنها برای رسیدن به داوری اخلاقی موجه در سیاقهای گوناگون سخن گفتهاند. این کتاب میکوشد تا چنین بستری، پیشینه بحث را در سنت اخلاق تحلیلی مورد بررسی قرار دهد.
خاصگرایی اخلاقی نقش کمی برای اصول اخلاقی قائل است. خاصگرایان بر این باورند که میتوان قضاوتهای اخلاقی موجهی داشت بی آنکه به اصول اخلاقی توسل جست. در مقابل عامگرایان به الگوپذیری و در قالب الگو در آمدن اصول اخلاقی اشاره میکنند. در واقع، مسأله اصلی درباره عام بودن و خاص بودن در حوزه استدلالورزی اخلاقی،معطوف به وجود یا عدم وجود الگوهای زبانیای است که اجازه میدهد واژگان اخلاقی در قالب گزارههایی عام صورتبندی شوند و در سیاقهای مختلف به کار بسته شوند. عامگرایی در وادی اخلاق قائل به وجود چنین الگوهای زبانیای است. در مقابل خاصگرایی قائل به وجود چنین الگوهایی نیست.
کتاب از دو فصل عمده تشکیل شده است. فصل اول رأی خاصگرایان را درباره نحوه رفتار دلایل اخلاقی در سیاقهای مختلف و میزان الگوپذیر بودن آنها مورد بحث قرار میدهد. در این فصل ابتدا اقسام پنجگانه خاصگرایی، از یکدیگر تفکیک شدهاند. سپس، خاصگرایی معرفتشناسی و خاصگرایی وجودشناختی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. دباغ در این فصل پس از اقامه ادلهای در نقد موضع خاصگرایان، در نهایت به موضع عامگرایانه حداقلی یا معتدلی رسیده است که حلقه واسط فصل اول و دوم محسوب میشود. فصل دوم کتاب به «اخلاق در نظر اول» دیوید راس به عنوان نمونه و مصداقی از موضع عامگرایانه معتدل پرداخته است و در ادامه دستگاه اخلاقی وی مورد بررسی قرار گرفته است. دباغ در این فصل میکوشد به مدد آموزههای ویتگنشتاین، مشکل وجودشناختیای را که دستگاه اخلاقی راس با آن مواجه است رفع کند.
3. هر زبانی، اگر قرار باشد توان و تاب ایستادن بر پای خود و برآمدن از عهده مسایل گوناگونی را داشته باشد که عارض آن میشود و با کاربران این زبان در ارتباط است، باید پیش و بیش از هر چیز گشوده باشد؛ گشوده به تمامی جهانهای ممکنی که میتوانند به غنای هر چه بیشتر این زبان مدد رسانند. برخی بر این باورند که زبان فارسی در بخشهایی از اندام خود، فربهتر از آنچه باید، شده است و در بخشهایی دیگر بیش از حد نحیف و نزار است. در همین راستاست که فلسفیدن به زبان فارسی یکی از مواردی دانسته میشود که هنوز هم که هنوز، آنچنان که باید و شاید نبالیده است. در زبان آلمانی، هگل از مهمترین فیلسوفانی دانسته میشود که ادبیات فلسفی به زبان آلمانی را پیریزی کرده و به عبارتی میتوان گفت فلسفه را به «زبان آلمانی» آموزانده است. این چنین ادعایی شاید، و البته متأسفانه، در زبان فارسی به دشواری میتواند طرح شود. اگرچه بودهاند بزرگانی که کوشیدهاند به زبان فارسی بیندیشند/ فلسفهورزی کنند و بنویسند (از آن جمله میتوان از ابنسینا نام برد که دانشنامه علایی او به فارسی نگاشته شده است) اما بزرگترین فیلسوفان ایرانی اسلامی ما عموماً با زبانی جز فارسی فلسفهورزی کردهاند.
حالا دیگر شاید دشوار باشد که چشم به راه فیلسوفی در حد و اندازههای هگل در زبان فارسی بود یا ملاصدرا و ابنسینایی دیگر که به زبان فارسی، فلسفه را بیاموزانند. حالا دیگر فلسفهورزان بسیاری هستند که دست در کار نوشتن و ترجمه کردن دارند. زبان فارسی یا بهتر است بگوییم کاربران آن، آنگاه میتوانند در فلسفه مشتی پر داشته باشند و روی پای خود بایستند که گشودگیشان را به تمامی جهانهای دیگر حفظ کنند. بخشی از این گشودگی در حوزه فلسفه، داد و ستد دائم با دیگرانی است که به زبانهایی دیگر میاندیشند و میفلسفند. ترجمه متون فلسفی از دیگر زبانها به زبان فارسی، و از آن مهمتر کلنجار رفتن با فلسفههای دیگران و کوشش در فهم، شرح و نقد آنها از این جمله است، و این یعنی کوشش مدام در اندیشیدن به زبان فارسی و فهم اندیشههای دیگران که به هر چه پربارتر شدن این زبان در حوزه اندیشه و به ویژه فلسفه خواهد انجامید.کتاب «عام و خاص در اخلاق» کوشیده است در این راه قدم بگذارد و نه فقط به ترجمه متون فلسفی دیگران، بلکه به پژوهشی درباره آن چه در نظر داشته است بپردازد. این امر فینفسه و فارق از کامیابی یا ناکامیابیاش، می تواند در خور توجه باشد.
4. اما امتیاز دیگری که میتوان برای این کتاب در نظر گرفت موضوعی است که به آن پرداخته است. سروش دباغ در این کتاب از مباحثی در حوزه فلسفه اخلاق سخن گفته است، و به تناسب تحصیلات و مطالعاتش باز هم همچون چند اثر دیگرش، «درسگفتارهایی در فلسفه اخلاق»، «امر اخلاقی، امر متعالی» و بسیاری از مقالاتی که تاکنون نوشته است، مباحث فلسفه اخلاق در حوزه فلسفه تحلیلی را مورد توجه قرار داده است، امری که بیشک میتواند در فهم شرایط و مسایل مبتلابه جامعه امروز ما نقشی مهم داشته باشد.
نکته دیگری که یادآوریاش ضروری به نظر میرسد روندی است که به انتشار این کتاب منتهی شده است. این کتاب برآمده از دل طرحی پژوهشی است که مؤلف به عنوان عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، آن را به سرانجام رسانیده است. این امر سبب شده است که کتاب «عام و خاص در اخلاق» کمتر رنگ و بوی کتابسازی داشته باشد. کتاب نظم و نسق کمابیش محکمی دارد و نوع پیشبرد مباحث، پانوشتها و منابع، نمایانگر ارزش این پژوهش است. هرچند در مواردی به نظر میرسد که این کتاب به دشواری مخاطبش را با خود همراه میکند. برای مثال خواندن صفحات ابتدایی کتاب به دلیل حجم بالای پانوشتها(که به دلیل قابل فهمتر شدن مطالب ذکر شدهاند)، معادلهای به کار رفته، جملات بلند و گاه ثقیل، با کندی و مرور چند باره همراه است اما پس از آن و قرار گرفتن در فضای کلی کتاب، میتوان صفحات بعدی را راحتتر خواند.
از موارد دیگری که مؤلف این کتاب باید درباره آن توضیحاتی ارائه کند ادعایی است که وی در انتهای مقدمه مطرح کرده است. وی میگوید «عام و خاص در اخلاق» گام کوچکی است در جهت بومی کردن آموزههای فلسفه اخلاق معاصر. به نظر میرسد این «بومی کردن» نیازمند بحثی بیشتر است. در سراسر این کتاب جز برخی مثالها که در آنها از نامهایی ایرانی هم استفاده شده است کمتر بحث انضمامیای از زندگی روزمره ما ایرانیها به میان آمده است. البته این امر به طور کلی و با توجه به اهمیت آن کوشش و کلنجاری که پیش از این در شناخت دیگران و فلسفه و اندیشههایشان ذکر شد ایرادی ندارد. اما به نظر میرسد مؤلف در یک جمله ادعایی را طرح کرده است و به سرعت از روی آن گذشته است که باید جوانب آن را بیشتر از اینها مورد بحث و بررسی قرار دهد.
چاپ اول کتاب «عام و خاص در اخلاق» نوشته سروش دباغ در سال 1388، با شمارگان 2000 نسخه، و قیمت 2800 تومان با کیفیتی خوب و در قطع پالتویی توسط انتشارات هرمس منتشر شده است.