«زلیخا چشمانش را باز میکند» اثر گزل یاخینا نویسنده تاتار رمانی که تحسین بسیاری را در روسیه برانگیخت و با دریافت دو جایزه مهم ادبی «کتاب بزرگ» و «یاسنایا پالیانا» به مهمترین افتخارات ادبی در این کشور نیز نائل آمد، با قلم روان و ترجمه خوب خانم زینب یونسی، کتابخوانان ایرانی را با فاصلهای نسبتاً کوتاه از انتشار اصل اثر، با نمونهای برجسته از ادبیات معاصر روس آشنا ساخت. اتفاقی که فی نفسه امری میمون و مبارک است و از این بابت باید به مترجم این کتاب دست مریزاد گفت که پیش از این نیز با ترجمه «استالین خوب» از حضور مترجمی که به شناخت خوبی از نیاز زمانهاش دست یافته است و همت خود را معطوف معرفی آثار برگزیده و جریانساز ادبی در روسیه معاصر به کتابخوانان ایرانی ساخته است، خبر داده بود.
در تاریخ ادبیات روسیه میتوان از شاعران و نویسندگانی نام برد که اصالتاً غیرروس بوده ولی سهمی چشمگیر و ماندگار در ادبیات روسی داشتهاند. فاضل اسکندرِ ایرانی آبخازی، چنگیز آیتماتوفِ قرقیز، رسول حمزهتوفِ داغستانی، سرگی دولتاوفِ تاتار، موسی جلیل تاتار و تیمور ذوالفقارِ تاجیک از جمله معروفترینهای این چهرههای ادبیاند که شمارشان کم نیست. گزل یاخینا را با آثاری که در عرصه ادبیات روسی پدید آورده و پس از درخشش خاص رمان «زلیخا چشمانش را باز میکند»، رمان بعدیاش «بچههای من» نیز با اقبال گسترده اهالی ادبیات روس مواجه گشته است، باید به این سیاهه افزود و وی را در ذیل نویسندگان غیرروس مقبول و ستایششده در روسیه به شمار آورد. این امر به ویژه برای جامعه متعددالاقوامی چون روسیه که قریب به دویست قومیت را در سرزمین پهناور خود جای داده است شایان اهمیت و واجد معانی بسیاری است.
رمان زلیخا از نظر ادبی واجد بسیاری از ویژگیهایی است که اثری را هم مقبول طبع مخاطب عام میسازد و هم سلیقه مخاطب خاص و حرفهای ادبیات داستانی مدرن را برآورده میکند. خط داستانی یا پیرنگ پرداخت شده، شخصیتپردازیهای موفق، تعلیقهای گاه و بیگاه که بر جذابیت کتاب برای مخاطب عام ادبیات داستانی میافزاید و نمادپردازیهای استادانه، بهرهگیری از اساطیر و استعارات چندلایه از جمله ویژگیهای این رمان است که مخاطب خاص و حرفهای ادبیات را از خود نسبتاً راضی نگه میدارد. در باب ویژگیهای ادبی و زبانی رمان سخن بسیار میتوان گفت که البته به بضاعتی بیش از صاحب این قلم نیاز است و فراغت و فرصتی مستوفا میطلبد.
نگارنده علاقهمند است از منظری دیگر به رمان «زلیخا چشمانش را باز میکند» و قدر دیدن و بر صدر توجهها نشستنِ آن در جامعه ادبی روسیه بپردازد. جامعهای که اهالی فن به خوبی از سختگیریها و حساسیتهایاش به ویژه در حوزه نوشتار روسی آگاهند و به سادگی نمایندهای از دیگر قومیتها را در این عرصه به رسمیت نمیشناسند.
رمان به قلم بانویی تاتار و مسلمان به رشته تحریر درآمده است و با این که در زمان انتشار اولیه، اثری از نویسندهای نه چندان نام آور بود، در مدت کوتاهی به یکی از محبوبترین آثار داستانی در روسیه مبدل شد و مهمترین جوایز ادبی این کشور را کسب کرد.
چرایی قدر دیدن ِاین رمان در روسیه امروز، از نگاهی دیگر نیز قابل بررسی و تأمل است که نگارنده صرفاً به منزله در انداختن نوعی نگاه متفاوت و البته مبتنی بر پارهای واقعیات جامعه شناختی فدراسیون روسیه، ضمن طرح آن علاقهمند است تا از دیدگاه پژوهشگران مطالعات روسیه شناسی در این باب بهره گیرد.
هرچند زلیخا به منزله شخصیت اصلی، در نگاه اول، قهرمان اصلی رمان نیز به نظر میرسد و در نامگذاری رمان هم تلقی محوری ساختنِ شخصیتِ وی از سوی نویسنده به ذهن متبادر میشود، اما به باور من قهرمان اصلی یا شخصیت مثبت یا همان قهرمانِ داستان نه او، که «ایگناتوف» روس است. هم او که قاتل شوهر زلیخا بوده، و در مقام رئیس اردوگاه کار اجباری چند بار در صدد تعدّی به زلیخا بر میآید که با مقاومت اولیه او مواجه میشود ولی سرانجام زلیخا به میل و اختیار خود، تن به رابطه غیرمتعارف با قاتل شوهر پیشین خود میدهد. و البته در خلال رمان تحول شخصیتی چشمگیری نیز پیدا میکند و از چهرهای خشن و سرسخت با دگمهای شدید ایدئولوژیک، به چهرهای نسبتاً عاطفی، با دلنگرانیهای مشهود نسبت به اردوگاه و البته ساکنان درمانده و بیچارهاش مبدّل میشود. اوج نگاه همدلانه و حتی ستایشگر خواننده رمان با «ایگناتوف» در فرازهای پایانی رمان است که فرماندهِ در حال برکناری اردوگاه، با ترفندی ماهرانه، زمینههای رهایی یوسف، فرزند زلیخا را فراهم میآورد تا برود درس بخواند و از این زندگی نکبتی که اهالی اردوگاه به آن دچارند رهایی یابد.
خواننده با پایان داستان، حسی همدلانه و خوشایند نسبت به ایگناتوف پیدا میکند و همزمان تصویر کلی نه چندان خوبی از «تاتارها» در ذهنش شکل میگیرد. شخصیتپردازی ویژه از مادرشوهر زلیخا که با نام عجوزه از آن نام برده میشود، حس بسیار منفی زلیخا نسبت به مادر شوهرش که کاملاً بر خلاف حس معمول زنان روس نسبت به مادرِ همسرشان است، رفتارهای خاص زلیخا در ارتباط با همسرش که با پنهانکاریهای زیادی همراه است، باورهای سنتی به ارث رسیده از پاگانیسم زلیخا که در قامت الهههای گورستان، سفر و... در تعارض با مسلمانی اوست ولی نمیتواند از بار سنگین آنها رهایی یابد و در عین حال تصویری خرافاتی از تاتارها ارائه میدهد از جمله نکاتی است که به ویژه برای خواننده روس در شکل گیری تصویر منفی نسبت به این قوم مؤثر است و از این روست که با وجود استقبال گسترده از این رمان در بین روسها، در تاتارستان از آن به عنوان رمانی که تصویری نادرست و مخدوش از قوم تاتار ارائه داده است یاد شده و نقدهای بسیاری را نیز در پی داشته است.
در «زلیخا چشمهایش را باز میکند»، زلیخا چشمانش را به روی گذشته عاطفی ـ خانوادگیاش، باورهای سنتی ـ قومیاش، بزرگان فامیلش، حریم تعرض شده شخصیاش و هویت اصیل تاتاریاش میبندد و شاید از این روست که این رمان به قلم نویسندهای اصالتاً غیرروس تا این اندازه بر دل روسها مینشیند و نویسنده را به اوج شهرت و ثروت میرساند.
و این پازل زمانی کامل میشود که نیمنگاهی به سیاست کلان روسها در تعامل با قومیتهای پرشمار این سرزمین نیز بیفکنیم. زیست مسالمتآمیز همراه با اندماج تدریجی فرهنگی، سنتی و ارزشی در جهان غالبِ روسی - اسلاوی.