ژول ورن نویسنده نامدار فرانسوی که زمانی قبله آمال دوست داران ادبیات تخیلی بود در رمان معروف خود، دور دنیا در هشتاد روز، روایتی تخیلی و البته آمیخته به طنز دارد از سفری هشتاد روزه به دور دنیا. من اما در عالم واقع فرصتی یافتم تا در هشت روز، بخشی از بالکان را ببینم و آنچه در پی میآید، سفرنامهای است از این سیر هشت روزه به سه کشور بوسنی و هرزگوین، بلغارستان و صربستان.
جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
پس از صبحانه و تا زمان موعودمان برای عزیمت به موستار با صفری گشتی در محله قدیمی باشچارشیا و خیابانهای تنگ و خاطره انگیزش میزنیم. حتما برای سارایووییها هنوز خیلی صبح زود است که خیابانها خلوت و بازار تقریبا تعطیل است. سقاخانه سبیل (Sebil) که به نوعی نماد این منطقه نیز محسوب میشود از نقاط پربازدید باشچارشیاست.
باشچارشیا آنگونه که دوستان می گویند بازارچهای است با قدمتی که به قرن پانزدهم میلادی بر میگردد و یک بار هم دچار حریق شده و مجددا بازسازی شده است و سقاخانه سبیل که نماد این بازارچه و محله و شاید نماد سارایوو نیز محسوب میشود در سال ۱۷۵۴ توسط محمدپاشا کوکاویتسا وزیر بوسنیایی دولت عثمانی ساخته شده و پس از تخریب در اثر آتش سوزی در سال ۱۸۹۱ تجدید بنا شده است.
حضور کبوترانی که انس غریبی با آدمیان دارند و برای منِ ایرانی که کبوتر از چند متریام هراسان از گزند یا فروافتادن در دام پر میگشاید و میگریزد این احساس ویژهی امنیت بسیار شگفت به نظر میرسد همراه با فروشندگانی که کارشان فروش گندم برای این پرندگان است، از ویژگیهای این نقطه از محله باشچارشیا و سقاخانه معروف سبیل آن است.
محله و راستههای بازار قدیمی آن که از شدت وجود دکانهای فروش صنایع دستی ترکیه، محلات قدیمی استانبول را به یاد میآورد، در اطراف مسجد غازی خسروبیک شهر واقعاند. مسجدی که در ادامه از آن بیشتر خواهم گفت.
بازار باشچارشیا عملا به دو بخش بازسازی شده و قدیمی تقسیم شده است و خطی وجود دارد که وقتی روی آن بایستی اگر به یک سو نظر کنی جلوهای از سنت و قدمت و شرق کهن را به عیان میبینی و دقیقا روی همان خط اگر به سوی دیگر برگردی، شمائی از مدرنیسم و جلوه اروپایی سارایوو و بوسنی. و به راستی بوسنی در مرز بین این دو واقع است. نه پیوند خود را با گذشته تاریخی، فرهنگی و دینیاش بریده است و نه توانسته است از مدرنیسم و همهی آوردههایش چشم پوشی کند. «آسیا در برابر غرب» شایگان را روی این خط خوب میتوانی لمس کنی و نمیدانم چرا با همهی زرق و برق و طراوت ظاهری رویه اروپایی شهر، حسّی که از بخش شرقی میگیرم حال و هوایی دیگر دارد.
با صفری چند عکس به یادگار میگیریم و به هتل باز میگردیم تا با دوستان عازم موستار شویم.
اکثر گروه آمدهاند و آماده حرکت میشویم. جنیتا کتاب تازه منتشر شدهاش را که در سخنرانی دیروز به آن اشاره شده بود و اظهار علاقه کرده بودم نسخهای از آن را داشته باشم برایم آورده است همراه با نوشتهای مهرآمیز. من اجازه میخواهم و بر اساس قرار دیشبمان با عامری جدا از دوستان به رایزنی فرهنگی میروم تا از آنجا به اتفاق رایزن به جمع بپیوندیم.
رایزنی در منطقهای نه چندان مناسب از نظر دسترسی و تقریبا دور از مرکز شهر واقع است. ساختمانی است قدیمی با بنایی که به نظر من خیلی از ویژگیهای یک مکان اداری را فاقد است.
با عامری دقایقی در خصوص برنامههای رایزنی فرهنگی و فعالیتهای سالهای اخیر آن گپ و گفتی دوستانه داریم و به اتفاق عازم موستار میشویم و در مسیر به دیگر دوستان میپیوندیم.
طبیعت انصافا از مردمان این منطقه هیچ کم نگذاشته است. طراوت و سرسبزی که در جاده سارایوو به موستار به خوبی خود مینمایاند و منِ ایرانی آمده از سرزمینی دچار خشکسالی و آن هم از نوع یزدیاش را به شگفتی و افسوس وا میدارد. شگفتی از این همه آب و سبزه و طراوت و افسوس از حرمانی که در این موضوع هم میهنان و همشهریهایم به آن مبتلایند.
به پیشنهاد نامیر، مسیر به نحوی انتخاب میشود تا از پلی که در جریان جنگ تخریب شده و بعدا بازسازی شده است دیدن کنیم. برای دوستان بوسنیایی این پل انگار نمادی نوستالژیک بود که باید حتما مهمانان آن را میدیدند.
در مسیر چندجایی به پیشنهاد عامری میایستیم و از برخی جاذبههای خاص مسیر دیدن میکنیم. برههای بریان دُرُسته بر آتش منقل نهاده را شاید فقط در این مسیر میشود دید و یا بازمانده پلی تخریب شده از فیلمی سینمائی که در نظر اول گمان میبری از بازماندههای دوران جنگ بالکان است و بعدا با توضیحات عامری کاشف به عمل میآید که پلی بوده است که برای ساخت فیلمی احداث شده و در جریان فیلم منفجر شده و همچنان ویرانه آن از دیدنیهای مسیر سارایوو به موستار است.
به موستار میرسیم. شهری که بیگمان زیباترین شهر بوسنی و هرزگوین است. این را از خیل گردشگرانی که از هفتاد و دو ملت به تفرج در شهر مشغولند میشود فهمید. توقفی کوتاه در مرکز فرهنگی ایران در موستار داریم و به سرعت عازم دیدن پل تاریخی شهر موستار میشویم که بیشترین گردشگر شهر را به خود جلب کرده است. پلی که به بازارچه سنگفرش پیوسته به آن ختم میشود و چنان ازدحامی از جمعیت را بر روی خود و اطرافش شاهد است که باورنکردنی به نظر میرسد.
مردمانی از هر قوم و ملیت که این گوشه از بالکان را برای دمی آسودن و بهره بردن از زیبائی های طبیعی و تاریخی برگزیدهاند و الحق انتخاب خوبی نیز داشتهاند.
موستار که در هرزگوین که قسمت کروواتنشین کشور بوسنی و هرزگوین است واقع شده زمانی مظهر و نماد همزیستی اقوام و ملیتها در بوسنی و هرزگوین بود و البته جائی خواندم در جریان جنگهای بالکان در دهه ۹۰ میلادی، بیشترین حجم بمباران را از این جنگ خونین نصیب برد و بخش اعظم آن ویران شد و افسوسمندانه باید گفت پس از بازسازی، به جای آن تلائم و همزیستی برادروار، شهر به دوپاره مسلمان و مسیحی یا بوشنیاک وکرووات تقسیم شد و طُرفه این که خط فرضی این تقسیم هم ترسیم شده است.
این دوپارگی مسلمان و مسیحی را در گفتههای منیر که خود از اهالی این منطقه است به خوبی میشد دید که در هر مناسبت و موقعیتی، براین دوگانگی تاکید داشت و با تعصبی خاص و البته تحسین برانگیز، خود را متعلق به بخش بوشنیاک میدانست.
افسوس که فرصت اندک بود و جدا شدن از جمع ناممکن وگر نه خیلی دوست داشتم گذری به هر دو بخش مسلماننشین و مسیحینشین شهر میداشتم و از نزدیک با شماری از مردمان هر دو قوم گپ و گفتی و دریافت طبعا شهودی از آن چه زیر پوست این شهر و اساسا زیر پوست بوسنی و هرزگوین میگذرد. بسیاری بر این باروند که تنازعات قومی در بالکان به ویژه بوسنی همچون آتشی زیر خاکستر آماده اشتعالاند و هر آن احتمال در گرفتن دوباره جنگی خونین میرود. این را از زبان برخی کارشناسان زبده منطقه که سالیانی دراز از دلمشغولیهایشان مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بوسنی و هرزگوین بوده است شنیدهام. اگر صفبندی، جداسازی و دو پاره شدن مردمان یک منطقه بر اساس قومیت و مذهب صورت پذیرد، که مصداق عینی آن را در موستار میشود دید، باید بر تداوم آرامش و تعامل در این منطقه ظنین بود و از این روست که قول و نگاه آن دوستان پر بیراه به نظر نمیرسد.
از موستار و پل تاریخی و زیبای آن به شهرکی در حومه موستار که به سبب تکیه قدیمی آن شهره است میرویم. تکیه بلاگای در دل شهرک بلاگای که زیبایی مسحور کنندهای دارد. گوشهای در فضای سرسبز و زیبای بوسنی را فرض کنید با چشمهای که از دل کوه بیرون میآید و می گویند با وجود تفحصهای فراوان هنوز سرمنشاء این چشمه را نیافتهاند و در جوار این زیبائی بکر طبیعی، در دل کوه تکیهای که بسیاری از نمادهای داخلی آن نشان از ایرانی بودن بنا نهندگان اش دارد. در سایت رایزنی فرهنگی ایران در سارایوو در خصوص این تکیه میخوانیم:
«تکیه بلاگای از آثار فرهنگ اسلامی متعلق به دوران عثمانی در بوسنی و هرزگوین است. این تکیه بعد از فتح هرزگوین توسط نیروهای عثمانی در سال ۱۴۶۶ میلادی بنا شد. همزمان این تکیه مرکز مذهبی و نظامی عثمانیان بوده است. در دیوار بیرونی تکیه از شمشیری را به صورت آجر نماسازی کردند تا تأییدی بر استفاده نظامی از این تکیه باشد. در آن زمان در کنار تکیه سه بنا شامل رباط (خوابگاه دراویش بکتاشی)، مسجد، و امارت (آشپزخانه) ساخته شده بود. این تکیه در زیر یک صخره بزرگ واقع شده است. پیشتر این صخره محلی برای زندگی عقابها بوده است. این صخره سرچشمه رودخانه بونا است. این چشمه در درون زمین ۵/۱۹ کیلومتر روان است تا از محل آن صخره بیرون میجوشد. این چشمه بزرگترین چشمه در اروپا شناخته شده است. در طول سال به طور متوسط ۴۳۰۰۰ لیتر آب در ثانیه از آن میجوشد. در ۳۰۰ متری این چشمه به سمت بالا غار سبزی وجود دارد که در آن آثار زندگی مردم از دوران عصر حجر و فسیلهایی ازپرندگان و حیوانات آبی وجود دارد.
بر اساس سندی متعلق به سال ۱۴۵۴ میلادی در جایی که امروز تکیه است قبلا معبدگاه بوگومیلها بوده است. تکیه قبلا دارای گنبد بود. این تکیه برای نخستین بار در قرن هفدهم و آخرین بار در سال ۱۹۷۲ بازسازی شده است. این شکل جدید تکیه متعلق به سال ۱۸۵۱ است که توسط عثمانیان به سبک معماری عثمانی آرایش یافته است. در طبقه همکف اتاقهایی برای تجمع دراویش و در طبقه بالا اتاقهایی برای میهمانان ساخته شده است. در نمای این تکیه سمبلهایی از دروایش بکتاشی و خلوتی بهکار برده شده است. در کنار تکیه آرامگاهی با دو مزار وجود دارد که با پارچه سبز پوشیده شدهاند. یکی متعلق به صاری صالتوک است که شیخ تکیه بوده و دومی متعلق به آچیک پاشا مرید ایشان است. صاری صالتوک هم شیخ هم یک جنگجو بود. وی را به عنوان شخصیتی که اسلام را در اروپا انتشار داده است میشناسند. بخصوص دراویش بکتاشی وی را مورد احترام بسیاری قرار میدادند. وی سال ۱۲۶۱ میلادی با چهل سرباز ترکمنی در منطقه دوبروجا مستقر شد و بعدا نزد امیر مغولی به نام نوگای رفت.»
هر ساله در این تکیه مراسمی باشکوه برگزار میگردد و به گفته عامری، مراسم امسال دقیقا امشب برگزار خواهد شد و از فعل و انفعالاتی که در تکیه و اطراف آن در جریان است و جمعیت انبوهی که در حال ورود به تکیهاند، پیداست برنامه مفصلی در حال تدارک است.
داخل تکیه نماز ظهر و عصرمان را به جا میآوریم و به سخنان منیر که از گذشته این تکیه و تبار تاریخی آن اطلاعات خوبی دارد گوش میدهیم. فضایی معنوی و خاص دارد که حسّی ویژه را در دل کوه و دامان طبیعت همراه با ترنم دل انگیز چشمه جاری، به هر بازدید کننده از خود ارزانی میدارد.
صرف ناهار در رستورانی در جوار تکیه و کنار چشمه، بهترین پیشنهاد ممکن برای لختی آسودن و دل به نجوای دل انگیز آب سپردن و تن به نسیم با طراوت دادن است که با لذت تناول یکی از لذیذترین غذاهائی که شاید جمع در عمرشان خوردهاند همراه میشود. با صفری و عامری و صالحی کنار هم نشستهایم و اشتهای فراگنر که حق سفره را خوب به جا میآورد و خام خواری کریستینا که او را از لذت کباب به یادماندنی این ناهار محروم میسازد، دستمایه گفت و شنود و تفرج و تفریحمان است.
پس از ناهار به ابتکار و پیشنهاد دوستان بوسنیایی به بازدید از مقابر بازمانده از دوران بوگومیلی بوسنی که در آستانه شهر استولاس واقعاند میرویم.
این مجموعه مقابر که شاهدی است بر هویت یکه و متمایز بوشنیاکها از دیگر اقوام اسلاو منطقه، برای دوستان بوسنیایی حسی از تفاخر و عظمت طلبی تاریخی را بر میانگیزاند. این را از گفته جنیتا و منیر در هنگام ترک مجموعه متوجه میشوم که به من می گویند شما اگر تخت جمشید و کوروش را دارید و نمیتوان آنها را از هویت و تاریختان زدود، ما هم این آثار و میراث منحصر به فرد بوگومیلی را داریم.
با فراگنر که کوهی از دانش است و مشتاقانه آماده پرداخت زکات علمش نیز هست، مفصل در باره بوگومیل ها صحبت میکنم و از گفتههایش بسیار میآموزم. او بیشتر با فرضیه ریشه مانوی - میترائی داشتن آیین بوگومیل همدل و همرای است و البته وقتی از او میپرسم تا چه حد اساسا این آیین را اساطیری و نه غیر واقعی می دانید میگوید این هم قولی است که به ویژه با توجه به این که هیچ اثر مکتوبی از بوگومیل ها نمانده است، قائلان خاص خود را دارد.
بوگومیل آیینی است که در سده دهم میلادی در منطقه بالکان ظهور کرد. بوگومیلها فرقهای جدا شده از مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس بودند که در طول قرنها تحت سلطه کلیسای رم و بیزانس قرار داشتند.
این آیین یکی از بدعتهای دین مسیحیت محسوب میشوند که در بلغارستان شکل گرفت و در منطقه بالکان گسترش یافت. این مذهب در سالهای ۹۲۷ تا ۹۵۴ در بلغارستان توسط یک روحانی ارتدوکس به نام بوگومیل (به معنای عزیز خدا یا دوستدار خدا) پایهگذاری شد.
بوگومیل های ساکن بلغارستان که با مخالفت شدید بزرگان مسیحی روبرو بودند، به امید آزادی مذهبی بیشتر به صربستان - که آن زمان از سلطه کلیسای بیزانس خارج شده بود- پناه بردند. اما توفیق آنان درصربستان کمتر بود و توسط «ساباسقدیس» نخستین سراسقف وسازماندهندهی کلیسای صربستان سرکوب و بعد از آنکه تعداد زیادی از آنها توسط مسیحیان سوزانده شدند، به سوی بوسنی گریختند.
در آن زمان حاکم بوسنی بیش از هرچیز به فکر استقلال سیاسی بود و به همین دلیل حکومت مسیحی بوسنی توجه زیادی به ورود بوگومیل ها نداشت. عدم رضایت مردم بوسنی از روحانیون کاتولیک و ارتدوکس به رواج آیین بوگومیل در بوسنی کمک کرد و به همین دلیل آیین بوگومیل به سرعت در این منطقه گسترش یافت.
برخی از تاریخدانان آیین بوگومیل را از دیدگاه طبقاتی بررسی کرده و مدعی شدهاند این مذهب واکنش طبقه روستائی و دهقانان بلغاری به ظلم حکومت ارتدوکس و دست نشانده روم شرقی بوده است، به این معنی که دهقانان بلغاری به خاطر ظلم و بهره کشی حاکمان و فئودالهای محلی و همسویی و همدستی کلیسای بیزانس با حاکمان بلغارستان در انتظار تحولی در کلیسای ارتدوکس بودند؛ بنابراین مذهب بوگومیل به سرعت در بلغارستان توسعه یافت.
اما دین شناسان اعتقاد دیگری دارند و مجموعه اعتقادات ارائه شده در مذهب بوگومیل را نشان از وجود تاثیرات اعتقادی از سایر ادیان و از جمله اسلام در این آیین میدانند. برخی نیز آیین بوگومیل را حلقه ارتباطی ادیان شرقی مانند مانویت و میترائسم با مسیحیت غربی میدانند که فراگنر با این قول همدلی و همراهی بیشتری نشان میداد.
نکته جالب و شایان توجه به ویژه برای آنان که به شکلگیری جامعهای مسلمان در بوسنی و هرزگوین از دیدی تاریخی و تحقیقی مینگرند این که در اثر فشار شدید حاکمان کلیسا بر بوگومیل ها، با ورود مسلمانان به بالکان، این فرقه برای نجات خود به سرعت و داوطلبانه اسلام را پذیرا شدند.
و به دمیر و جنیتا حق میدهم که به گذشته بوگومیلی خود ببالند چه در این زمانه، بوشنیاکها، بنا بر قول مشهور و مورد تصدیق اغلب پژوهشگران، تنها بازماندگان یکی از رازآمیزترین آیینهای دوران باستاناند.
در مسیر بازگشت از موستار به سارایوو، از مسجدی در حوالی شهر موستار بازدید داشتیم. مسجدی قدیمی که ویژگی ممتاز آن کتیبه بر سر در آن است که به الفبای عربی (یا فارسی) و به زبان بوسنیایی است و منیر به روانی آن را میخواند و با شوق و ذوق به همه معرفیاش میکند و البته در نوع خود جالب است. کتیبههای با الفبای عربی به زبان ترکی استانبولی زیاد دیده بودیم ولی به زبان بوسنیایی ظاهرا بسیار نادر است و از این روست که منیر با علاقه آن را معرفی میکند و به نظرم میرسد که این امر حتی برای دیگر دوستان بوسنیایی نیز جالب است.
رفت و برگشتمان به موستار تمام روزمان را پر میکند و پاسی از شب گذشته است که هرچند جسما خسته ولی روحا سرشار از یافتههای جدید و دانستههای نو به محل اقامتمان در منطقه دوست داشتنی باشچارشیا باز میگردیم....