ژول ورن نویسنده نامدار فرانسوی که زمانی قبله آمال دوست داران ادبیات تخیلی بود در رمان معروف خود، دور دنیا در هشتاد روز، روایتی تخیلی و البته آمیخته به طنز دارد از سفری هشتاد روزه به دور دنیا. من اما در عالم واقع فرصتی یافتم تا در هشت روز، بخشی از بالکان را ببینم و آنچه در پی میآید، سفرنامهای است از این سیر هشت روزه به سه کشور بوسنی و هرزگوین، بلغارستان و صربستان.
پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
طبق قراری که دیروقت دیشب با دوستان گذاشتیم باید ساعت نه و نیم صبح آماده حرکت به سمت محل برگزاری اولین همایش بینالمللی ایرانشناسی در بالکان باشیم که تمام برنامه امروزمان به حضور در آن اختصاص دارد.
پس از صرف صبحانه که بخشی از آن با صفری همراه میشود، در لابی منتظر دوستان میمانیم. میهمانان خارجی این همایش عبارتند از پروفسور برت فراگنر ایرانشناس بزرگ اتریشی که وصفش را بسیار شنیده بودم و دیدار از نزدیک با او و خوشه چیدن از خرمن دانشش از بزرگترین دستاوردها و برکات این سفرِ من بود و در ادامه به فراخور از او بیشتر خواهم نوشت بودند، خانم کریستینا چورناکه رئیس کرسی زبان فارسی دانشگاه بخارست که ویژگیهای خاص اخلاقیاش همراه با تسلط شگفت وی به زبان فارسی در حالی که جز دورهای سه ماهه در ایران نبوده است او را از دیگران متمایز میساخت، خانم عذرا عباجیچ نوائی از کرواسی که بعداً فهمیدم همسر ابتهاج نوائی است که در کروواسی دیده بودمش و مسئولیت انجمنی در حوزه فرهنگ و زبان فارسی را بر عهده دارد و در حوزه ترجمه شعر معاصر ایران در کروواسی زحماتی کشیده و آثاری منتشر کرده است، سعید صفری از صربستان و دکتر هادی و من از ایران. در جزوه خلاصه مقالات همایش از مهمانهایی از آلبانی و بلغارستان هم یاد شده است که بنا به برخی دلائل فرصت حضور در همایش را نیافتهاند.
فراگنر به اتفاق همسر مهربان و خونگرمش با اتومبیل شخصی خود مسیر وین به سارایوو را با رانندگی بانو فراگنر پیموده بودند و بعدها دانستم که آنان علقههای خانوادگی نیز در سارایوو دارند و عروسشان بوسنیایی است. خانم کریستینا مسیر ۷۵۰ کیلومتری از شهر خود تا سارایوو را ۲۴ ساعته پیموده بود و چنان با راحتی و آرامش از این مسافرتش سخن میگفت که آدمی را به شگفتی وامیداشت. جالب این بود که برخلاف تصور اولیه من، پرواز مستقیم بین خیلی از شهرهای کشورهای اروپای شرقی وجود ندارد و شبکه ریلی مناسبی نیز این نقیصه را جبران نمیکند و از این رو کسی مثل کریستینا از رومانی برای سفر به بوسنی باید پیه مسافرتی طولانی و خستهکننده را با ونها و مینیبوسها به تن بمالد. صفری هم از بلگراد زمینی به سارایوو آمده بود و البته از مسافرتش راضی به نظر میرسید.
به دانشکده فلسفه دانشگاه سارایوو میرسیم. ساختمان دانشکده و ورودی آن، دانشگاه خصوصی روسنو مسکو را به یادم میآورد با شکل و شمایلی بسیار شبیه به آن و معماریای که مشخص است میراث دوران پیش از فروپاشی یوگسلاوی است. طُرفه اینکه همانند روسنو، در مدخل این دانشکده هم سردیس دو آکادمیسین معروف بوسنیایی قرار گرفته و توجه هر تازه واردی را به خود جلب میکند.
به طبقه دوم و محل اتاق اساتید زبان فارسی دانشکده میرویم. دکتر موسوی استاد اعزامی وزارت علوم، دکتر نامیرکه برای خواننده این سطور دیگر شناخته شده است، دکتر منیر درکیج و خانم دکتر جنیتا خاوریچ همه در اتاقی کوچک جمعاند با قفسهای نه چندان غنی و به روز از کتابهای عمدتاً مرجع و البته قدیمی به زبان فارسی.
در باب اصحاب ثلاثه سارایوو و فضای ویژه پدید آمده توسط این بزرگواران به محوریت نامیر در حوزه زبان و ادبیات فارسی در بوسنی و هرزگوین پیش از اطلاعاتی داشتم و در خلال روزهای اقامتم در بوسنی، هم به تفصیل بیشتر از عامری شنیدم و هم خود به فراخور و مناسبت به عینه دیدم. این مجال جای تفصیل امر و باز کردن آن چه در این عرصه گذشته و اکنون میگذرد نیست فقط در یک کلام میتوان گفت واداشتن این جمع و گروه به مشارکت در برگزاری این همایش، هنری بزرگ بوده که به گمانم عامری از پس آن خوب برآمده بود.
برای حضور در برنامه افتتاحیه به آمفیتئاتر دانشکده در طبقه اول میرویم. فرم صندلیهای کلاس درس مانندِ آمفیتئاتر برایم جالب است. تا اینجای کار نظم چندانی در اجرای برنامه به چشم نمیخورد. در حالی که دقایق قابلتوجهی از حضور سفیر کشورمان، رئیس دانشکده و رئیس دانشگاه در جایگاه گذشته است انگار برنامه هنوز سرِ آغازیدن ندارد. انتظار نواختن سرود ملی دو کشور که در مواردی اینچنینی به نظر متعارف و معمول میرسد نیز بیهوده است. جای پرچم ایران نیز در کنار پرچم بوسنی و هرزگوین و پرچم دانشگاه خالی است. از زمزمه و اشارات سفیر به عامری به نظرم میرسد این مساله مورد توجه وی نیز قرار گرفته است. دقایق انتظار طولانی میشود. انگار شخصیت اصلی یا مهمان ویژه برنامه باید بیاید و همه منتظر اویند در حالی که همه شخصیتهای اصلی و مهمانهای برنامه افتتاحیه در جایگاه حاضرند! جمعیت خوبی نیز از اساتید و دانشجویان در سالن جمعاند. به نظر میرسد این بخش کار دست رایزنی نیست و دکتر نامیر و اعوان و انصارش مشغول رتق و فتق مسائلاند. از همه جالبتر اینکه رئیس دانشگاه سارایوو هم که دانشگاه مادر در بوسنی است و از نظر پرستیژ و جایگاه علیالقاعده باید شخصیت مهمی باشد نیز در جایگاه منتظر شروع برنامه است بیآنکه چندان این بینظمی آغاز برنامه برایش غریب بنماید. انگار این شرایط اینجا مرسوم و طبیعی است.
جای مترجم و یا دستگاه ترجمه همزمان هم حسابی خالی است. به نظر میرسد جا داشت سامانه ترجمه همزمان لااقل برای مهمانان پیشبینی میشد. از سخنان رئیس دانشگاه و رئیس دانشکده و نماینده وزارت علوم و آموزش در برنامه افتتاحیه فیالمجلس هیچ متوجه نشدم. بهجز ما ایرانیها، پروفسور فراگنر و خانم کریستینا هم در این مصیبت همدرد من هستند. شاید پرهیز از تطویل، توجیهی برای عدم ترجمه سخنرانیها توسط مترجم باشد (آنگونه که برای آقای رایزن و جناب سفیر انجام شد) ولی بهره نبردن از مترجمِ همزمان در کنفرانسی که عنوان بینالمللی را یدک میکشد اصلاً توجیهپذیر نیست.
عامری در سخنانش به تشکیل مجمع ایران شناسان بالکان اشاره دارد که ایدهای جالب است و در صورت تحققِ درست و کارشناسی میتواند محملی برای تعمیق ارتباطات این قشر از پژوهشگران منطقه باشد.
جناب سفیر که به نظر میرسد سخنران قابل و مسلطی است سخنرانیاش بیشتر معطوف به مباحث عمومی و معرفی ظرفیتها، توانمندیها و ویژگیهای ایران است. شاید در جمعی آکادمیک و دانشگاهی طرح این مسائل در نظر اول پیشپاافتاده به نظر برسد ولی در این وانفسای ایران هراسی و عدم شناخت درست از ایران که بهویژه در اروپا بیش از دیگر مناطق به چشم میآید گاهی طرح این مباحث و نکات حتی در جمع و نشستی آکادمیک و دانشگاهی نیز ضروری به نظر میرسد.
سخنرانی بوسنیاییها که به سبب عدم ترجمه هیچ از آنها نمیفهمم حوصلهام را سر برده است. ناخواسته مروری دارم بر آنچه در این نیم روز از شهر دیدهام. سارایوو شهری کوچک، تمیز، سرسبز و با معماریای است که استانبول و قونیه را به ذهن متبادر میسازد و البته برخلاف این دو شهر و بهویژه قونیه، که حس حضور در یک شهر اسلامی از درودیوار آن میبارد، در سارایوو چندان چهره یک شهر اسلامی را ـ حداقل در ظاهر و بهویژه در پوشش بانوان ـ نمیبینی. بعدها که این امر را با عامری طرح کردم با دیدگاهم موافق نبود و بر این باور بود که باید تعریف دیگری از حجاب در این دیار داشت. به گمان او طنینافکن شدن پنج نوبته بانگ اذان در این شهر، گواه و علامتی دلپذیر از حضور در یک شهر و کشور اسلامی آن هم در قلب اروپاست است که البته با این بخش از حرفش موافقم. عمق حضور و تأثیر عثمانیها هم در معماری شهر و بناها متجلی است و هم به نوعی در رفتار و نگرش اهالی آن. ترافیک روانی هم دارد شهر و از ازدحام کلان شهرها و پایتختها در آن خبری نیست. اتومبیلها غالبا ترو تمیز و مدل بالا هستند و با اعتنایی جدی به محصولات آلمانی.
افتتاحیه تقریباً در زمان مقرر پایان مییابد و البته جای پخش کلیپی هرچند کوتاه با موضوع ایرانشناسی نیز به نظر حسابی خالی میآید. امری که در افتتاحیه همایشهایی از این دست مرسوم است.
در فرصت باقی تا اولین پَنِل، گپ و گفتی در میگیرد و در این میان درد دلهای یکی از دانش آموختگان بوسنیایی زبان و ادبیات فارسی در ایران که از تنگ نظریهای دانشگاه سارایوو در به خدمت گرفتن فارغالتحصیلان دانشگاههای ایران به بهانههای واهی گله مند است شنیدنی و البته غم انگیز است.
مشکلی که منحصر به این خطّه و این کشور هم نیست. در کشوری چون روسیه با آن همه ادعای دوستی و روابط آنچنانی در آستانه استراتژیک شدن ـ که البته این روزها دچار لغزندگیهای محسوسی شده است ـ هنوز که هنوز است مدرک فارغالتحصیل دکتری دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی در نظام آموزش عالی این کشور پذیرفته نمیشود. مثال حی و حاضرش دکتر نوری محمدزاده که سالهاست علمدار آموزش زبان فارسی در دانشگاههای داغستان است و از مشکلی اینگونه در رنج است.
فضای دانشکده هم با این که در ساعات میانی روز است خالی از شور و هیاهوی محیطهای دانشگاهی مرسوم است. رخوت و آرامش حاکم بر بوسنیاییها که لااقل در این چند روز که در سارایوو بودم آشکارا به چشم میآمد در محیط دانشگاهی این شهر هم متجلی است.
برای نشست اول کنفرانس سه سخنران پیش بینی شده است با ریاست خانم کریستینا چورناکه که این بانوی محجوب رومانیایی از پذیرفتن ریاست نشست خودداری میکند و دکتر نامیر به جای وی مدیریت جلسه را بر عهده میگیرد و به جای سه سخنرانی، چهار سخنرانی ارائه میشود.
دکتر هادی اولین سخنران پنل اول با موضوع «نقش سودی بوسنوی و شرح او در حافظ شناسی» است. او با یادآوری این مهم که شرح سودی بر حافظ قدیمیترین شرحی است که بر تمام دیوان حافظ نوشته شده است، ویژگیهایی که این شرح را برجسته و منحصر به فرد ساخته است را قدمت، جامعیت، روشمندی، فهم درست، پرهیز از تأویل و تفسیر و آگاهی کامل شارح از فرهنگ و ادبیات فارسی میداند.
این نکته دکتر هادی در سخنرانیاش برایم جالب و شایان توجه بود که پس از ترجمه شرح سودی به زبان فارسی، هیچ پژوهشی در زبان فارسی اعم از تصحیح، شرح، مقاله یا کتاب در باره حافظ را نمیتوان یافت که در آن ارجاع و یا حداقل ذکری از شرح سودی نباشد.
سخنران دوم این نشست پروفسور برت فراگنر ایرانشناس برجسته اتریشی است که به حق شمع جمع ماست و کنفرانس به معنای دقیق کلمه مزین به حضور اوست. هم او که مخاطبش را به این نکته متفطن میسازد که خواندن و اندیشیدن و نوشتن از ایران و فرهنگ و ادبیات فاخر و تمدن شکوهمندش، حتی خلق و خوی پژوهشگر را نیز متأثر از خود میسازد. و من یقین دارم اگر فراگنر، ایرانشناس آن هم با این درجه از عمق دانش و آگاهی نبود، این اخلاق و منش و رفتار را نداشت. هیچ به یک اروپایی آن هم اتریشی نمیماند. همسرش نیز از هم سری وی در طی سالهای دراز زندگی مشترک، آنچه باید را نصیب برده است و از این روست که بیشتر به مادر بزرگهای اصیل و مهربان ایرانی میماند تا خانم متشخص اتریشی.
فراگنر از حضار کسب اجازه میکند و سخنرانیاش را به اانگلیسی ارائه میکند والبته خاطر نشان میسازد که برای توضیحات و پاسخ به پرسشها، دوستان میتوانند به زبان فارسی طرح مساله کنند و او به فارسی پاسخ خواهد داد. فارسی بسیار روان و سلیسی دارد با لحن و تُن صدایی که به یکی از مجریهای رادیوی خودمان شبیه است. تونالیته صدا به شدت ایرانی است و تکیه کلامهایی که استفاده میکند نیز. از او پیشتر، بیشتر خواهم گفت.
مضمون اصلی سخنرانی پروفسور فراگنر مطالعات ترکی شناسی و ایرانشناسی، حدود و مرزهای این دو حوزه مطالعاتی و ضرورت بازنگری روابط این دو عرصه است. موضوعی که از زمانی که به مساله حضور و عمق فرهنگی ایران در بالکان میاندیشم برایم مطرح است. جرقه اصلی مساله هم در زمان حضور اعضای هیئت تحریریه مجله پرلا که از آلبانی آمده بودند و نشستی را در موسسه فرهنگی شهر کتاب داشتند زده شد. آن گاه که یکی از محققین آلبانیایی که به نظرم عمیقترین عضو هیئت هم بود از ضرورت تفکیک مطالعات ایرانشناسی از مطالعات ترک شناسی در کشورش سخن گفت. این مساله بهویژه برای کشورهایی که خاطرات تاریخی تلخی از عثمانی دارند ـ از جمله آلبانی ـ موضوعیت علیحدهای دارد و البته برای جایی مانند بوسنی و هرزگوین شاید به آن اهمیت نباشد ولی به هر حال امری است که فی حد ذاته شایان توجه و تاّمل است.
فراگنر دغدغه و نگرانی اصلیاش تغییر دیدگاه غالب در مطالعات ایرانشناسی و زبان فارسی در اروپای جنوبی و شرقی که در چارچوب آن به زبان فارسی بیشتر به منزله وسیله کمکی ترک شناسی نگریسته میشود، است و در سخنرانیاش که قدری هم از وقت معمول در نظر گرفته شده برای هر سخنران بیشتر به طول میانجامد به خوبی این مساله را تبیین میکند.
وی نقبی زبانشناسانه نیز به موضوع میزند و با ذکر تفاوت ریشهای زبانهای فارسی و ترکی که یکی از شاخه زبانهای هند و اروپایی و دیگری از شاخه زبانهای آلتائی است، ضرورت این تفکیک را بیش از پیش موجّه میسازد.
دکتر سیدکاظم موسوی استاد اعزامی وزارت علوم به دانشگاه سارایوو سخنران بعدی این نشست است که در موضوع «عوامل ایرانشناسی در بالکان» به طرح بحث خود میپردازد. وی در سخنرانیاش بر مشترکات و مشابهتهای ایران و بالکان از منظرهای مختلف میپردازد که به گمان من دو منظر مشابهتهای جغرافیایی و اسطورهای محل بحث بسیار داشت و فاقد استحکام لازم استدلالی بود و من این را از نگاهی که بین نامیر و دمیر و حتی لبخندی که بر لبهای احمد زیلجیچ نشست به فراست در یافتم.
دکتر احمد زیلجیچ استادیار تاریخ و تمدن شرقی دانشگاه سارایوو که طبق برنامه میبایست در نشست سوم سخنرانی کند در این پنل به ارائه مطلب خود در خصوص نسخ خطی فارسی در بوسنی و هرزگوین و بالکان میپردازد. او که دانش آموخته آمریکاست و از تز دکترای خود نزد پروفسور حامد الگار دفاع کرده است، خوش سخن و بذله گوست و آشکارا مسلط بر موضوع. سخنانش با طنز و مطایبه خاصی آمیخته است که به دل مینشیند و شنونده را با خود همراه میبرد به دنیای خاص کتیبهها و نسخ خطی که هواخواهان مخصوص خود را دارد. ناخودآگاه به یاد دوستان فاضلم حسین متقی و مرتضی رضوانفر می افتم که دغدغههای ارجمندی در حفظ و ثبت و نگهداری این میراثهای ارزشمند فرهنگ و تمدن ایرانی دارند. در فرصتی که به او دادهاند به اجمال از نسخ خطی مهم شرقی در سارایوو سخن میگوید و با تصاویری منحصر بفرد پارهای از آثار خطی فارسی را معرفی میکند که وضعیت نامناسب دیوان حافظ منحصر بفرد موجود در کتابخانه قاضی خسروبیگ، توجه و البته تاثّرم را بر میانگیزد.
پس از جلسه که با عامری در خصوص استفاده از متخصصان کتابخانه ملی کشورمان برای حفظ و ترمیم این گنجینه ارزشمند فرهنگ و ادب فارسی در سارایوو سخن می گویم از لَختی، بی عملی و همراه نبودن بوسنیاییها در مواردی از این دست سخن میگوید و به شمّه ای از کارهایی که خواسته است در این زمینه انجام دهد اشاره میکند. به دلائلی که بعداً خواهم گفت بخشی از توجیه و استدلالش را میپذیرم ...
پس از پایان سخنرانیهای نشست اول طرح سؤالات است و پاسخ سخنرانان که حضور فعال مستمعان در این بخش نشان از جذابیت و جالب بودن مباحث برای آنان دارد.
زمان استراحت بین نشست اول و دوم فرصتی فراهم میآورد تا قدری بیاساییم و به جرعهای قهوه خستگی از تن بزداییم...