آناهید خزیر: شعر فارسی همواره ظرفیتهای داستانی ارزشمندی را برای اقتباس نمایشی در خود داشته است و هر ازگاه این ظرفیتها در آثاری محدود به خوبی دراماتیزه شدهاند. قصههای منظوم در آثار عطار زمینههای مساعدی برای خلق آثار نمایشی دارد و برجستهترین اثر عطار نیشابوری که بارها در ایران و خارج از ایران به نمایش تبدیل شده و روی صحنه رفته است بیشک منطقالطیر است. معروفترین اجرای این داستان عرفانی به نام «مجمع مرغان» را «پیتر بروک» روی صحنه برده است.
رکن اصلی نمایشی بودن یک متن، به هم خوردن تعادل است
صابر امامی به منطق الطیر عطار اشاره کرد و گفت: در داستان «منطق الطیر»، مرغان با هم جمع میشوند و سخن میگویند و بدین گونه داستانی شکل میگیرد. در جریان ماجراها، معمولا داستان در جایی شکل میگیرد که جمع، تعادل موجود را از دست میدهد و حرکتی آغاز میشود تا تعادل بازگردانده شود. پس رکن اصلی نمایشی بودن یک متن، به هم خوردن تعادل است. این رکن داستانی، در «منطق الطیر» وجود دارد و ما با داستانی رو به رو هستیم که میتوان به آن نگاه نمایشی داشت. در جریان حرکت داستانی «منطق الطیر»، مرغان گرد میآیند و سوالهایی میکنند و هدهد پاسخهایی میدهد. در واقع، دلهرهها و پرسشهای مرغان به میان میآید. پس از یک سفر طولانی نیز پرسشهایی دیگری مطرح میشود. پس ما در این داستان، یک آغاز داریم، سپس به یک نقطهی اوج میرسیم و در پایان، داستان به تعادل و آرامش میانجامد. در این میان، حکایتهایی اتفاق میافتد. این حکایتها، بین ۲ تا ۲۰ بیت بیشتر نیستند اما در میانهی آنها با حکایت بلندی رو به رو میشویم که ۴۱۷ بیت دارد. این حکایت بلند، داستان شیخ صنعان است. ناچار، این سوال پیش میآید که چگونه عطار وارد قصهای میشود که خود داستان مستقلی است؟
انسان در سفری است که نباید از جان دادن بهراسد
به گمان من، «منطق الطیر» از دو بخش تشکیل شده است؛ یا به سخن دیگر، یک قصه است اما در دو قالب و شکل. این دو بخش، یک بار در درون انسان روی میدهد. داستان شیخ صنعان مربوط به این بخش است؛ و بار دوم در بیرون رخ میدهد و از زبان پرندگان که سیری بیرونی است اما به هر حال این دو حکایت و قالب، معنا را کامل میکنند. این را هم باید درنظر داشت که ما با قصهای سر و کار داریم که اشاره به این نکته دارد که اگر نیاز باشد، انسان برای کنجکاوی خود حتا ایمان را هم میبخشد. از سوی دیگر، از دید عطار، انسان در سفری است که نباید از جان دادن بهراسد. مرغان میپرسند که چگونه میتوان چنین کرد؟ و عطار در دو قصه به این سوال پاسخ میدهد: یکی در داستان پرندگان و دیگری در داستان شیخ صنعان. به هر حال مسایلی در این داستان پیش میآید و عطار نکتههایی را برمیشمارد. او شاعری است که همانند دیگر بزرگان ادبیات ما، هنگامی که واژهای را میآورد، به آن اعتقاد دارد، نه اینکه از سر اضطرار و تنگنا آورده باشد.
فرایند شخصیت آدمی پاسخ به نیاز درونی است
عطار در داستان شیخ صنعان میگوید که شیخ صنعان عالمی است نمازگزار و صاحب کرامت اما با آنکه مقام بسیار والایی دارد، حس میکند که نیازی دارد. این آغاز حرکت اوست. ما دوست میداشتیم که عطار دو داستان پرندگان و شیخ صنعان را به موازات هم پیش میبرد. عطار البته چنین نکرده، اما ما میتوانیم دو داستان را در کنار هم بررسی کنیم. داستان شیخ صنعان، با یک خواب شروع میشود. خواب از مولفههای داستانهای ماست. در داستانهای امروز هم این مولفه، وجود دارد. خواب دیدن، شیوهای است که در ادب پارسی به شکلهای مختلف اتفاق میافتد. یکی از شکلهای آن، خواب دیدن ناصرخسرو و سفر اوست. ناصرخسرو خواب میبیند که پیری او را به سمت کعبه فرامیخواند. پس او سیر و سفر خود را آغاز میکند. در واقع، این خواب نیست که ناصرخسرو را راهی سفر میکند؛ بلکه نیازی است که او در درون خود احساس میکرد و ناگزیرش میساخت تا دست به سفر بزند. به او پیغام میدهند که درد و نیازی دارد که در این سفر درمان خواهد شد. شیخ صنعان نیز مقامی دارد که با رنج بسیار به دست آمده است. اما در درون خود خلاء و نیازی میبیند که باید با سفر کردن به آن پاسخ بدهد. عطار، ضربهی نخست داستان را با خواب دیدن شیخ صنعان، میزند. میدانیم که در فرآیند شخصیت آدمی، انسانی که در چنین جهتی قرار میگیرد که باید به نیاز درونی خود پاسخ دهد، یک وظیفه بیشتر ندارد و آن تسلیم کردن خود به پیام درونیش است و کوشش برای دست یافتن به مراتب وجودی خود. از آنجا که شیخ صنعان شخصیتی معنوی دارد، ندای درون را میفهمد و به مریدان میگوید که باید راهی سفر شد و به روم رفت.
ستیز با خود جنبه اصلی قصه شیخ صنعان است
به نظر میرسد که در قصهی شیخ صنعان، ذات درام وجود داشته باشد. در درام، کشمش یا با فرد شکل میگیرد، یا با طبیعت و یا با خود. در شیخ صنعان، درگیری با خود است. جنبهی اصلی رمان، یعنی ستیز با خود، در این قصه هست اما این داستان، یک گزارش ابتدایی از قصهای است که رخ داده است. عطار میخواهد سریع به نتیجه برسد. چون دارای جهانبینی است که قصد تعلیم دادن آن را دارد. عطار میتوانست که برخی از قسمتها را به گونهای بیاورد که کشمکش دراماتیک و حادثه شکل بگیرد اما او به دنبال چنین کشمکشی نیست. او اگر میخواست این جریان را در یک کشمکش داستانی قرار دهد، داستان جذابتری شکل میگرفت. با پرداختن بیشتر به تصویر گرفتاری روحی شیخ صنعان و کش و قوس درونی او، قصه به اوج میرسید. قصه چنین ظرفیتی را دارد اما عطار از ظرفیت قصهاش استفاده نمیکند. او تنها یک گزارش میدهد؛ گزارشی مستقیم و چند سطری از لحظههای بحرانی. این گزارش، نمایشی نمیشود. عطار این فرازها را قربانی شاعریش میکند.