آناهید خزیر: شعر فارسی همواره ظرفیتهای داستانی ارزشمندی را برای اقتباس نمایشی در خود داشته است و هر ازگاه این ظرفیتها در آثاری محدود به خوبی دراماتیزه شدهاند. قصههای منظوم در آثار عطار زمینههای مساعدی برای خلق آثار نمایشی دارد و برجستهترین اثر عطار نیشابوری که بارها در ایران و خارج از ایران به نمایش تبدیل شده و روی صحنه رفته است بیشک منطقالطیر است. معروفترین اجرای این داستان عرفانی به نام «مجمع مرغان» را «پیتر بروک» روی صحنه برده است.
روایت پورصمیمی از «پیر سمعان» حرکت و تعلیق دارد
صابر امامی در ابتدای سخنانش به نمایشنامههای منطقالطیر پرداخت و گفت: بر اساس «منطق الطیر» عطار، نمایشنامههایی نوشته شده است. یکی از آنها «شیخ صنعان» نام دارد که نوشتهی محمدحسین میمندی است. در این نمایشنامه، گفتوگویی میان شیطان و فرشته صورت میگیرد. از «پیر سمعان» پورصمیمی هم باید یاد کرد. در این نمایشنامه، پیر خواب میبیند که باید بهسوی روم برود اما برخلاف داستان عطار، دختر از همان آغاز میفهمد که شیخ عاشق اوست و دختر هم محبت اندکی به او پیدا میکند. میدانیم که در روایت عطار، دختر کششی به سوی شیخ صنعان ندارد. روایت پورصمیمی حرکت و تعلیق دارد و خواننده را به دنبال خود میکشد. در نهایت نیز پیر برای رهایی جمع، کشته میشود. این موضوع نشان میدهد که در قصهی عطار، جاهای خالی وجود دارد. هرچند در روایت عطار از قصهی شیخ صنعان، ایدهها و ظرفیتهای نمایشی وجود دارد، با این همه، در آن صحنههای نمایشی دیده نمیشود. در ادامهی نمایشنامهی پورصمیمی، دختر در برابر صداقت پیر، تسلیم میشود و میخواهد همراه او برود. اما پیر برای نجات دختر، به دروغ میگوید که هیچگاه عاشق او نبوده است. تا دختر دلسرد بشود و بازگردد. دل دختر میشکند و زهر میخورد و برای دیدار آخر نزد پیر میرود. پیر به او میگوید که هنوز عاشق اوست اما دختر از زهری که خورده است، از پا میافتد و میمیرد.
قصه شیخ صنعان به روایت «وحدت»، شاعری در هند
قصهای دیگر دربارهی شیخ صنعان را شاعری به نام «وحدت» در قرن سیزدهم و در هند سروده است. او ماجراها را باز میکند. در حالی که عطار چنین نمیکند؛ چون هم عفت قلم مانع اوست و هم اینکه به دنبال پرداختهای عرفانی است اما وحدت، ترجیح میدهد که قصه را بسط دهد. در قصهی او، شیخ در روم دختر را میبیند. دختر، صلیبش را برای شیخ میفرستد. در این میان پای راهبان و کشیشان به میان میآید. دختر از شیخ میخواهد که خوکبانی کند اما در نهایت، مریدان، شیخ را وامیدارند که توبه کند. در اینجا اتفاق جالبی میافتد و دختری که در آغاز مغرور بود، هجرانِ شیخ، او را منقلب میکند و به دنبال او روان میشود اما در بیابان آواره میشود. شیخ احساس میکند که باید برگردد اما زمانی میرسد که دختر در بیابان مُرده است. آنگاه شیخ بر سر مزار دختر دست به اعتکاف میزند. میبینیم که جای چنین صحنههایی در قصهی عطار خالی است. درست است که مُردن دختر در روایت عطار چه بسا این معنا را داشته باشد که مُردن روح پایین مرتبهی شیخ است اما این فقط یک پیشنهاد است و از خودِ داستان چنین چیزی برنمیآید.
نمایشنامه اسماعیل خلج تنها تلخیص قصهی عطار
نمایشنامهی اسماعیل خلج نیز تنها تلخیصی از قصهی عطار است. در این نمایشنامه رویدادهای داستان عطار، گزارش میشود. خود نمایشنامه، ماجرا و گره و کششی ندارد و مرتب یک صحنه تکرار میشود. هیچ نکتهی تازهای در این نمایشنامه دیده نمیشود، جز تلخیص روایت عطار. نمایشنامهنویس حتا فرصت به نثر درآوردن شعرها را نمیدهد و بیتهای عطار را میآورد. به سخن دیگر، عمل و خلاقیتی در این نمایشنامه دیده نمیشود.
«سیمرغ» نمایشنامهی به قلم قطبالدین صادقی
نمایشنامهی قطبالدین صادقی به نام «سیمرغ» در آغاز بهنظر میرسد که زیباست و جنبههای نمایشی «منطقالطیر» را بهکار برده است. در داستان، هدهد گزارشی از سیمرغ میدهد. رقابت برای هدایت مرغان، میتوانست باز بشود و گسترش بیابد اما این اتفاق روی نمیدهد. نویسنده میتوانست درگیر متن عطار نشود. اما چه بسا سفارشنویسی سبب شده است که ذهن نویسنده به این سو برود که عین گزارش عطار را بیاورد. آغاز نمایشنامه، نمایشی از درگیری مرغان است اما پرداخت نمایشی ندارد. چون نویسنده نکوشیده است که پرداخت ذهنی خود را بیاورد. هنگامی هم که راوی، بیتهای عطار را تکرار میکند، مدام یک مرد بیسر، از کنار صحنه رد میشود.
ما به زور میخواهیم منطق الطیر را فراموش نکنیم!
با بررسی این چند نمایشنامه، این پرسش پیش میآید که آیا مسالهی وحدت وجود را که در داستان «منطق الطیر» آمده است، نمیتوان نمایشی کرد؟ و ما مجبوریم که به همان روایت شاعرانهی عطار اکتفا کنیم؟ چرا هنگامی که نمایشنامهنویسان بزرگ ما سراغ متنی همانند «منطق الطیر» میروند، در اثر آنها اتفاق نمایشی روی نمیدهد؟ آیا این از ضعف متنهای آنهاست یا «منطق الطیر» جنبههای نمایشی ندارد؟ بیپرده میگویم که ما به زور میخواهیم این متون را فراموش نکنیم اما واقعیت آن است که فراموش شدهاند. جوانان ما دغدغهی داستان «منطق الطیر» را ندارند. حتا بهنظر میرسد که جهان امروز در پی چنین مسایلی نیست. برای همین است که نمیتوان نمایشنامهی موفق و آفرینشگرانهای از آن پدید آورد. خود عطار میگوید که باید «درد آشنا» بود. پس بدون درد و فقط با تکنیک به جایی نمیتوان رسید.