بیستمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی به «عبید زاکانی و فضیلت نقادی» اختصاص داشت که چهارشنبه پنجم تیرماه با حضور دکتر محمدجواد اعتمادی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست به ارزش و فضیلت نقادی عبیدزاکانی پرداخته و نمونههایی از آثار نقادانهی او بررسی شد.
اعتمادی سخنانش را این چنین آغاز کرد: در تاریخ هزارسالهی شعر فارسی، بسیار بودهاند شاعران مداحی که دفتر سخن را به غبار مدح آلودهاند و به سودای صله و پاداش، درّ لفظ دری را نثار فرومایگان کردهاند. اما در میان شاعران ما چهرههای درخشانی هم به چشم میخورند که قدر هنر خود را میشناختهاند و نقد را بر مدح ترجیح میدادهاند و به جای سخنور مداح، هنرمند نقاد بودهاند. کسانی که نقادی را فضیلت میدانستهاند و خلاقیت هنری خود را به مثابه ابزار تیز و کارای نقد به کار بردهاند. شاعرانی همچون ناصرخسرو، سنایی، سیف فرغانی، حافظ و... که محک و ترازوی شرایط روزگار خود بودهاند و شعر را ابزار نقد و سنجش زمانهی خود کردهاند. اما بدون شک عبید زاکانی در صدر این گروه شاعران قرار دارد. او سیمای درخشان هنر نقاد در میراث شعر فارسی است که توانسته تلخی نقد را به شیرینی طنز بیامیزد و آثاری خلق کند که معرف ذهن بیدار و خلاقیت بسیار اوست. نقادی او زمینههای نقد دینی، نقد سیاسی، نقد اجتماعی و از همه مهمتر نقد اخلاقی را در بر میگیرد، که نشاندهندهی وجه بسیار مهمی از جایگاه عبید و ارزش آثار اوست.
چرا عبید را شاعری هزال و هجاگو میشناسند؟
برخلاف بسیاری از شاعران و بزرگان که مشهور هستند نزد خاص و عام، عبید زاکانی این سیمای درخشان و گرانقدر مجهول است و این مجهول بودن درآمیخته شده با شناختی نادرست از این شاعر گرانقدر. کسانی عبید را شاعری هزال و هجاگو میشناسند که شعرش پرداخته به موضوعاتی است که در دسته هزل و هجو مینشانیم و آثار او را فاقد ارزش معنوی و اخلاقی میدانند. عبید زاکانی شخصیت چند وجهی دارد و از جهات مختلف میتوان به او پرداخت و در سیمای او نظر کرد. عبید یک نمونه اعلا از کسی است که میتوانیم او را نقاد زمانه در روزگار خود و یک منتقد بیدار و سنجشگر زمانه بشناسیم و توصیف کنیم. در نقل شواهدی از آثار عبید زاکانی پارهای عبارات هست که امکان ندارد در یک جلسه عمومی بیان شود.
برای پژوهش در آثار عبید زاکانی دو مقاله در بحث نقادی عبید الهامبخش من بوده که به تعریف نقد و نقادی پرداخته است. مقاله «شوخطبعی آگاه» از غلامحسین یوسفی در کتاب «دیداری با اهل قلم» و مقاله «یک منتقد اجتماعی زبردست» از مرحوم پرویز خانلری در جلد سوم «هفتاد سخن». کسانی گمان میبرند نقد و نقادی به معنی عیبجویی، بد و بیراه گفتن و ایراد گرفتن است و نقاد فردی شاکی و عیببین است اما چنین نیست نقاد به معنی کسی است که سره را از ناسره جدا میکند، خوب را از بد جدا میکند. مراد ما از نقاد، کسی است که کارش ارزیابی و سنجشگری است، که تفاوت بنیادینی با عیبجویی و ایراد گرفتن و بد و بیراه گفتن دارد. منتقد بودن به معنای رویکرد عیبجویی نیست.
عبید زاکانی نقادی جدی است
مراد از نقادی یک نوع ارزیابی و سنجشگری است، در این ارزیابی و سنجشگری محک و معیارها یا سنجههایی وجود دارد که پارهای از ارزشها و فضیلتها هستند. بنابراین نقاد یعنی کسی که بر مدار و محور ارزشها و فضیلتهایی به سنجش و ارزیابی امری مینشیند و نقادی میکند. ما باید به این مساله برسیم که این شخصی که مورد صحبت ما است چگونه نقادی میکند و چگونه وقایع و روزگار خود را به سنجش گذاشته است. سیمای درخشان نقاد در تاریخ بشر سقراط است. افلاطون این نقادی را چگونه تفسیر کرده است و اندیشهها و معرفتها را به سنجش میگذارد و این مساله را در عمل سقراط میتوان دید.
این نقادی گاهی به روش جد است مثل پارهای از قصاید سنایی یا ابیات سیف فرغانی، یا تعدادی از ابیات مولانا و حافظ. عبید زاکانی نقادی جدی است و رویکرد گوینده مشخص است. گاهی هم روش نقاد طنز است که در اینجا نقاد میکوشد به روش هزل و طنز، نقادی کند و ظاهراً شما از خواندن سخن او میخندید اما خنده شما آن نیست که بر اثر یک نوع غفلت یا به تمسخر نسبت به موضوعی رخ بدهد بلکه به یک معنا خندههای تلخ است که از یک درد برمیخیزد. این خنده تلخ مقصد کسی است که به روش طنز، نقادی میکند، مثل خنده حاصل از خواندن طنز عبید یا پارهای از ابیات حافظ.
چهار رساله مهم در آثار نثر عبید زاکانی
قرن هشتم زمانه زیست عبید زاکانی و حافظ است و مشابهات مفهومی و مضمونی در سخنان عبید و حافظ بسیار است. آنها پادشاهان مشترکی را وصف کردهاند مانند شاه شجاع. قرن هشتم زمانه عجیبی بوده و گویا به لحاظ شیوع فسادهای اخلاقی، رواج انواع و اقسام رذیلتها و سلطه ظلم و ستم حاکمان جبار، زاهدان ریاکا، قاضیان رشوهگیر تحولاتی عمیق داشته است. در چنین عصر و زمانهای است که آثار عبید خلق شده است. در این زمینه تقریر دکتر زرینکوب در کتاب «سیری در شعر فارسی» به نیکی گفته است.
به تعبیر خانلری در این زمانه عبید کاری میکند که پیش از او در تاریخ ادبیات ما نظیر ندارد. ظلم و ستمی که بود و رذیلتهایی که عادی شده بود در چنین زمانهای آثار عبید خلق شده است. در تاریخ ادبیات ایران کسی را قبل از عبید زاکانی سراغ نداریم که به انتقاد اجتماعی پرداخته و به اسلوب به یکی از رسالات انتقادی او رساله پرداخته باشد. علاوه بر هنرمندی در انشا و اهمیت مطالب، افتخار ابتکار در این فن نیز به عبید زاکانی تعلق میگیرد.
در چنین زمانهای کسی از در نقاد روزگار بودن وارد و آثارش با چین رویکردی خلق میشود. در آثار نثر عبید، چهار رساله مهم است. یکی رساله «اخلاقالاشراف» که شاهکار شگفتانگیزی است. دیگری «رساله دلگشا» که مجموعهای از حکایات طنز و لطایف عبید است و رساله «صد پند» و رساله «تعریفات» او که به لحاظ حجم مفصل نیستند، ولی چهار رساله مهم عبید و محور نکات ما هستند. بخش عظیمی از حکایتهایی که در «رساله دلگشا» آمده و نکاتی که در «صد پند» و رساله «تعریفات» گفته شده همین نقادی عبید زاکانی است که در صورت عباراتی که در این آثاری که عبید به نثر خلق کرده، شکل گرفته است. محور ابیاتی که گفته میشود از همین آثار است.
نزدیکی شعر حافظ و نثر عبید در زمینه نقد دینی
نقادی عبید در سه محور نقد دینی، سیاسی و اخلاقی قابل بررسی است. مراد ما از نقد دینی، عبارات یا حکایتهایی است که آفاتی را که نهاد دین به آن دچار شده بیان میکند. یعنی مقصود ما از نقد دینی، آن جاهایی است که عبید، تیغ سنجش و ارزیابی خود را متوجه آفتهایی کرده که نهاد دین و افراد و مکانهای مربوط به این نهاد را هدف قرار داده است. شعر حافظ و نثر عبید در زمینه نقد دینی، خیلی به هم نزدیک هستند. در اینجا میتوان به مسجد اشاره کرد. مسجد مکانی است که به نهاد دین تعلق دارد، اما در تمام دیوان حافظ مکان مطلوبی نیست بلکه جای منفی هم هست.
حافظ از مسجد به خرابات میرود. اینجا نقد مسجد نقد آفتی است که نهاد دین به آن دچار است. همچنین یکی از سویههای تیغ نقادی عبید درباره دین، افرادی بودند که لباس دین به تن داشتند. مورد دیگر در نقد دینی، همچنین تقلیل پیدا کردن دین به فرم و صورت و تهی شدن از معنا و محتوا بود که نمونههای اعلای آن در حکایات عبید مشهود است. تسبیه و سجاده در اثر حافظ بار منفی دارند. اختلاف شیعه و سنی برای عبید بسیار اسباب حیرت و تمسخر بوده است. حکایاتی که در آثار عبید میتوان فراوان یافت. در نمونههایی گفته شده که قم و کاشان بیشترین شیعیان را دارند و عبید حکایتهای بسیار عبرتآموزی در این زمینه داشته است.
نکتههای بسیار ارزشمند در رساله دلگشا درباره واعظ
رساله «تعریفات» عبید بسیار جذاب است. این کتاب یک لغتنامه است که معنی طنز برای کلمات آورده است و شبیه آن را یک نویسنده آمریکایی در قالب دایرهالمعارف شیطان دارد. در این رساله معانیای که عبید برای شیخ، صوفی و دیگر افراد نهاد دین بهکار برده، نقدی بر کار و منش آنها در آن دوره است. چهرههایی که به نهاد دین مربوط است مثل فقیه، زاهد، مشایخ در این رساله وجود دارد و شیخ را به ابلیس نسبت میدهد.
رساله «صد پند» او هم که شامل نصیحت است بسیار خواندنی است و در اینجا هم سیمای شیخ و قاضی به عنوان عالمان دینی شگفتانگیز ترسیم شده است و میگوید که اینها به بهشت نمیروند. افزون بر این، واعظ و خطیب هم به همین صورت مورد نقد عبید هستند. وی قاضی را اینگونه توصیف میکند کسی که همه او را نفرین میکنند و عدالت برای کسی است که هرگز راست نمیگوید. چشم قاضی ظرفی است که هیچگاه پر نمیشود. در رساله دلگشا درباره واعظ نکتههای بسیار ارزشمندی آمده است.
نقد عبید از ظلم حاکمان در قالب طنز با نثری شیرین
بعد از نقد دینی، آنچه در آثار نثر عبید و حکایتهای طنزآمیز او بسیار به چشم میخورد، نقد سیاسی است. مراد ما از نقد سیاسی، سنجشگری و رویکرد نقادانهای است که فرد در پیوند با نهاد سیاست و مقوله حکومت و حکومتداری دارد. هر وقت اثری ارتباط پیدا میکند با شیوه حکومتداری بعد سیاسی پیدا کرده است. منظور از نقد سیاسی حکایتهایی است که در این حکایتها کسی مثل عبید، وضعیت حاکمان و امیران و آنچه در نهاد سیاست قرار میگیرد زیر تیغ تیز نقد خود در میآورد. از این قسم حکایات در آثار عبید بسیار دیده میشود که ظلم حاکمان و امیران را در قالب طنز با نثری شیرین به باد نقد گرفته است. نثر عبید در این آثار بسیار به سعدی نزدیک است.
نقادی عبید درباره وضعیت مردم روزگار خودش
بسیاری از حکایات عبید علاوه بر نقد دینی و سیاسی، سویه نقد اخلاقی هم دارد اما عبید بهطور خاص هم نقادی داشته درباره وضعیت مردم روزگار خودش و به جهت اخلاق هم نقادی داشته است. کتاب «اخلاقالاشراف» عبید که در نقیضه کتاب «اوصافالاشراف» خواجه نصیرالدینطوسی نوشته شده، حاوی نمونههای فراوانی از نقد اخلاقی است. این کتاب بسیار شیرین و خواندنی است. «اوصافالاشراف» مردم بزرگزاده را به لحاظ اوصافی که باید داشته باشند توصیف و ترسیم کرده است اما «اخلاقالاشراف» نقیضه این اثر و به معنای واقعی کلمه یک کتاب انتقادی درخشان از میراث گذشته ما درباره نهاد و مقوله اخلاق است.
«اخلاقالاشراف» هفت فصل دارد که عبید در این فصلها، هفت فضیلت اخلاقی را به عنوان موضوع قرار داده و درباره هر کدام از اینها دو بخش با دو رویکرد نوشته است. در بخش نخست عبید از آن به مذهب منسوخ تأویل میکند. مذهب منسوخ روش و طریقی است که آدمیان درباره فضیلتهایی مثل شجاعت و عدالت سخن میگویند که منسوخ شده است. بخش دوم مذهب مختار و منظور روش و طریقهای است که مردم روزگار برگزیدهاند که در بخش مذهب مختار عبید فضیلت را کاملا نفی میکند.
«اخلاقالاشراف» آیینه درخشان از ایران بعد از مغول
در مذهب مختار عبارات عبید از جنس تهکم به معنای دست انداختن است یعنی جملاتی که میگوید به معنای معکوس است اما منظور او این است که چنین عصر و زمانهای وجود دارد. حقیقتا این کتاب آیینه درخشان از ایران بعد از مغول است . اخلاق الاشراف در ظاهر یک کتاب طنز است، اما در واقع تلخ و گزنده است و اوج چهره عبید زاکانی را میتوان در این رساله دید.
رویکرد اخلاق مبتنی بر فضیلت بوده است و بیشتر از اینکه درباره افعال اخلاقی نظر داشته باشد به آدمی به عنوان فاعل فعل اخلاقی نظر دارد. عبید هم در این رساله چنین رویکردی دارد. باب اول درباره حکمت است که مذهب منسوخ است و باب دوم درباره شجاعت است که متنی بسیار درخشان است. باب سوم درباره عفت است و عفت مبنی بر پاکدامنی است. سپس نمونههایی از عفت را میگوید و درباره حلاج نیز سخن میگوید. روشی که او در این کتاب دارد منحصر به فرد است و مخاطب را نیش میزند و او را به تأمل وا میدارد. درباره عدالت این است که آن را یکی از فضایل اربعه دانستهاند و تعریفاتی که در مذهب منسوخ میآورد ارسطویی است.
باب ششم درباره حلم است و در باب هفتم از حیا، صدق و رحمت و شفقت میگوید. سپس مذهب مختار که اخلاق مردم روزگار باشد، به تفسیر میکشد.
حجم پر برگ و بار اشعار مدحی در برابر نقادی
نقاد کسی است که دیده بیدار و اندیشه زنده دارد. نقادی در مقابل جزم و جمود و تنگ نظری و تعصب است و کسی که به این معنا و فضیلت نقادی دارد، اندیشهای بیدار و متحرک دارد. به این معنا عبید زاکانی فوقالعاده الهامبخش و درسآموز است. ما در آثار او میتوانیم نظر کنیم به تاریخ پشت سر و در آینه آثار او میتوانیم نشانههایی از زمان خودمان را دریابیم. برخلاف اینکه تصور میکنند عبید هزل و هجو به هم بافته اینگونه نیست بلکه حکیم است؛ حکیم به معنی اینکه دیده بیدار داشته است. از دوره مشروطه به اینطرف در شعر ما شعر انتقادی بسیار است از ملکالشعرای بهار، عارف قزوینی، میرزاده عشقی و ایرج میرزا. در ادبیات قدیم بخش زیادی از آثار شعرهای مدح هستند فرخی و عنصری و منوچهری. در این حجم پر برگ و بار اشعار مدحی صفحات کمی هستند که مداح نبودند بلکه نقاد بودند. هنر عبید زاکانی هم در این بوده که توانسته تلخی نقادی را به شیرینی طنز بیامیزد و نمونههای سیاسی، دینی، اخلاقی بسیاری دارد و این آثار برای بهتر شناختن این چهره درخشان ادبیات فارسی بسیار مهم است.