کد مطلب: ۱۸۳۳
تاریخ انتشار: یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۱

مذهب نوحلاجی در آثار عطار

آناهید خزیر: تصوف عاشقانه از قرن پنجم هجری در خراسان به خصوص در نیشابور و طوس و شهرهای اطراف آن پیدا شد و به تدریج تکامل یافت و به سراسر قلمرو زبان فارسی راه یافت. تصوف عاشقانه را می‌توان به لحاظی تصوف «نوحلاجی» تلقی کرد که احمد غزالی در سوانح از سرچشمه‌های این تصوف است که بعد از غزالی در آثار عطار می‌توان ویژگی‌های آن را بررسی کرد.
حلاج «انالحق» گفت و محکومش کردند
نصرالله پورجوادی در ابتدای سخنانش گفت: هنگامی که صحبت از حلاج می‌شود، معمولا ذهن ما به این سمت می‌رود که او کسی بود که «انالحق» گفت و محکومش کردند و به سال ۳۰۹ هجری در بغداد کشته شد. جرم او هم هویدا کردن اسرار بوده است. آنچه درباره‌ی او می‌دانیم، کم و بیش در همین حد است. در حالی که مسایل مربوط به حلاج و تاثیر آن بر تصوف، وسیع‌تر از این آگاهی‌های مختصر است. این تصور هم که همه‌ی عارفان، متعلق به یک مشرب فکری هستند و همه صوفی بوده‌اند، البته تصور نادرستی است. درست آن است که بگوییم همه‌ی عارفان از یک آبشخور سیراب نشده‌اند و مکاتب فکری آن‌ها فرق داشته است. بی‌گمان آنهایی که در خراسان بوده‌اند، با عارفانی که در فارس می‌زیسته‌اند، یکی نیستند. حتا عارفان شرق خراسان با غرب خراسان، تفاوت داشته‌اند. از قرن چهارم به بعد است که همه را زیر چتر تصوف می‌آورند و از آن‌ها یک گروه واحد می‌سازند.
تصوف عطار در گام نخست، عاشقانه است
بی‌گمان تصوف عطار و شیوه‌ی تفکرش با تصوف «محی‌الدین عربی» یکی نبوده است و این دو با هم فرق داشته‌اند. تصوف عطار، در وهله‌ی نخست، تصوف عاشقانه است. از دید او، نسبتی که میان خدا و انسان وجود دارد، نسبت عاشق و معشوقی است، نه «عبد» و «ربی». عطار این شیوه‌ی تفکر را از حلاج گرفته است. به راستی هم که شخصیت حلاج، الگویی برای عطار بوده است و حلاج به صورت ایده‌آلی درمی‌آورد که یک صوفی باید از آن پیروی کند. غزلیات متعددی در دیوان عطار است که در آن‌ها صحبت از «پیر ما» می‌کند. این پیر، از مسجد به سوی میخانه می‌رود. منظور از «پیر ما»، حلاج است. دیگران هم این را تکرار کرده‌اند. حافظ می‌گوید: «دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما / چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟». اصل چنین تعبیری، از عطار است؛ هرچند سنایی هم به آن اشاره کرده است. عطار می‌گوید: «پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد/ در صف دُردی کشان دُردی کش و مردانه شد». منظور از میخانه، جنبه‌ی تعالی وجود است.
این توجه خاص عطار به حلاج، و اینکه حلاج تا آخر خط رفت و جان بر سر این کار گذاشت، مهم است. این راهی بود که عطار هم انتخاب کرد. به همین دلیل است که حلاج را پیر خود می‌داند. افلاکی در کتاب «مناقب العارفین»، نقل قولی از مولانا می‌آورد که نشان می‌دهد پیشینیان هم به اثرپذیری عطار از حلاج، توجه داشته‌اند. افلاکی می‌گوید که مولانا روزی در جمع یارانش گفت که از رفتن من نترسید و غمناک نشوید. زیرا نور منصورِ حلاج، پس از ۱۵۰ سال بر روح عطار تجلی کرد و مرشد او شد. اینکه تا چه حد سخن افلاکی صحت دارد و آیا مولوی چنین حرفی گفته است؟ جای بحث دارد اما به هر حال، این سخنِ یکی از پیروان مولانا است.
عطار و نوحلاجیان خراسان و فارس
در اینجا هنگامی که سخن از «نوحلاجی‌ها» به میان می‌آید، آنهایی نیستند که گفته‌اند پس از حلاج پدید آمدند و معتقد به «حلول» بودند. منظور من این دسته نیستند. هرچند عطار چنین اتهامی را که پیروان حلاج حلولی بوده‌اند، رد می‌کند. چندی پس از قتل حلاج، بسیاری از صوفیه از بغداد رفتند و در جاهای دیگر پراکنده شدند. بغداد برای صوفیه جای ناامنی شده بود. به این گونه بود که بغداد مرکزیت فکری خود را از دست داد. صوفیه به شهرهای دیگر، از جمله شهرهای خراسان و فارس، رفتند. تا مدت‌ها هم جرات نمی‌کردند که نام حلاج را بیاورند. از اوایل قرن پنجم است که نام حلاج دوباره برده می‌شود. «هجویری» و «قشیری» از او نام می‌برند و این بحث را پیش می‌کشند که آیا باید آرای حلاج را پذیرفت یا رد کرد؟ عده‌ای البته می‌پذیرند و عده‌ای هم رد می‌کنند. قشیری می‌گوید که در این باره هیچ حکمی نمی‌دهد.
در قرن پنجم، شماری از صوفیه در خراسان و فارس پیدا شدند که به صراحت از حلاج دفاع می‌کردند و دست به تفسیر سخنان او می‌زدند. آن‌ها به بسط آراء حلاج می‌پرداختند. در راس آن‌ها «ابن خفیف شیرازی» قرار داشت. او حلاج را در زندان دیده بود و از طرفداران او به شمار می‌رفت. بی‌تردید ابن خفیف بزرگ‌ترین و تاثیرگزار‌ترین شخصیت فارس بوده است. تمام تصوفی که در شیراز و خطه‌ی فارس پیدا شد، در اطراف آراء او شکل گرفت. این در حالی است که در جاهای دیگر، صوفیه جرات بردن نام حلاج را نداشتند. به همین دلیل، ما می‌توانیم در اینجا سخن از نوحلاجیان فارس و شیراز به میان آوریم. ادامه دهنده‌ی این راه نیز «روزبهان بقلی شیرازی» بود. او یکی از مهم‌ترین احیاء کنندگان آراء حلاج است.
عطار از شماری از صوفیان خراسان نام می‌برد که از حلاج دفاع می‌کردند. همانند: ابوالحسن خَرقانی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم گرکانی و یوسف همدانی. عطار بنا به دلایلی از «ابوحامد غزالی» نام نمی‌برد. ولی به نظر من، او یکی از مهم‌ترین نوحلاجیان است. همه‌ی این نوحلاجیان، در شهرهای خراسان، مثل: نیشابور، توس، هرات و مرو پدید می‌آیند.
مهم‌ترین عقیده‌ی نوحلاجیان مسأله‌ی عشق ذاتی است
می‌توان پرسید که چنین مشایخی، که عطار هم پیرو آنهاست، چه عقیده‌ای داشته‌اند؟ مهم‌ترین عقیده‌ی آن‌ها، مساله‌ی «عشق ذاتی» است. یعنی عشقی که از صفات ذات الهی است. چون صفت، عینِ ذات است. این، سخن حلاج بوده است؛ اما نظریه‌ای متعلق به فلاسفه‌ی نوافلاطونی هم هست. فارابی و ابن سینا چنین مساله‌ای را در آثار خود مطرح کرده‌اند. البته حلاج پیش از این دو بوده است و نمی‌توان گفت که اثرپذیرفته از آراء آنهاست. مهم‌ترین کتابی هم که درباره‌ی «عشق ذاتی» نوشته شده است، متعلق به «ابوالحسن علی بن محمد دیلمی» است. او از شاگردان ابن خفیف است.
دیلمی تمام دیدگاه‌های اطباء، فلاسفه، حکمای یونان، عرفا و صوفیه را در این باره می‌آورد و بررسی می‌کند. با ارادت خاصی هم از حلاج نام می‌برد. او می‌گوید: «عشق، آتش است». خرقانی هم همین حرف را تکرار می‌کند. این دست از صوفیه می‌گویند که عاشق و معشوق، در ذات، یکی هستند و دوگانگی در میان نیست. باز می‌گویند که قبل از تولد انسان و آمدن او به جهان، عشق در او وجود داشته و جان انسان با عشق آمیزش پیدا کرده است. عطار همین معنی را چنین می‌گوید: «نگاهی می‌کند در آینه یار/ که او خود عاشق خود جاودانه است». یا باز در غزلی دیگر می‌گوید: «آینه بر روی خود می‌داشته است/ تا بر خود عاشق زار آمده است؛ از وصال او کسی کی بر خورَد/ کو به عشق خود گرفتار آمده است.»

0/700
send to friend
نظرات 2
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    علی حیدرزاده یکشنبه 7 خرداد 1391
    آن که بی عشقش نشیند خسته باد - نور دردل حلقه ی جان بسته باد.یاردرگیسوزرویش روح مست-چون ازل خود شدابد پیوسته باد.پورجوادی عزیز علم و قلمتان ازچشمه جوشان محبت ومعرفت ساری وفزاینده باد.
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    بدون نام چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393
    مطلب دکتر پورجوادی مانند دیگر پژوهش های ایشان، در عرصه ی فرهنگ و حکمت و فلسفه ی اسلامی، بنیادین، راه گشا و قابل تامل است.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST