یستویکمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی به «لطایف عبید و ادبیات شفاهی» و بررسی تاثیرات عبید بر طنز شفاهی و بهویژه لطیفه اختصاص داشت که چهارشنبه ۱۲ تیر با سخنرانی دکتر محمد جعفریقنواتی (پژوهشگر فرهنگ عامه) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
جعفریقنواتی گفت: یکی از موضوعات مهم در ادب عامه تعامل ادب شفاهی و کتبی است. گاه پیش میآید که از برخی روایتهای شفاهی چند روایت کتبی در منابع مختلف آمده است. اینکه روایت داستانی مشترک در این دو حوزه چه شباهتها و چه تفاوتهایی با هم دارند و روایتهای شفاهی با کدام یک از روایتهای کتبی قرابت بیشتری دارد از مسائلی است که در این بررسیها باید مشخص شود. این موضوع در همهی انواع داستانی رایج است و مصداقهایی از آن را در ادب حماسی و پهلوانی، تعلیمی و غنایی میتوان نشان داد. در لطیفهها بنا به علتهای مختلف این موضوع رواج بیشتری دارد.
تفاوت لطیفه با افسانههای طنزآمیز به لحاظ نوعشناسی
عبید شاید از معدود اهل فرهنگ ما در گذشته باشد که حکایتهای فولکلوریک وی در فرهنگ مردم رخنه کرده است. از صدها شاعری که در تذکرهها از آنها نام برده شده چند نفر هستند که حکایتهای فولکلوریک درباره آنها وجود دارد که در راس آنها فردوسی، سپس حافظ و سعدی است و اگر اهل فرهنگ را متوسطتر بگیریم میتوان به ابن سینا و چند شاعر دیگر اشاره کرد و در کل حوزه فارسیزبانان از آنها حکایت وجود دارد. از جامی در جنوب خراسان و در هرات روایتهای فولکلوریک وجود دارد. از مولوی نیز همینطور و در افغانستان روایتهای شفاهی از این شاعر وجود دارد. از فردوسی نیز که در راس همه شاعران هست روایتهای فولکلوریک وجود دارد.
امروز میخواهم آثار عبید را در فرهنگ شفاهی بررسی کنم و همچنین به لطیفهپردازی عبید بپردازم. لطیفه به عنوان یک قالب و نوع ادبی در مباحث ادبیاتشناسی در ایران چندان توجه نشده است و در افسانههای طنزآمیز تحت عنوان داستانهای فکاهی و طنز از آنها یاد میشود. لطیفه با افسانههای طنزآمیز یا با حکایتهای طنزآمیز به لحاظ نوعشناسی متفاوت است. ارتباط لطیفه با ادبیات شفاهی در یک زمینه با عنوان تعامل ادبیات شفاهی و کتبی یاد میشود. باید بدانیم که یک متن کتبی در ادب عامه چطور گسترش پیدا میکند تا جایی که آن متن تغییر میکند و عموم غیرمتخصصان فکر میکنند که متن فلان شاعر است.
تفاوت ادبیات شفاهی و کتبی در روایت بهمننامه
باید بدانیم که چه میزان بین ادب شفاهی و کتبی همرایی و همنظری وجود دارد. در شاهنامه داستان بهرام گور و زن پالیزبان روایت شده است و ۳۰ روایت شفاهی از آن در مناطق مختلف ایران ثبت شده است از شاه عباس، انوشیروان، هارونالرشید و عمدتا این روایت به شاه عباس منسوب شده است و در روایات کتبی نیز به افراد مختلف منسوب شده است. نکته جالب این است که در روایتهای کتبی و شفاهی یک دیدگاه نسبت به آن وجود دارد که اگر پادشاه نیت بد داشته باشه خشکسالی میشود. این روایتها نشاندهنده این است که درباره یکی از مولفههای مهم فرهنگی هم نظر و دیدگاهی وجود دارد و اگر در مولفههای اساسی فرهنگ این مولفهها وجود داشته باشد شکاف بین جامعه کمتر خواهد بود.
در داستانهای حماسی شاهنامه و داستان بهمن موضوع برعکس است. بهمننامه در یازده هزار بیت گزارش شده است و زندگی بهمن، حمله و هجوم وی به سیستان را گزارش میدهد و سیستان را به خاک و خون میکشد، آتش میزند و شخم میزند تا در آن گندم بکارد و دشمنانه با پهلوانان سیستان مقابله میکند. در شاهنامه، فردوسی به شکل مختصر این روایت را در ۱۰۰ بیت روایت کرده است اما در بهمننامه به شکلی گزارش میدهد که بهمن دارد توران را فتح میکند، پهلوانان حماسی ملی ایران را به بند میکشد و جسد فرامرز را به دار میآویزد. در اینجا بهمن قهرمان داستان است و مورد ستایش قرار میگیرد. او میرود تا انتقام خون سیاوش را بگیرد و در گذشته بهمن چون حرمت رستم را داشت نرفت که انتقام خون پدرش را بگیرد. روایتهای شفاهی در برابر روایتهای کتبی قرار میگیرد. روایتهای شفاهی و نقالی میگویند بهمن ترسو، حرامزاده، نمک به حرام و نمک ناشناس است و چون از رستم میترسد تا زمانی که رستم زنده بوده نرفته که انتقام خون پدرش را بگیرد. وی بهرغم اینکه در خاندان رستم زندگی کرده و زال او را بزرگ کرده بود، نمک خورد و نمک ناشناسی کرد و زال را بند کشید و جسد فرامرز را به دار آویخت. در روایتهای شفاهی داستان از زبان فرامرز نقل میشود قهرمانان اصلی داستان پهلوانان سیستان هستند و بهمن شخصیت متجاوزی است. در این زمینه وقتی پای دفاع از حماسه ملی میآید روایت کتبی و روایت شفاهی مطرح میشود.
رساله دلگشا نخستین کتاب ویژه لطیفه است
تعامل ادبیات شفاهی و کتبی مساله بسیار مهمی است. ملت ایران معروف به لطیفهپردازی است و عجیب است که این ملت تا قرن هشتم یک کتاب ویژه لطیفه ندارند. در گذشته ایرانیها کتاب لطیفه به عربی مینوشتند و از قرن سوم چندین کتاب در این زمینه داریم و اولین کتابی که اختصاص به لطیفه داشته باشد رساله دلگشا است و قبل از آن در مثنوی مولوی، حدیقه الحقیقه سنایی و حتی در تاریخ سیستان و کتابهای مخلتف لطیفههایی به صورت پراکنده وجود داشته است اما کتابی که مختص لطیفه باشد، نداشتیم.
اگر بخواهیم لطیفهپردازی عبید زاکانی را بررسی کنیم باید تاریخ لطیفه را در ادبیات فارسی بررسی کنیم. عبید یک مبنا و ملاکی برای تقسیمبندی تاریخ لطیفهپردازی در ایران داشته است که میتوان آن را به پیش از عبید و بعد از عبید بخشبندی کرد. پیش از عبید نه تنها کتاب لطیفه نیست و از مجموعه لطیفهها میتوان تشخیص داد که با ویژگیهای شکلی و ساختاری و سبکی لطیفه آشنایی عمیق ندارند و شاید لطیفه بگویند اما داستان طولانی میگویند. اولین ویژگی لطیفه این است که باید کوتاه باشد و با موضوع طنز و فکاهی داستانی کوتاه مطرح میکند. از دو تا چهار سطر بیشتر نمیتواند باشد زیرا کوتاهترین نوع داستان با موضوع فکاهه طنز لطیفه است. بیش از ۹۰ درصد لطیفهپرداز ما اهل منبر هستند.
لطیفه باید به زبان محاورهای نقل شود
یکی دیگر از ویژگیهای لطیفه مساله زبان آن است. زبان لطیفه به طور خاص و به طور عام زبانی طنز است. زبان لطیفه زبان گفتاری است طنز به طور عام و لطیفه به طور خاص زبانش گفتاری است و نباید از این چارچوب خارج شود و همچنین با زبان مصنوع و متکلف نمیتوان لطیفه ساخت. این موضوع از حدود هزار سال پیش بین تعداد قابل توجهی از اهل ادب ایران بوده که باید به زبان گفتاری لطیفه گفت. ایرانیها در حوزه فرهنگ و تمدن به این موضوع آگاه بودند که لطیفه باید به زبان محاورهای نقل شود تا جذابیت داشته باشد. موضوع زبان بسیار اهمیت دارد و جزو ویژگیهای ساختاری است. بافت یا فضایی که لطیفه در آن نقل میشود نیز مساله مهمی است وقتی لطیفههای دیگر فرهنگها را میخوانیم برایمان خندهدار نیست و چون در دو فضای فرهنگی طرح میشود برای یکی جالب است و برای دیگری هیچ جذابیتی ندارد.
فخرالدین علیصفی لطیفهپردازی بزرگ در روزگار عبید
افسانه طنزآمیز لطیفههایی است که طولانی روایت میشود و روی یک جز از شخصیت تمرکز میکند که میخواهد مورد طنز قرار بگیرد و یک جنبه از یک حادثهای را مطرح میکند. در افسانه طنزآمیز مرتب اپیزودهای مختلف روایت میشود. لطیفه در مقابل افسانه طنزآمیز این است که لطیفهپرداز باید در به کار بردن لغت تا حد ممکن بخیل باشد و نباید روایت را طولانی کند. در کنار عبید زاکانی یک لطیفهپرداز بزرگ داریم با نام فخرالدین علی صفی که کتاب عبید ملاکی برای تاریخ طنزپردازی است. لطایفالطوایف فخرالدین علی صفی نیز انقلابی در تاریخ لطیفهپردازی ایران است و برای نخستینبار در این اثر سترگ لطیفهها طبقهبندی میشوند، حتی عبید هم بدون طبقهبندی لطیفهها را نقل کرده است. وی صرف اینکه لطیفهها را طبقهبندی کرده یک کار علمی ارائه داده است. لطایفالطوایف اهمیت خاصی دارد و مولف آن هم ارزشمند است و این کتاب قابل مقایسه با لطیفهپردازی عبید نیست. ۴۰ روایت مشترک بین لطایفالطوایف و رساله دلگشا وجود دارد روایتهای رساله دلگشا به روایتهای شفاهی نزدیکتر هستند تا کتاب اثر فخرالدین علی صفی. در رساله دلگشا بخش قابل توجه آن اجتماعی و بشدت انتقادی هستند.
بازتاب لطیفهپردازی عبید در فرهنگ و ادبیات شفاهی
اهمیت کار عبید در این موضوع مشخص میشود که مختصر لطیفه میگوید و با هیچ لطیفهپردازی در تاریخ طنزگویی قابل مقایسه نیست. من رساله دلگشا را با لطیفهپردازهای حرفهای و غیر حرفهای مقایسه کردم و هیچ کدام به اندازه عبید مختصرگو در لطیفه نیستند. بعد از این که عبید اولین کتاب لطیفه را در ادبیات فارسی مینویسد چند کتاب با نام مشترک لطایف الظرایف نوشته میشود. بعد از رساله دلگشا مجموعه لطایف و موج لطیفهگویی در ادبیات فارسی به وجود میآید و برخی از کتابهای لطیفه را ایرانیها به زبان عربی مینویسند.
عبید لطیفه را کامل میشناخته همانند فردوسی که حماسه را میشناخته و با اجزای حماسه آشنا بوده عبید هم لطیفه را میشناخته است. تفاوت بین لطیفه و افسانه طنزآمیز در کوتاه روایت کردن لطیفه مشخص میشود و این مساله نشان میدهد که عبید قالب لطیفهگویی را دقیق میشناخته است. در حقیقت مربوط میشود به شکل روایت و حکایت که میتوان این نتیجه علمی را گرفت که هنر و ادبیات شکل هستند و فرم و چگونه گفتن مطرح است نه چی گفتن. دلیل اصلی لطیفه هم در شکلِ گفتن عبید است.
عبید بیشترین تاثیر را روی لطیفهپردازی نه فقط در ادبیات کتبی بلکه در ادبیات شفاهی دارد. وی از معدود شاعرانی است که شخصیتاش در فرهنگ شفاهی ایرانیها رسوخ کرده است. نام هیچ لطیفهپردازی در ادبیات فارسی و در فرهنگ و ادب شفاهی ما بازتاب نداشته است به جز عبید. با اینکه مردم و بسیاری از ادیبان اتفاق نظر دارند که موش و گربه از عبید نیست اما اکثرا آن را از عبید میدانند. چرا مردم اینگونه میاندیشند چون کس دیگری را نمیشناسند که موش و گربه را به آن نسبت دهند. همانطور که تمام رباعیهای سرگردان را به خیام و دوبیتیهای سرگردان را به باباطاهر نسبت میدهند، موش و گربه را نیز به عبید زاکانی نسبت میدهند. بسیاری از لطیفههایی که در ابیات گذشته وجود داشته به ملانصرالدین و یا به بهلول منسوب میکردند.
لطیفههایی از رساله دلگشا که در فرهنگ مردم است
من اسناد و گنجینه انجوی شیرازی را بررسی کردم و دیدم زندهیاد انجوی حدود ۵۰۰ لطیفه از فرهنگ مردم را جمعآوری کرده بود که ۷۶ لطیفه آن روایتی است که در رساله دلگشا وجود داشته است. من دیگر آثار عبید را بررسی نکردم بلکه فقط رساله دلگشا را مقایسه کردم. در چاپ دکتر علیاصغر حلبی (عبید زاکانی) ۲۶۷ لطیفه از رساله دلگشا وجود دارد و در کتاب دکتر محمدجعفر محجوب ۲۴۵ لطیفه. اگر کتاب حلبی را مبنا قرار دهیم در ۵۰۰ لطیفه ۲۸ درصد آن لطایف عبید است. در اثر محجوب نیز ۳۱ درصد لطایف از رساله دلگشا روایت شفاهی است و از فخرالدین علی صفی ۵۵ لطیفه است با این تفاوت که مجموعه لطیفههای فخرالدین ۷۵۸ لطیفه است و سه برابر رساله دلگشا است و ۲۱ لطیفه در روایتهای شفاهی کمتر از عبید دارد. میخواهم بگویم تاثیر لطیفههای عبید زاکانی در فرهنگ و ادبیات شفاهی بسیار است. پژوهشی نیز درباره مثنوی مولانا در روایتهای شفاهی و کتبی انجام دادهام که از برخی داستانهای مثنوی نزدیک به ۱۸۰ روایت ثبت شده بود که در افسانههای مختلف وجود داشت. مردم این روایتها را از مثنوی گرفته بودند نه از کلیله و دمنه.