وزن شعر ـ شمارهی چهار: احمد شاملو در میان شاعران ایران در دورهی تجدد ادبی چهرهای بسیار استثنایی به شمار میرود. برخی از دلیلهای این استثنایی بودن از این قرار است:
نخست این که او شاعری انسانگراست. به این معنی که چهارچوبهای فکر و گرایش انسانی از نخستین شعرها تا پایان زندگی در شعرش حضور دارد.
دوم آنکه او شاعری باورمند به سوسیالیسم و چپگرایی است. شاملو با آنکه مدتی پس از واقعهی بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ از تکاپوی سیاسی کناره گرفت، اما آرمانهای جهانی سوسیالیستی همواره به صورتهای مختلف در شعرش حضور دارد. به احتمال زیاد، در زمانهای که جنگ سرد در آن رواج داشت (پس از جنگ جهانی دوم تا هنگام فروپاشی اتحاد شوروی سابق) شاملو را میتوان یکی از پراهمیتترین فرزندان ایران در این جنگ از وجه ادبی شمرد. به عبارت دیگر، ردّ پای زمان به صورتهای مختلف، مستقیم یا غیرمستقیم، در شعرهایاش همواره دیده، شنیده یا حس میشود.
سوم آن که او از نظر شعری در راهی سرمایهگذاری کرد که احتمال باختِ آن بسیار بیشتر از احتمال بُرد آن بود: شعر منثور که به صورتِ غلط مصطلح آن یعنی «شعر سپید» رایج شده است (در زبانهای اروپایی شعر سپید به معنی شعر موزونِ بیقافیه است. یادش به خیر بیژن جلالی که به جای سپید، «شعر سفید» میگفت. برخی از دوستان شیرازی هم با تلفظ «شعر سَپید» از آن یاد میکنند).
چهارم آنکه او از آغاز تا پایان شعری بر مدرنیسم ادبی پای فشرد. شاملو هواخواه جدی نگاه مدرن در برابر نگاه سنتی بود.
پنجم آنکه او از حدود آغاز دهه ۱۳۴۰ مدرنیسم ادبی خود را در شعر سپید با نگاهی آشکار به سنتهای ادبی فارسی در حوزه نثر شکل/فرم بخشید.
ششم آنکه حضور عشق و زن در شعر او در دهههای ۱۳۳۰-1320 حضوری پنهان-آشکار و از دهه ۱۳۴۰ حضوری بسیار آشکار دارد. او از نخستین شاعرانی بود که در شعر فارسی دست معشوق (همسر آینده) خود را گرفت، با نام و نشان و وصف دقیق به متن شعرش آورد، و حتی عنوان دفترش قرار داد.
هفتم آنکه او در اغلب شعرهایش حفاظت و پشتیبانی شعرها را از جنبه زیباییشناسی به فراموشی نسپرد. شاملو از تفنن در شعرگویی دوری میکرد. شاعری برایش امری قدسی بود و کلام قلمرویی مربوط به خدایان. از این رو، کمیت سرودههایش به خلاف بسیاری از شاعران نوگرا، بسیار معقول و منطقی به نظر میرسد.
هشتم آنکه شاملو در قلمروهایی مانند روزنامه نگاری، ترجمه، تألیف و تحقیق نیز بسیار پُرتکاپو جلوه میکرد. ورود به این قلمروها برای بسیاری از شاعران به قیمت از دست رفتن حس زبانیِ عمیق و شکل شعریِ منسجم تمام میشود. اما در شعر هیچ گاه شاملو چنین اتفاقی نیفتاد.
نهم آنکه شعر شاملو هم مخاطبان فرهیخته دارد هم مخالفان فرهیخته. به ندرت شاعری پیدا میشود که در چنین موقعیتی قرار داشته باشد.
دهم آنکه پس از پایان جنگ سرد، یعنی از دهه ۱۳۷۰/۱۹۹۰ به بعد، با دور شدن از موقعیت آرمانخواهانهی پیشین، به تدریج انتقاد از شعر شاملو به عنوان یکی از نمادها و نمونههای اصلی آرمان خواهیِ غیر حزبی نیز شروع شد. این انتقادها کمابیش تا دهه ۱۳۹۰ نیز تداوم داشته است. به طبع، همراه با روندی که در زبان انگلیسی به آن کلاسیکِ مدرن شدن میگویند و شاملو هم در این طبقه بندی جای میگیرد، از شمار خوانندگان شعر او نسبت به سابق به تدریج تا حدی کاسته شده است.
با توجه به نکتههای ده گانهی بالا باید اشاره کنم که انتخاب از شعر شاملو، آن گونه که از سرودههای دیگر شاعران نسل نخست و دوم شاگردان نیما امکان پذیر است، کاری ست نزدیک به امتناع. زیرا، وی در یک دوره طولانی، که از هوای تازه (۱۳۳۵) تا ترانههای کوچک غربت (۱۳۵۹) یعنی یازده دفتر شعر را در بر میگیرد، در ساختاری متوازن شعر خود را با ویژگیهای زیبایی شناختی بسیار خوبی به پیش برده است. اگر کسی بگوید که همه یا بخش اعظم این شعرها شاهکار است، البته میتوان با او مخالفت کرد. اما باید توجه داشت که شاملو هم خودش در شعر منثور آهنگین مُبدِع یک نوع شعری در زبان فارسی است و هم با تعالی بخشی و پایداری کیفی به آن، به عنوان شاعری بسیار توانمند در ایرانِ عصر خود شناخته و متمایز شده است.
صاحب این قلم هنگامی که مشغول تألیف بخش سوم کتاب خود با عنوان مقدمهای بر شعر فارسی در سدهی بیستم میلادی (۱۳۹۴) بود، مانند دیگر فصلهای بیست و پنج گانهی دیگر این بخش گریزی از انتخاب و تحلیل یک شعر از شاملو نیز نداشت. اما چنین انتخابی همچنان که در کتاب اشاره شده، در عمل، یعنی رُجحان یکی از شعرهای «شاملو» یی او بر دیگر شعرهایش بر منِ مؤلف ناممکن بود (ص ۳۳۹). از این رو، ناگزیر شدم ترانه - شعر پرشهرت «پریا» را به عنوان نمونه شعر از شاملو نقل و تحلیل کنم.