دکتر فربد فدایی
اطلاعات: اندیشمندان هر عصر به فکر ایجاد جامعهای آرمانی بودهاند که از کژیها و نارساییهای زمانه خود اثری در آن نباشد؛ آثار فراوانی از شاعران، نویسندگان، فیلسوفان، دانشمندان و سیاستمداران در توصیف مدینههای فاضلهای است که با واژهها بنا شدهاند. برخی پا را فراتر گذاشتهاند و کوشیدهاند جامعه آرمانی را در زمان خود و در واقعیت بنا کنند. انقلاب فرانسه، کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ و حکومتهای کمونیستی از زمان انقلاب اکتبر روسیه در این زمرهاند که البته هیچیک نتوانستند در عمل به چنین جامعهای نایل شوند، بلکه نتایج آنها فاجعهبار شده، به نحوی که این جمله به صورت ضربالمثل درآمده است: «هر گاه انسان کوشید بهشت را روی زمین بنا کند، عاقبت کار به جهنم ختم شد!»
گاه نیز جماعتی کوچک و همرأی کوشیدهاند مدینه فاضله خود را در مقیاسهای کوچک بنا کنند. برخی فرقهها که جنبه مذهبی هم به کار خود میدهند، از جمله در هند در این زمره هستند. «جنبش هیپی»ها را نیز شاید بتوان کوششی در این جهت انگاشت که با شعار «عشق، نه جنگ» در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به عنوان واکنشی در برابر جنگ ویتنام در عرصه جهانی، آوازهای کسب کرد. عاقبت کار «جیمز وارن جونز» که مدعی بر پا کردن آرمانشهر بود، همراه با هوادارانش در سال ۱۹۷۸ در جامعه درون جنگل که به نام «جونز تاون» بنا کرده بود، به خودکشی و کشتار جمعی هوادارانش به تلقین وی منجر شد.گاه به مواردی برمیخوریم که شخصی زیستگاه انفرادی خود را که طبعاً دیگر نمیتوان آن را یک جامعه یا مدینه فاضله نامید، بنا میکند. نمونه آن «دیوید هنری ثورو» ادیب آمریکایی است که در نیمه قرن نوزدهم میلادی در ساحل آبگیری به نام والدن و در گوشه جنگل، در کلبهای به کشت سیبزمینی و گندم و دیگر نیازهای خود پرداخت و به تنهایی روزگار میگذراند و به آفرینشهای ادبی مشغول بود و کاری هم به دولت ایالات متحده نداشت. او تجربه سادهزیستی خود را در مجموعهای به نام «والدن» عرضه کرد. رساله دیگر او نیز به نام «نافرمانی مدنی» مورد توجه زیاد است. تجربههای او یک قرن بعد الهامبخش روانشناس رفتارگرای آمریکایی «بی. اف. اسکینر» شد که کتابی به نام «والدن ۲» درباره جامعهای آرمانشهر نوشت.
عامه مردم نیز آرزومند جامعهای بهتر و آرمانشهرهایی بودهاند که در آن گرگ (کنایه از طبقه حاکم) و میش (کنایه از اکثریت محروم جامعه) در کنار یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنند؛ در این آرمانشهرهای عامیانه معمولا شهریاری دادگر فرمان میراند و با عدل و انصاف، روابط اجتماعی را تنظیم میکند.
بسیاری اوقات نیز انسان در جستجوی مدینه فاضله به گذشته روی برده است. «روزگار خوش گذشته» و «عصر طلایی» اصطلاحاتی کلی برای بیان گذشتهای رؤیایی است که در آن همه چیز به خوبی و خوشی در جریان بوده است. این روزگار خوش گذشته، ریشه در خاطرات مبهم هر انسان از دوران شیرخوارگی و کودکی خود دارد که در آن، نیازها و خواستهای کودک که محدود و انگشتشمار هم بود، بهسرعت به دست مادر و پدر برآورده شده است. آن جایگاه بهشتآسا که در آن رودهایی از شیر و عسل جاری است، در واقع آغوش مادری است که شیر یعنی خواستهای جسمی و عسل یعنی مهر و محبت و شیرینی را توأم به فرزند خود میداده است.
گاهی عصر طلایی مابهازای واقعی تاریخی دارد که البته با اغراق و تحریف همراه است. عصر طلایی آتن در زمان پریکلس، و دوران شهریاری بهرام گور و انوشیروان دادگر در زمان ساسانیان از این جمله است. روزگار زندگی و بعثت حضرت محمد(ص) و سالهای نظارت او بر قلمرو اسلام برای مؤمنان، عصری طلایی است که دوران کوتاهش، الهامبخش آینده بوده است.
رسیدن به آرمانشهر عامل بسیاری از انقلابها و دگرگونیهای اجتماعی بوده است. قیام بردگان رومی به فرماندهی اسپارتاکوس از این جمله است. انقلاب در کوبا، نیکاراگوا و ونزوئلا تا حد زیادی در جهت تمایل رسیدن به آرمانشهر بوده، گرچه در عمل نارساییهای عمده چهره نموده است. نه فقط آرمانشهرهای کمونیستی بهزودی به پادآرمانشهرها بدل شد، بلکه آرمانشهرهایی نیز که هیتلر و موسولینی به مردم وعده دادند، به جز مشکل و مصیبت برای مردمان آلمان و ایتالیا و سایر کشورها به بار نیاورد. رؤیای آمریکایی، یعنی سرزمین آزادی و رفاه نیز ناکجاآبادی بود که فقط برای هیأت حاکمه و طبقه برخوردار جامعه آمریکا مصداق داشت. میلیونها نفر از اروپا در پی این رؤیا به آمریکا مهاجرت کردند تا به صورت ابزاری برای تولید و مصرف، مورد استفاده قرار گیرند.
خیالپردازی فردی
در شکلگیری رؤیای آرمانشهر گرچه مسائل اجتماعی بیتردید مؤثر است، اما زیربنای فردی پرداختن به این موضوع، ساز و کار دفاعی روانی به نام خیالپردازی است. با این ساز و کار دفاعی، فرد، جهانی آرمانی در ذهن خود میپردازد که واکنش به کمیها و کاستیهای جامعه خود است که خواستهای مادی و معنوی او را بر نیاورده است. گرچه آرمانشهر باید مبتنی بر اندیشه و تفکر منطقی باشد، اما گاه به صورت تصویر بهشت زمینی درمیآید که در آن واقعیتها نادیده یا جزئی انگاشته میشود.
عصر طلایی و روزگاران خوش گذشته نیز منبعث از ساز و کارهای دفاعی روانی دیگری به نام «واپسگرایی» است. زمانی که وضع حال و امروز فرد خوشایندش نباشد و راهی هم برای پیشرفت نبیند، اضطراب خود را با پناه بردن به گذشتهای که در آن همه چیز بهتر و کاملتر و سادهتر بود، رفع میکند. این موضوع در کودکان بهوضوح قابل ملاحظه است که چون با تولد برادر یا خواهر خود مواجه میشوند، رفتارهای آنان کودکانهتر میشود، میخواهند با شیشه شیر کودک تغذیه شوند، مانند کودکان خردسالتر، خود را خیس میکنند و دچار شب ادراری میشوند. به این ترتیب به عوض کوشش برای جلب توجه والدین به وسیله دستاوردهای جدید، کودکتر میشوند تا بدون زحمت جلب توجه کنند.
در مورد اقوام و ملتها نیز وضع به همین ترتیب است، اگر برای چالشهای دوران نوین آماده نباشند و بیندیشند از دیگران عقب افتادهاند، در گفتار و نوشتار و حتی رفتارهایشان به گذشتههای پرافتخاری پناه میبرند که البته دوران آن سپری شده است. این «گذشتهگرایی» اضطراب جمعی جامعه را برای مدتی برطرف میکند.
ناکجاآباد
نخستین آرمانشهر مکتوب را افلاطون در کتاب «جمهور» توصیف فردوسی نیز در شاهنامه، آرمانشهرهای متعدد مربوط به ایران را وصف کرده است. امام محمد غزالی در «مدینه فاضله» خود، این آرمانشهر را در مقابل مدینههای غیر فاضله و از جمله «مدینه فاسقه» قرار داده است. «فارابی» در کتاب «اندیشههای اهل مدینه فاضله» آرای خود را در این مورد بر پایه اندیشه فلسفی یونان که از صافی ذهن خود عبور داده بود، در چارچوب شریعت اسلام بیان کرده است. فارابی جامعهای روحانی را به صورت کلی ترسیم میکند که هدف از آن رسیدن به خیر مطلق است و رهبر این جامعه مراد و مرشدی صاحب طبایع عالی است. فارابی مدینههای غیرفاضله را به چهار گروه تقسیم میکند: مدینه جاهلیه، مدینه فاسقه، مدینه مبدله و مدینه ضاله. «مدینه جاهلیه» خود به شش گونه تقسیم میشود که موضوع مشترک آنها عبارت است از: خور و خواب و خشم و شهوت.
بین آرمانشهرها، کتاب «یوتوپیا» از تامس مور معروفیت زیادی دارد. تامس مور در این کتاب ویژگیهای جغرافیایی و اجتماعی این ناکجاآباد را به تفصیل شرح داده است.
«شهر آفتاب» که آرمانشهری از «توماسو کامپانلا» است، تفکر آرمانشهری این فیلسوف ایتالیایی را که متأثر از «جمهور» افلاطون و یوتوپیای «تامس مور» است، به تصویر میکشد. وی این اثر را به ۱۶۰۲م در زندان نوشت و ۲۰ سال بعد در فرانکفورت به چاپ رساند. ویژگی اصلی اثر او، کاربردی بودن آن است. برخلاف بسیاری از آرمانشهرگرایان، اثر «کامپانلا» صرفاً نوعی افسانهپردازی نقادانه و خیالپردازی معترضانه به وضع موجود نیست، بلکه وی در پی اجرای عملی آن نیز هست.
«فرانسیس بیکن» دانشمند و اندیشهپرداز بریتانیایی نیز کتابی به نام «آتلانتیس نو» دارد که در آن، مدینه فاضله خود را تصویر کرده است. در این جامعه، فنسالاران حکومت میکنند. نگرش پوزیتیویستی (اثباتی) فرانسیس بیکن و دیدگاه استیلاجویانه او در مورد طبیعت در این کتاب بارز است. اثر او جنبه داستانی دارد و در مورد مسافرانی کشتی شکسته است که از جزیرهای خرم و آباد که همان «آتلانتیس نو» است، سر در میآورند. در این جزیره، حکیم حاکم است و حاکم حکیم است. جامعهای است با قوانینی عادلانه و با علاقهای نامحدود به علم و برخوردار از حکومت مردم بر مردم. واژه «آتلانتیس» برگرفته از افلاطون در کتاب «تیمائوس» از اوست و آن جزیرهای بزرگ در اقیانوس اطلس است که فرمانروایانش با هم متحد شدهاند و دولتی نیرومند بنا نهادهاند؛ اما آن جزیره بر اثر زلزله و سیل به دریا فرو رفته و تنها یادش باقی مانده است.
با اختراع دستگاه چاپ به دست گوتنبرگ آلمانی، نوشتن رسالات علمی به زبانهای ملی هر کشور و چاپ آنها که موجب رواج علم در میان عموم مردم و شناسایی روشهای علمی شد، داستانهای علمی تخیلی نیز به تدریج و به ویژه از آغاز قرن نوزدهم میلادی آغاز به گسترش کرد. بسیاری از نویسندگان در قالب این داستانها آرمانشهرهایی را در روزگاران آینده و یا در سیارات دیگر به نمایش درآوردهاند. برگشت به گذشته با ماشین زمان و دستکاری در رویدادهای گذشته برای اینکه رویدادها سیر بهتر و مثبتتری به خود بگیرند، موضوع جالبی است که از آن برای ساخت آرمانشهرها استفاده شده است. نویسندگان داستانهای علمی ـ تخیلی گاه اعصار طلایی گذشته را نیز به تصویر کشیدهاند.
وجه متضاد آرمانشهرهای داستانهای علمی ـ تخیلی، «پادآرمانشهرها»ست. جوامعی ترسناک و دلهرهآور که در آنها شرایط نامناسب اجتماعی حکمفرماست. داستان «۱۹۸۴» از جورج اورول، به همین موضوع میپردازد. «دنیای زیبای نو» از الدوس هاکسلی جامعهای را به تصویر میکشد که گرچه در آن رفاه مادی برای همه فراهم آمده است، اما یکنواختی و نداشتن هدف بر آن سایه افکنده است. «اچ. جی. ولز» نویسنده انگلیسی که در عین حال سوسیالیست بود، بیش از هر کس جوامع آرمانی و پادآرمانی آینده را در آثار خود آفریده است، از جمله آثار او در این زمینه: «آرمانشهر آمودرن»، «انسانها همچون خدایان»، «ماشین زمان» و «فرد خفته بیدار میشود» را میتوان نام برد.
فیلسوفان مارکسیست به ظاهر توجه و اعتقادی به آرمانشهرها نشان نمیدهند؛ اما در حقیقت کوشش آنان برای ایجاد آرمانشهر سوسیالیستی بوده است. پس از برپایی اتحاد شوروی، بنیانگذاران و زمامداران آن کشور اعتقاد داشتند بهترین نوع حکومت را عرضه کردهاند و به همین دلیل اگر مخالفی دیده میشد، او را از عوامل بیگانه یا فردی ضد اجتماعی به شمار میآوردند که قادر به سازگاری با یک جامعه مترقی نیست؛ از این رو بسیاری از مخالفان را برای بازسازی به آسایشگاههای روانی میفرستادند.
گاه این دیدگاههای غیر واقعبینانه صورتهای مضحکی به خود میگیرد؛ برای نمونه، در یک کشور کوچک در آفریقای مرکزی سرجوخهای کودتا میکند و سپس خود را امپراتور میخواند و آنگاه به سبک ناپلئون تاجگذاری میکند و فرمانهایی برای بهبود امور صادر میکند و گمان میدارد که جامعهای بینقص را اداره میکند و وجود بیکاری، فقر، اعتیاد و جرم و جنایت را در کشورش انکار میکند و یا میگوید مشکلات جزئی وجود دارد، اما مهم نیست و در برابر پیشرفتهای امپراتوری او به حساب نمیآید و مردم همه شکرگزار او هستند.
یکی از بارزترین افرادی که در ذهن خود «شبهآرمانشهری» را بنا کرده است، ترامپ رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکاست که گمان میدارد آمریکا را به کشوری بینقص بدل کرده و موجب شکوه و عظمت آن شده است. او مشکلات عدیده شخصی خود یا مسائلی را که برای جامعه جهانی و آمریکا ایجاد کرده است، نادیده میگیرد و مسائلی از قبیل مضرات تشویق مصرف زغالسنگ و ایجاد گازهای گلخانهای و گرم شدن زمین را بر اثر آنها باور ندارد. او در آرمانشهر ذهنی خویش محبوس است و با اتکا به سادهدلانی که با او همانندسازی کردهاند، مسیر خطرناک خود را ادامه میدهد.
از آنچه هنرمندان و بهویژه شاعران و نویسندگان آفریدهاند، بخش عمدهای به آرمانشهرها اختصاص دارد. از نمونههای بزرگ این کار در ادبیات فارسی، بوستان سعدی است که برخلاف گلستان که جامعهای واقعی را مجسم میکند، در بوستان همه چیز جنبه آرمانی دارد. بخشهای بزرگی از شاهنامه فردوسی هم گرچه نه به صورت مستقیم و مجزا، اما به آرمانشهرها هم میپردازد. در شاهنامه فردوسی، روزگار فرمانروایی جمشید پیش از آنکه مرتکب گناه شود، به صورت دوره زرین جامعه ایرانی معرفی شده است. آرمانشهرهای ایرانی همه بر پایه وجود یک شهریار دادگر و توانا بنا نهاده شده است و تنها استثنا در این مورد، آرمانشهر مزدکیان است.
کیخسرو، شاه آرمانی شاهنامه است که پس از شکست افراسیاب و از پای درآوردن اهریمنانی که سیاوش را کشته و جهان را به بیداد کشیده بودند، تصمیم میگیرد از قدرت کناره بگیرد؛ زیرا نگران است که چون جمشید و ضحاک و کاووس، دلبسته قدرت شود. در داستانهای ملی ایران علاوه بر کیخسرو و فریدون، از بهرام پنجم (بهرام گور) و خسرو انوشیروان نام برده شده است. نظامی عصر زرین بهرام گور را که در آن آبادانی و صلح و امنیت و عدالت برقرار و نوای چنگ و رباب طنینانداز است، ترسیم کرده است. روزگاری که در آن مردم نیمی از روز را به کار و نیم دیگر را به شادخواری میگذراندند.
آرمانشهر مزدک
در زمان پادشاهی قباد، اختلاف طبقاتی جامعه ساسانی به حدی رسیده بود که هر اعتراضی از پشتیبانی مردم برخوردار میشد. در این زمان مزدک قیام خود را آغاز کرد. مزدکیان پرهیزگار و طرفدار کاستن از وابستگیهای مادی بودند و ضمن تبلیغ صلح و سازش، نابرابری را مردود میدانستند. عده بسیاری از جمله قباد به او گرویدند؛ اما طبقات ممتاز جامعه، پسر او، خسرو انوشیروان را واداشتند که مزدک و گروه بزرگی از پیروان او را به مرگ محکوم کند. در عین حال انوشیروان از اندیشه مزدک و خواسته مردم تأثیر پذیرفت و برخی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را انجام داد و به دادگری مشهور شد. آرمانشهر مزدکیان به این ترتیب نقش مثبتی در برقراری عدالت اجتماعی داشت و چنین بود که «عصر زرین» انوشیروان آغاز شد. افزون براین، در عصر او دانش رواج بیشتری یافت و به گفته فردوسی:
به ایران زبانها بیاموختند
روانها به دانش برافروختند
هر آن کس که از دانش آگاه بود
ز گویندگان بر در شاه بود