وارد شدن به جهان داستانی چخوف چندان سخت نیست. جهان او به روی هر خواننده علاقمندی گشوده است. چیزی که او از ما میخواهد دقت و صمیمیت است. همین است که نمیشود با چخوف ادبیاتی تزیینی درست کرد و به آن فخر فروخت. چخوف خواننده را یکراست و گاه بدون هیچ مقدمهای به دل زندگی میبرد و او را با خودش مواجه میکند.
هر دوره کارگاه نویسندگی من با چخوف شروع میشود و با او هم ادامه پیدا میکند. چرا که نمیشود چخوف را نخواند و داستان نوشت. تک تک داستانهای او با همه کوتاهی، ویژگیهای نگاه او را دارد. مثل قطره آبی که عناصر اقیانوس را در خودش دارد. فرق نمیکند بانو با سگ ملوس را بخوانیم که هنوز هم یکی از زیباترین داستانهای دنیاست یا داستان اندوه و یا داستان دشمنها را. همه داستانهای چخوف عنصر طنز و سادگی، توجه ویژه و خلاقانه به جزییات، احترام به انسانها، پرهیز از قضاوت و نتیجهگیریهای اخلاقی و ... را دارد. داستانهای چخوف در چند صفحه چاپی تمام نمیشود. نگاه نکتهسنج و عمیق او به نرمی، همراه خواننده در لایههای زندگی واقعی نفوذ و ادامه پیدا میکند.
هنر چخوف در این است که اجازه نمیدهد شناخت ما، درک ما فقط به مردی که در داستان اندوه با اسب خود درددل میکند یا به زنی که سگ کوچکی دارد یا به مرد دانشمندی که از ملال زندگی آشفته است محدود بماند. با خواندن داستانهای او دعوت میشویم به دیدن و دریافتن مردها و زنهای زیادی که در پیرامون ما و در دنیای واقعی زندگی میکنند و حیرت میکنیم. چرا که قبل از خواندن داستانهای چخوف، آنها را با چنین ظرافتی ندیده بودهایم.