پرسشی که با شما حضار گرامی در میان میگذارم و میکوشم پاسخ آن را به آگاهی برسانم، این است:
ـ ویرایش/ ویراستاری از چه زمانی در ایران به کار گرفته شده است؟.
ـ آیا ایرانیان با دانش، فنّ و هنر ویرایش آشنایی نداشتهاند و آن را از دیگران آموختهاند؟
ـ این گفته که «ایرانیان تا سالهای نسبتاً اخیر با ویرایش آشنا نبودهاند»، گفتهای که به صورتهای مختلف اینجا و آنجا تکرار شده است، مدعای درستی است؟
ـ آیا اینکه می گویند «جامعهی ایران در دههی ۱۳۳۰ش/۱۹۵۰م از راه مقابلهی ترجمهها در چند موسسهی انتشاراتی با ویرایش، یا ویرایش جدید آشنا شده است»، صحت دارد؟
ـ از «ویرایش جدید» که صحبت به میان میآید، آیا زمان معینی هم برای «ویرایش قدیم» تعیین میشود تا بتوان به فاصلهی زمانی میان این دو و تفاوت میان آنها پی برد؟
*
هیچ تمدن کهنی را در جهان نمیتوان یافت که گونهای ویرایش در آن سابقه نداشته باشد، اگرچه سهم تمدنها در تدوین نظریهی ویرایش یا تدوین مباحث آن یکسان نباشد. ایران هم در شمار تمدنهای کهن جهان است و نمونههایی از ویرایش را در پیشینهی تمدن ایرانی می توان یافت(نک: ادامهی مطلب).
در نوشتههای فارسی بسیاری دیده میشود که آغاز ویرایش جدید، و گاه حتی آغاز ویرایش را در ایران، از دههی ۱۳۳۰ش دانستهاند. این مدعا نادرست است. رویکرد و روش جدیدی در ترجمهویرایی(ویرایش ترجمه) از این دهه آغاز شد؛ این، واقعیتی تاریخی است، اما ویرایش در معنای گستردهی آن، نه بر اساس پندار رایج غیر فنّی، که ویرایش را به اصلاح املایی و انشایی نوشتهها منحصر میکنند، و بهویژه بر پایهی تعریف جامع و دقیق از ویرایش، سابقهی دیرینهسالی در تمدن ایرانی دارد که به آن اشاره خواهد شد. در ضمن، این نکته را هم در نظر داشته باشیم که تعریفها می توانند تاریخها و تاریخچهها را تغییر دهند. تعریف هر فعالیتی را اگر تغییر بدهیم، تاریخ فعالیت هم لاجرم در پی آن تغییر می کند.
ویرایش در معنای گستردهی آن به مجموعهی عملیاتی گفته میشود که روی پیام ـ هرگونه پیامی ـ انجام میگیرد تا از فرستنده به گیرنده به مناسبترین صورت انتقال بیابد، یا به صورتی مقبول، یا به صورتی که دربارهی آن از پیش توافق میشود. حتی فعالیتها و عملیاتی که به تولید پیامی جدید بیانجامد ـ پیامی که پیش از آن وجود نداشته است ـ گونههای دیگری از ویرایش است. برای مثال: پیشنهاد بانی یا ناشری برای تولید اثری که هنوز آفریده نشده است، و حتی تصور آن هم در ذهن پدیدآورنده شکل نگرفته است، از گونههای نشرویرایی( ویرایش نشر) است. ویرایش در آثار تولید شده و پدیدآمده، البته در مقام تشبیه، باید همان کاری را انجام بدهد که عدسی یا شیشهی عینک انجام میدهد: نه از نور بکاهد و نه بر نور بیافزاید، بلکه عمل تمرکز کانونی را انجام بدهد. ویرایش در همین معنای گسترده بر پایهی چند متغیر اصلی استوار است که اصلیترین آنها عبارتاند از ۴ متغیرِ موضوع، مخاطب، کاربرد و رسانه؛ البته متغیرهای دیگری هم در ویرایش دخالت و تاثیر دارند، مانند متغیرهای زمان، مکان، موقعیت، مناسبت و جزآن که در اینجا مجال پرداختن به جزئیات آنها نیست.
اجازه بدهید مثال سادهای عرض کنم. اگر من در نوشتهام برای نشریهای که شما ویراستار آن باشید، واژهی «روانشناسی» را سر هم و به صورت «روانشناسی» بنویسم، شما جزء « روان» را از جزء «شناسی» جدا میکنید. اما اگر قرار باشد همین نوشته از رادیو خوانده شود، جدا کردن یا نکردن این دو جزء از هم خللی در انتقال پیام ایجاد میکند؟ بنابراین، متغیر رسانه میتواند بر ویرایش و نوع و روند آن اثر بگذارد. سایر متغیرها هم هرکدام به سهم خود و در جای خود بر ویرایش و نوع آن تاثیر میگذارند. در نظر داشتن همهی متغیرهای موثر، از ضرورتهای اصلی ویرایش و راهبرداندیشی در بارهی آن است. در عین حال همین متغیرها به ما نشان میدهند که در سدههای گذشته چه تاثیری بر ویرایش و چگونگی تطوّر آن داشتهاند.
*
قدیمترین پیشینهی مکتوب ترجمهویرایی(ویرایشِترجمه) در ایرانزمین را میتوان در کتیبهی بیستون، دید، کتیبهای به تاریخ ۵۱۹قم، به ۳ زبان پارسی باستان، ایلامی و بابلی، در ۱۴ ستون بر یکی از دیوارههای سنگی کوه بیستون، نزدیک شهر کرمانشاه، در غرب ایران. متن این کتیبه نخست به زبان ایلامی نوشته شد، که زبان رسمی و دیوانی در آن زمان بود، سپس متن ایلامی به پارسی باستان و به زبان بابِلی ترجمه شد و این ترجمهها را کسانی که به زبانهای مبدا و مقصد تسلط داشتند، مقابله کردند. سپس متن مقابله شدهی کتیبه به ۳ زبان و در ۲ دورهی زمانی، در سمت راست، چپ و پایین نقش سنگی داریوش شاه و فرمانروایان متمردِ اسیر و به بندکشیده شده، بر دیوارهی سنگی نقر شد. شیوهی قرار گرفتن نقش و کتیبهی بیستون و تنظیم آنها بر رسانهی سنگ با مهارتی انجام گرفته است که گویی کتیبهویرا (ویراستار کتیبه، اگر بتوان این ترکیب را مسامحتاً بهکار برد) مانند معمار یا رهبر ارکستری بر تنظیم ستونهای کتیبه و تناسب زیباییشناخت آنها با نقش نظارت میکردهاست. متن کتیبه به چند زبان دیگر رایج در امپراتوری هخامنشی ترجمه شد و متن دقیق و مقابله شدهی پیام داریوش شاه را برای اطلاع فرمانروایان و افراد مسئول، و شاید هم برای آگاهی دیگران، به نواحی مختلف امپراتوری فرستادند.
پیشینهی دیگر شایستهی توجه اوستاست، مجموعهای از متنهای کهن دینی و متعلق به زمانهای مختلف که در عصر هخامنشیان مدوّن و مکتوب بود، اما در حملهی ارتش خارجی، یا پراکنده شد، یا بخشهایی از آن از میان رفت. در دورهی پارتیان(اشکانیان) پارههایی از اوستا را که به صورت مکتوب حفظ شده بود، گردآوری کردند و روایتهای شفاهی را هم جمع کردند و نوشتند. همین عمل از نمونههای اعلای چیرهدستی در فنّ گردآوری و تدوین منابع است که یکی از شاخههای اصلی ویرایش بهشمار میآید. گردآوری و تدوین اوستا، به قصد رسیدن به نسخهی قطعی و نهایی، در سدهی ۳ م در عصر ساسانیان ادامه یافت. آن طور که از روایتها بر میآید، هر نشانه و ردی را که سراغ داشتند بهگونهی بسیاردقیق و نظاممندی دنبال کردند تا به متن کامل اوستا دست بیابند. سپس آنچه یافته و گردآوری شده بود، بر اساس معیارهایی که در آن زمان در بارهی دقت و صحت متن داشتند، بررسی کردند و در سدهی ۶م متن نهایی شده به زبان فارسی میانه ترجمه شد. در روند ترجمه هم با توجه به معیارهای زمان، حداکثر دقت ممکن و لازم را در ترجمه ویرایی مراعات کردند.
نمونهی دیگر از عصر پیش از اسلام، کَلیله و دِمنه است که داستانهای آن از منابع مختلف انتخاب و ترجمه شده است. در ترجمه هم سازگاری با توجه به عنصرهای مخاطب و کاربرد انجام گرفته است. در عصر ساسانی این متن از هندی به فارسی میانه ترجمه شد. ترجمهی فارسی میانه به سُریانی ، سپس از سریانی به عربی، و در نهایت در دورهی پس از اسلام از عربی به فارسی برگردانده شد که این برگردان گذشته از آنکه از نمونههای درخشان ترجمه است، تغییرات ویرایشی به قصد سازگار کردن متن با محیط فرهنگیِ زبان مقصد در آن اعمال شده است. بنابراین، پیداست که در همان دورهها روش همان کاری را که ما امروز «ویرایش» مینامیم، خوب میدانستند، اگرچه سامانهی نامگذاری نداشتند، و در این زمینه هم سنتی ایجاد نکردند و تداوم ندادند.
نمونهی دیگر افسانهی هزار و یکشب است که قصههای آن سرچشمههای هندی، ایرانی، یونانی، بینالنهرینی و مصری دارد و از فارسی میانه به عربی ترجمه شده است. در انتقال قصهها از یک محیط فرهنگی به محیط فرهنگی دیگر، همان عملی انجام گرفته است که امروزه به آن سازگاری فرهنگی می گویند. در پدیدهی سازگاری فرهنگی از گونهای از ویرایش استفاده میشود که به آن بازنگاری هم گفته میشود، یعنی نوشتن دیگربار با درنظر داشتن متغیرهای موثر محیط فرهنگی.
پس از ورود اسلام به ایران، بنا به مدارک موجود، ترجمهی قرآن به فارسی از اواخر سدهی یکم و آغاز سدهی دوم ق آغاز شد. از ترجمههای برجای مانده و به ما رسیده پیداست که شماری از ترجمهها به دقت با اصل مقابله و به اصطلاح امروز، دقیقترین نوع ترجمهویرایی در آنها اعمال میشده است. در اینجا فقط به یک نمونهی بارزتر اشاره میکنم: ترجمهی تفسیر طبری، اثری متعلق به نیمهی سدهی ۴ ق. شماری از صاحبنظران، جایگاه این کتاب را از دیدگاه ارزشهای زبانی همتراز شاهنامهی فردوسی دانستهاند. بنا به روایات، بیش از ۲۰ تن عربیدان و فارسیدان در ترجمهی این اثر همکاری داشتهاند و هیئتی از خُبرگان ترجمهها را بهدقت با متن اصلی مقابله دادهاند. حاصل کار آنها متنی از کار درآمده است به فارسیِ ماوراءالنهری درخشان که شاید بتوان آن را نخستین و جدیترین اثر ویراسته در ایران پس از اسلام به شمار آورد.
دستور دبیری، اثری است از سدهی ۶ق در باب دبیری و آداب و شرایط آن، با کاربرد آموزشی.[2] در این اثر نکتههایی در باب رسمالخط، دستور زبان، اندازهی حروف، فاصلهی سطرها و طرز نوشتن کلمات آمده است. منابع دیگری هم در زمینهی آیین دبیری هست که در آنها هم میتوان نکتههایی در حوزهی ویرایش صوری یافت.
مُجملالحِکمه، اثری احتمالاً از سدهی ۷ق، گزیدهای از رسائل اِخوانالصفاست. خود رسائل اخوانالصفا اثری دانشنامهای / دائرهالمعارفی است. در مُجملالحکمه، این اعمال ویرایشی به کار بسته دیده می شود: گزینش، تلخیص، افزوده، کاسته و تحشیه. به اصطلاح امروز، چند متغیر ویرایشی را با چیره دستی در این اثر اعمال کردهاند.
در عصرمغول و تیموری به لحاظ گستردگی امپراتوری و مراسلات دیوانی به چندین و چند زبان، ترجمهویرایی رواج داشته است. اثری هم از عصر صفویه در دست است به نام مُنشآت سلیمانی که نخستین کوشش برای انضباط رسمالخطی در آن دیده می شود. به اعتبار دستور دبیری و این اثر، میتوان گفت که نسبت دادن رسمالخط به دورهی جدید تاریخ ایران خطاست، خطای ناشی از ناشناخته ماندن میراثهای کهن و گذشته. گونههایی از ویرایش در شماری از کتابهای فارسی شبه قارهی هند در عصر صفوی به کار رفته است که بررسی و معرفی کردن آنها مجال وسیعی میخواهد و امیدوارم ویرایشپژوهان جوان کمر همت ببندند و همهی آثار کهن و قدیمی را، که گونههایی از ویرایش در آنها اعمال شده است، شناسایی و معرفی کنند .
*
عصر محمد شاه قاجار(۱۲۵۰ ـ ۱۲۶۳ق / نیمهی سدهی ۱۹م) از لحاظ تاریخ ویرایش در ایران با اهمیت است.[3] پیش از این عصر، فنّآوری چاپ به اهتمام عباس میرزا قاجار و همفکران و همکارانش به ایران وارد، و نشر مبتنی بر آن فنّآوری شکل گرفته بود. در دورهی محمد شاه نخستین روزنامهی فارسی زبان انتشار یافت و تنی چند با عنوان «محرِر»، یا «منشی» یا «مُهذِب» وظایفی را در آن روزنامه برعهده گرفتند که ما امروزه وظایف آنها را «ویرایش زبانی» و «ویرایش دستوری» مینامیم. در آن عصر قاجاری به فعالیتی که ما امروزه «ویرایش» میگوییم، آنها «تصحیح»، «انشا» و «ترقیم» میگفتند. کسی را که ما امروزه «ویراستارِ روزنامه» مینامیم، آنها به او «منشی کاغذ اخبار» میگفتند. خبرها و گزارشها با اصلاحات، تغییرات و گاه بازنگاری او در روزنامه چاپ میشد.
در همان دوره یکی دو تن خارجی که زبان فارسی راخوب نمیدانستند، اما به زبان مبدا تسلط داشتند، آثاری را به فارسی ترجمه کردند و محرِّرها و مهذِّبها ترجمههای تحتاللفظ آنها را بازنگاری کردند. اگر بنا باشد برای ویرایش جدید در ایران نقطهی آغازی تعیین کنیم، دورهی محمدشاه قاجار را می توان به منزلهی دورهی آغاز ویرایش ترجمهی منابع فرنگی به فارسی تعیین کرد، یعنی بیش از ۱۷۰ سال پیش از تاریخ بیان همین عرایض(۱۳۹۸ش) ، نه آنطور که در منابعی آغاز ویرایش ترجمه را در ایران دههی ۱۳۳۰ش/۱۹۵۰م، یعنی حدود ۷۰ سال پیش دانستهاند. در واقع تفاوت این دو تاریخ یک قرن اختلاف است.
پس از تاسیس نهادهای دارالترجمه، دارالطِباعه و دارالفنون در عصر ناصری(۱۲۶۳ ـ ۱۳۱۳ق/ تقریباً از نیمه تا اواخر سدهی ۱۹م)، شمار زیادی کتاب، حدود ۱۰۰۰ کتاب و کتابچه، از چند زبان به فارسی ترجمه شد، و شمار محرّران، که وظیفهشان ویرایش دستوری، زبانی و گاه بازنگاری بود، در همان نهادها افزایش یافت. برجستهترین در میان اینها میرزا محمد حسین فروغی، پدر محمد علی فروغی، بود که فعالیتهای ویرایشی در دارالترجمهی ناصری زیر نظر او انجام می گرفت و او بر کار مترجمان و محرّران نظارت داشت.
از افراد برجسته در بخش غیر دولتی و در میان دگراندیشان قاجاری، از میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی باید یاد کرد که آثار همدیگر را ویرایش میکردند؛ حتی ترجمهها و نوشتههای میرزاحبیب اصفهانی، مترجم کتاب حاجی بابای اصفهانی را هم آنها ویرایش کردهاند. چند سال پیش از انقلاب مشروطه، تنی چند از تجددخواهان و دگراندیشان قاجاری موسسهای انتشاراتی در تهران تاسیس کردند به نام شرکت سهامی طبع کتب، با سرمایهگذاری عمومی و با هدف انتشار کتابهای سودمند برای جامعهی دستخوش تحوّل آن روز. محمدعلی فروغی و محمد قزوینی(بعداً علامه)، در سنین جوانی، در آن موسسه نمونهخوانی(تصحیح مطبعهای) و ویرایش زبانی و دستوری میکردند. این دو تن را هم باید از پیشگامان ویرایش جدید در ایران، به معنای امروزی آن، به شمار آورد.
در همان دورهی ناصری دستورالعملی تدوین شد با نام «اصول تنقیط یا رموز متداوله در مُحَرَّرات» که نوشتهای دقیق و جامع در بارهی نشانهگذاری(نقطهگذاری) است. نخستین مطلبی است که از راهنماهایِpunctuation فرنگی اقتباس شده، و جزوهی جامع و دقیقی است که در حوزهی ویرایش صوری قرار میگیرد. قدیمتر از آن، مطلب مدون دیگری فعلاً در باب نشانهگذاری جدید در زبان فارسی دیده نشدهاست. بنابراین، همهی نوشتههایی که شاید به تقلید از هم تکرار کردهاند که نخستین راهنمای نشانهگذاری در زبان فارسی در دههی ۱۳۳۰ش نوشته و منتشر شده است و موسسهی انتشارات فرانکلین و انتشارات دانشگاه تهران در این زمینه پیشگام بودهاند، به نظر میرسد که از وجود این دستورالعمل بی اطلاع بودهاند.
از نظر دور نداریم که در شماری از نسخههای قدیمی خطی فارسی، متعلق به نواحی مختلف ایرانزمین، نشانههایی به کار رفته که میتوان آنها را گونهای punctuation بهشمار آورد، اما این نشانهها هیچگاه در متون فارسی مدون، همسانسازی و قانونمند نشد و سنت ایجاد نکرد. بنابراین، دستورالعمل تنقیط را به ناگزیر و فعلاً باید نقطهی آغازی در ویرایش صوری در ایران به شمار آورد. اگر متن مدون کهنتری در این باره به دست آید، طبعاً قدمت تاریخ ویرایش صوری بیشتر خواهد شد.
پس از مرگ ناصرالدینشاه و میرزا حسنخان اعتمادالسلطنه، که هردو کتابخوان و به نشر کتاب علاقهمند بودند، تا دورهی پهلوی اول که تدوین و انتشار کتابهای درسی مدارس ضابطهای پیدا کرد، مطلب چندان قابل ذکری در بارهی ویرایش از منابع مکتوب به دست نمیآید. رویدادهای پس از انقلاب مشروطه، جنگ جهانی اول و فقر و مصیبتی که گریبان ایران را در آن دوره گرفته بود، برای فعالیتهای فرهنگی مجالی باقی نمیگذاشت. چند رویداد در دورهی پهلوی اول بر تحول ویرایش تاثیر گذاشت که به آنها اشاره میشود:
۱) ویرایش زبانی و دستوری شماری از کتابهای مدارس ابتدایی و متوسطه. تنی چند از ادیبان آن زمان در نگارش و اصلاح عبارتی و زبانی منابع درسی با وزارت فرهنگ همکاری کردند؛
۲) انتشار چند روزنامه و مجلهی جدید که «ویرایش نشریه» در آنها اعمال میشد؛
۳) تاسیس دانشسرایعالی و دانشگاه تهران که مستقیم و غیر مستقیم بر تحقیق، تالیف، ترجمه و ویرایش تاثیرگذار بود؛
۴) آغاز تصحیح متون کهن با اقتباس از شیوهی کار خاورشناسان.
*
همین جا شاید تاکید بر این نکته لازم باشد که «تصحیح متون» از شاخههای ویرایش است، اما به دلایل اجتماعی، فرهنگی، سامانههای ارزشگذاری و امتیازطلبی، در ایران به عملیاتی بسیار «فاضلانه» تبدیل شده است. این پندار رواج یافته که تصحیح متن فقط از عهدهی استادان ادبیات یا فضلای محققی نظیر علامه قزوینی و همتایان او ساخته است. در برابر ترکیب خارجی edited by، که در منابع خارجی برای تصحیح متون به کار میرود، در فارسی از ترکیبهایی مانند «به تصحیح»، « به کوششِ»، «به سعیِ»، «به اهتمامِ»، «چاپِ» و نظیر آن استفاده شده است. آیا مگر تصحیح متن چیزی فراتر از سازگارکردن آثار کهن و قدیمی برای کاربرد و مخاطب امروزی است؟ جدا انگاشتن سرشت تصحیح متون، ولو تصحیحهای همراه با تحشیهها و تعلیقات متتبعانه از ویرایش، مانع از برقراری وحدت، یکسانی اصول و روش، و هماهنگی در بسیاری از زمینههای مشترک ویرایش شده است.
شواهد مکتوب و مستند نشان میدهد که تصحیح متن از سدهی ۱و۲ق مدّ نظر علمای ایرانی بوده است، اما روشها و اصولی که به طور سنتی از آن پس به کار رفت، مکتوب، مدون، سامانمند و اصطلاحگذاری نشد. تاکیدی که آن علما بر دقت داشتند، از اصول تصحیح متن است، بهویژه در متون اعتقادی، اما وقتی فرنگیها اصول تصحیح متن را مدون، سامانمند و اصطلاحگذاری کردند و در سدهی ۱۹م آن را به کمال رساندند، محققانی نظیر علامه محمد قزوینی در فرنگ با شیوهی کار آنها آشنا شدند. علامه قزوینی را پیشاهنگ تصحیح متون فارسی بهشمار آوردهاند. همانگونه که اشاره شد، او در عصر مظفری، همراه با محمد علی فروغی، ویرایش به معنای جدید انجام میداد، یعنی حدود سالهای پایانی سدهی ۱۹م و اوایل سدهی ۲۰م. علامه قزوینی در دورهی میان جنگ اول و جنگ دوم جهان به شیوه و شگرد امروزی تصحیح متون تسلط یافت. او با هر دو گونهی ویرایش کتاب آشنایی داشت، اما در هیچ نوشتهای از او اشارهای به اشتراکات میان این دو شاخهی ویرایش و سنخیت آنها از یک جنس دیده نمیشود. در هر حال، ادیبان و محققانی همچون بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، جلال همایی، عباس اقبال آشتیانی و همتایان آنهانهاآ، راه علامه قزوینی را و با همان برداشت او از ویرایش ادامه دادند. همین جدا پنداشتن شاخههای ویرایش، از عاملهای موثرتر بر شکل نگرفتن مبانی نظری ویرایش در زبان فارسی است.
پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست نیروهای متفقین در ۱۳۲۰ش، دورهای تقریباً انفجاری در انتشار روزنامه و مجله آغاز شد. شماری از نویسندگان، مترجمان و کسانی که برای نخستین بار و بهطور رسمی در دههی ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش «ادیتور»(=ویراستار) نامیده شدند[4]، در مسیر همکاری با، یا از راه کار در نشریههای دههی ۱۳۲۰ش، به طور عملی با سازگاری دادن نوشتهها با متغیرهای مخاطب، کاربرد، زمان، مکان و شیوهی تاثیرگذاری نوشتهها آشنا شدند. این بنده به نشانهای دست نیافته است که نشان دهد آنها با منابعی آشنا بودهاند که مبانی نظری نشر و ویرایش در آنها توضیح داده شده باشد. آشنایی عملی آنان با ویرایش زبانی و دستوری، و اندکی هم با ویراش محتوایی و ساختاری از راه کار در مطبوعات، بهویژه مطبوعات سیاسی، حزبی و پرخواننده و تاثیرگذار، بود. بر پایهی گفتههای شفاهی، شماری از آنان با مطبوعات فرنگی آشنایی داشتند و از شیوهی کار آنها ـ نه از راه آموزش یا گذراندن دورههایی ـ تاثیرهایی میگرفتند، گرتهبرداری میکردند و سعی داشتند اینها را در نشریههایشان اعمال کنند.
نخستین کسانی که در دههی ۱۳۳۰ش، حدوداً از ۱۳۳۳ش به بعد، به مقابلهی کتابهای ترجمه شده با متن اصلی آنها(ترجمهویرایی) و تلاش برای دست یافتن به مطابقت ترجمه با اصل، از حیث صحت و دقت ترجمه، دست زدند، منوچهر انور، فتحالله مجتبائی، ابوالحسن نجفی، سیروس پرهام، اسماعیل سعادت، و مدتی بعد نجف دریابندری و احمد سمیعی گیلانی بودند که یکی از زبانهای انگلیسی و فرانسوی را خوب میدانستند و در عین حال به نگارش فارسی درست هم کموبیش تسلط داشتند. این پیشکسوتان مقابلهگر در نوشتههایی نخستین «ویراستاران جدید» کتاب در ایران لقب گرفتهاند. این لقب به شرط قید «جدید» و «ترجمه» درست است و واقعیت تاریخی دارد، اما بدون این دو قید درست نیست و موجب میشود که پیشینهی ویرایش در ایران از نظر غیر اهل فن دور بماند. در ضمن، همایون صنعتی زاده در راس موسسهی انتشارات فرانکلین، احسان یارشاطر در بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مدتی بعد پرویز ناتل خانلری در بنیاد فرهنگ ایران، ایرج افشار در انتشارات دانشگاه تهران و با حمایت جهانشاه صالح: رئیس وقت دانشگاه تهران، و نیز لیلی امیر ارجمند و فیروز شیروانلو و همکارانشان در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، لیلی ایمن(آهی)، توران میرهادی، محمود کیانوش و ایرج جهانشاهی در شورای کتاب کودک، نشریههای پیک و نشر کتابهای کودکان و نوجوانان، و علیرضا حیدری، پروردهی «مکتب سخن» در انتشارات خوارزمی، هرکدام به سهم خود در ترویج و تحکیم ویرایش در موسسههای انتشاراتی متبوع خود تاثیرگذار یا سهیم بودهاند.
از نیمهی دههی ۱۳۳۰ش تا انقلاب، دو اثر نه تنها از دیدگاه ویرایشهای زبانی و صوری، بلکه از دیدگاه ویرایشهای استنادی، محتوایی، ساختاری، دانشنامهای هم سرفصلهای تعیینکنندهای هستند: دایرهالمعارف فارسی به سرپرستی غلامحسین مصاحب و دانشنامهی ایران و اسلام به سرپرستی احسان یارشاطر. اثر دیگری از دیدگاه تصویرویرایی(ویرایش اثر مصور) سرفصل مهمی است که همانا شاهنامهی بایسنغری است. پرویز ناتلخانلری در ماهنامهی سخن، و احمد شاملو هرجا که مسئولیت نشریهای را بر عهده داشتهاست، از جملهی کسانی هستند که ویرایش زبانی، دستوری و ادبی را اعتلا دادهاند. بهویژه ناتل خانلری در ماهنامهی سخن دقتهایی را در کاربرد زبان اعمال میکرد که به سنت استواری در میان سردبیران و همکاران این نشریه تبدیل شد و از راه آنان به موسسههای انتشاراتی و شماری از نشریههای ادبی انتقال یافت. همهی آثاری که با نظر سیدحسین نصر، یا به سرپرستی هرمز وحید و کریم امامی انتشار یافتهاند، ارتقادهندگان ویرایش از جنبهی ذوقی، هنری و صوری هستند (از اینها از باب نمونه و به طور بسیار خلاصه و اشارهوار یاد شد، وگرنه موارد قابل اشاره بیش از اینهاست).
*
پس از انقلاب، ویرایش در ایران دستخوش تحول گستردهتری شده است، به علتهای یاد شده در زیر؛ اگرچه در این دوره هم نشر و ویرایش از آموزش آکادمیک برخوردار نبوده است و نیز باز هم نشانهای در دست نیست که ناشران و ویراستاران ایرانی با مبانی نظری، دانش فنّی تحوّل یافتهی مربوط به کار خود و یافتههای پژوهشی متعلق به کشورهای دارای نشر توسعه یافته، که از دههی ۱۹۷۰م دستخوش تحوّل گستردهای شده بودند، آشنا بوده باشند. درهرحال، علتها که خود می توانند به منزلهی نیرویی پیشران عمل کنند، از این قراراند:
1) افزایش شمار کتابها و نشریات، بهویژه کتابهای ترجمه، و مقابلهی ترجمهها با متن اصلی آنها؛
۲) افزایش ناشران و سایر عناصر تولیدگر کتاب و نشریات؛
۳) افزایش شمار تحصیل کردگان دانشگاهی؛
۴) افزایش شمار پدیدآورندگان، اعم از نویسنده، مولف، مترجم، ویراستار و نظایر آنان؛
۵) برگزاری دورههای آموزش ویراستاری(نخستین دوره در انتشارات سروشِ پیش از انقلاب و به ابتکار و مدیریت کریم امامی برگزار شد. (دورههای آموزش ویراستاری مرکز نشر پس از انقلاب چند سالی دایر و تاثیرگذار بود. دورههای کوتاه مدت ویرایش هم در چندین نهاد دیگر دولتی و خصوصی برگزار شد که بعضی از آنها تداوم دارد)؛
۶) تاسیس رشتههای جدید دانشگاهی و توسعهی شماری از رشتههایی که به طور غیر مستقیم بر ارتقا و توسعهی ویرایش تاثیر گذاشتهاند، مانند رشتههای علوم ارتباطات و روزنامهنگاری، علم اطلاعات و دانششناسی، مطالعات ترجمه، زبان و ادب فارسی، و جزآن؛
۷) انتشار شماری دانشنامه، فرهنگهای یکزبانه، دوزبانه و چندزبانه و سایر منابع مرجع و مراعات شدن نکتههای فنّی ویرایشی در تدوین و انتشار آنها؛
۸) انتشار شمار زیادی منابع درسی دانشگاهی و آموزشی؛
۹) انتشار نشریههایی که در ارتقای کیفی آثار تالیفی و ترجمهای به طور مستقیم، و در ویرایش آنها به طور غیرمستقیم، نقش داشتهاند، از جمله: نشر دانش، آئینهی پژوهش، مترجم و نظایر آنها؛
۱۰) آشنایی بیشتر وعملیتر با طرز کار ناشران و ویراستاران خارجی، به ویژه پس از رواج اینترنت؛
۱۱) ایجاد انگیزهی جدید در شماری از ناشران نوآور و ویراستاران که میخواهند استانداردهای بینالمللی را بشناسند و مطابق آنها ویرایش کنند؛ و
۱۲) ضرورت ویراستاری جامع(فراگیر) در شماری از دانشنامههای در دست تدوین و انتشار که موجب توجه به اِعمال همهی انواع ویرایش شده است.
اینها تا حدودی از جملهی مهمترین عاملهای اخیر در نزدیک کردن نسبی ویرایش در ایران به ویرایش در کشورهایی است که نشر آنها «توسعهیافته» تلقی میشود. مرحله و گونهی دیگری از نشر در حال رواج است که «نشر پساچاپ»، «نشر غیر کاغذی» یا «نشرالکترونیکی» نام دارد. فنّآوری این نشر الزامات خود را همراه آورده، و فنون تازهای هم به تبع آنها به عرصهی ویرایش راه یافته است. «ویرایش الکترونیکی»، «ویرایش رایانهای» از فرآوردههای همین نشر است. در شکل گرفتن این موج تازهی از راه رسیده، کشورهای در حال توسعه نقشی نداشتهاند. این فنون جدید را بهناگزیر باید آموخت و بهکار بست، و نیز تمهیدات لازم برای سازگاریهای زبانی را با آنها فراهم ساخت. ویرایش، بهویژه ویرایشهای زبانی، ادبی و اسلوبی(سبکی) با چگونگی کاربرد زبان پیوند مستقیم و ناگسستنی دارد. از این رو، این پیوند، به ویژه با توجه به گونههای تازهی رسانههای الکترونیکی که مجراهای تازهای برای نشر و ویرایش ایجاد میکنند، به بررسیهای لازم نیاز دارد. تا زمانی که نشر و ویرایش بهطور جدّی در سامانههای آموزش عالی و فنّیـ حرفهای کشور آموزش داده نشود، در کنار مباحث آکادمیک جای نگیرد، تشکّلهای صنفی و نشریههای تخصصی خود را نداشته باشد، مطالعات پژوهشی و نظری در زمینهی نشر و ویرایش سرو سامان نیابد، زبان، اصطلاحات، تعبیرها، تعریفها، وقراردادها نظم ونسقی نگیرد، و نیز تا زمانی که اطلاعات دقیق و کافی در این زمینه در دسترس جامعه نباشد، تحوّل لازم در ویرایش در ایران و در زبان فارسی را انتظار نمیتوان داشت. شاید بهتر باشد این اصل را از نظر دور نداریم: تحوّل عمدهای را در هیچ کجا نمیتوان یافت که بدون خودآگاهی جمعی و اراده و عزم عمومی رخ داده باشد.
۱. متن سخنرانی ایراد شده در نخستین همایش ملی بینرشتهای ایرانشناسی، زبانشناسی و مطالعات ترجمه(دانشگاه ولیعصر رفسنجان، ۲۷ ـ ۲۹ بهمن ۱۳۹۸). به سبب محدویت وقت، بخشی از این نوشته در آن همایش قرائت شد ـ مجلهی مترجم.
۲. با سپاس از همکار گرامیام شهرزاد حِمَصیان، که متن این کتاب را در اختیارم قرار داد.
۳. اطلاعات مربوط به این زمینه را در آن عصر مرهون پژوهشها و دقتورزیهای استاد هما ناطق، تاریخنگار عصر قاجار، و یافتههای سید فرید قاسمی، تاریخنگار مطبوعات فارسی، هستیم.
۴. واژههای «ویراستاری»، «ویراستار»، «ویرایش» و «ویرایشگر» در زبان فارسی نبوده و در دههی ۱۳۴۰ش استاد محمد مقدم و استاد صادق کیا، گویا باهم و با همفکری ساخته و پیشنهاد کردهاند.