آناهید خزیر: در این جلسه، نتایج پنجاه و چهار جلسهی درسگفتارهایی دربارهی عطار ارایه و چشمانداز عطارپژوهی در آینده ترسیم شد.
عطار زیباترین هنر شاعری و میناگریها را در آثارش متجلی کرده است و مثنویهای عطار گذشته از بیان اندیشههای عرفانی، سرشار از حکایات کوتاه و بلندی است که با زبانی ساده، اندیشههای عرفانی را تبیین میکنند و به سطح ادراک همگان میرسانند. عطار با خلق آثارش که ترکیبی از زهد و شریعت و عشق و طریقت است، معماری فرهنگی و عرفانی فارسی را نشان داده است.
عطار با «سیمرغ» کار شگفتآوری کرده است
محمدیوسف نیری، استاد دانشگاه شیراز گفت: در چنان روزگاری که انسان ارزشی نداشت، برای اهل تفکر محل تامل بود که مغولانی که چنان جنایتهایی میکردند، انسان باشند و در این سو، دیگرانی که ستم دیده بودند، نیز انسان محسوب شوند. در چنین رویدادهایی، عبرت فراوان است اما عبرتگیرنده کم است. برای کسی که صاحب تدبُر باشد، میبیند که هر دو، انساناند اما آنکه جنایت میکند، در صورت وجه انسانی دارد، در باطن جز حیوان نیست. اگر بنا باشد که صور ظاهری نشانهی انسان بودن باشد، آنکه جنایت میکند و آنکه چنین نمیکند، هر دو یکسان شمرده میشدند.
عطار با استخدام کلمهی «سیمرغ» کار شگفتآوری کرده است. در این قرنی که عالیترین فلسفههای کرامات انسان مطرح میشود، در منظومهی جاودان «منطق الطیر» انسان را بازبینی میکند. او ساده لوحانه به انسان نگاه نکرده است. ساده لوحی در این است که بگوییم همه چیز در جای خود است یا آنقدر سیاه بین باشیم که بگوییم همه چیز بد و زشت است اما حقیقت نه این است و نه آن. رنگ ما خاکستری است. این را عطار میداند. برای همین است که واقعبینانه به انسان نگاه میکند. هنگامی که انسان دریافت که جهان خاکستری است، واقعبین میشود. ما آنهایی را که دوست داریم، سفید مطلق میبینیم، و آنهایی را که نمیپسندیم، سیاه مطلق نگاه میکنیم. در حالی که این نگاه درستی به عالم نیست. واقعبینی آن است که آنچه را که هست، بدون افراط و تفریط، ببینیم.
«سیمرغ» کلمهای است که هم عرفا به کار بردهاند و هم در فرهنگ متداول ما فراوان به کار رفته است. در نخستین معنی، سیمرغ رمز بود و نبود است. یعنی چیزی است که نامی دارد اما نشانی ندارد: «معدوم شد مروت و منسوخ شد وفا/ زین هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا». حتا ناصر خسرو در کتاب «جامع الحکمتین» خود، وقتی از «موجود و معدوم» یاد میکند، میگوید نمونهی چنین چیزی، سیمرغ است. عطار در این کار، هنر بزرگی داشته است. او با استخدام کلمهی سیمرغ، مکتب زیبا و علمی و پویایی در انسانشناسی باز کرده است و مطالبی دربارهی انسان مطرح کرده که بهراستی جای حیرت دارد. او در جامعهای بسیط زندگی میکرد اما حرفهایی مطرح میکند که برای ذهنهای پیچیدهی امروز هم قابل تامل است.
اندیشهی عطار دربارهی سیمرغ همانند مثلث است
در یک تصور جامع، باید به هندسهی فکری و مولفههای فکری اندیشید. اندیشهی عطار دربارهی سیمرغ همانند یک مثلث متساوی الاضلاع است که یک ضلع آن عرفان نظری است، یک ضلع آن عرفان عملی و ضلع دیگر عرفان زبان است. وسط این مثلث، سیمرغ نشسته است. چنین مثلثی در فرهنگ ما مقدس است. چرا که رابطهی انسان و خدا را مثلث گونه میبینند. هندسهی عقلانی یعنی تشخیص مولفههای موجود در حیات و توحید. این فقط با ریاضت پی بُردنی است و با علم به دست نمیآید اما مثلثهای ظاهری و هندسهی حسی، سایهای و تجلی از آن هندسه عقلانی است.
از سوی دیگر، تمام انسانها شکل دارند. برای کسی که بخواهد آن شکل را کشف کند، از راه ظهور عینی و ظاهری که عرفان زبان باشد، پیدا کردنی است. عرفان حاصل سیر و سلوک است و نیز عنایت الهی. به قول شیخ شبستری عرفان حاصل قدم است، نه مطالعه. این عرفان، نظری است. هم دیدگاه کلامی دارد، هم جهانبینی. به زندگی و مسایل دنیا هم مینگرد. نسبت به قدرت و سیاست و فرهنگ هم دیدگاه دارد.
یکی از جالبترین جهانبینیهای اهل عرفان که سنایی پایهگذار آن ست، نقد قدسی عالم و نقد خود است. سعدی هم این کار را کرده است. «گلستان» سعدی آینه جامعهای است که وجود دارد. به سخن دیگر، آینه زندگی است. اگر پارادوکسی در آن میبینیم، تناقضی است که در عالم دیده میشود اما «بوستان» عالم آرمانی سعدی است. این را نقد قدسی مینامم. یعنی نقدی که از دریچهی حق به عالم نگاه میکند. هنگامی که هر دو عالم را در برابر چشم انسان گذاشتند، به طرف عالم حقیقت میرود. همچنان که مولوی میگوید: «چون گرسنه میشوی سگ میشوی/ تند و بد پیوند و بد رگ میشوی/ چون که گشتی سیر مرداری شوی/ لاجرم چون نقش دیواری شوی». این سخن، تازیانهی سلوک است. هندسهای است که عالم را نشان میدهد. جامعترین و جالبترین نقد قدسی است که در آغاز سنایی مطرح کرده است.
عطار نظریهی بزرگی دربارهی انسان مطرح میکند
عطار چنین انسانی را در ترازو گذاشته است. به همان کیفیتی که خداوند انسان را در ترازو گذاشته است. به انسان نگاه میکند که در چه شرایطی چنین است و چنان است. در اینجاست که زیبایی عرفان نظری عطار و نگاه هندسی او را درمییابیم. اگر حاصل تحصیل و مطالعهی انسان، این باشد که دریابد در کجای زندگی قرار دارد، باید بداند که به جای بلندی رسیده است. در اینجا عطار نظریهی بزرگی دربارهی انسان مطرح میکند. او نخستین کسی است که چنین سخنی میگوید. نمونهی آن را میتوان در «مرصاد العباد» نجمالدین رازی دید. هم عطار و هم نجم رازی، هر دو از مریدان شیخ مجدالدین بغدادی بودهاند. بغدادی جملهای دارد که رازی آن را در کتابش نقل کرده است. او میگوید: «پاک خدایی که میان دورترین دورتران و نزدیکترین نزدیکان را جمع کرد و انسان را آفرید». این پایهی اصلی نظریهی بسیار جالبی است که دربارهی انسان مطرح میکند. او معتقد است که انسان «طلسم اعظم خداوند» است.
طلسم، صور مرموز پیچیدهای است که باید با روش پیچیدهی خودش آن را گشود. منظور از این طلسم، دوگانگی وجود انسان نیست. باید آن را تاویل کرد. انسان نور و ظلمت است اما چه رابطهای بین این دو هست؟ کسی جز عطار در این باره سخن نگفته است. برخی گفتهاند سر، عالم لاهوت، سینه عالم جبروت، شکم جنبهی ملکوت و پا ناسوت انسان است. پس نیمی از انسان مقدس و نیم دیگر آن نامقدس است. یک نگاه چنین است اما عطار میگوید چنین نیست. او میگوید تمام جنبههای روحانی و پاک انسان با ملموسترین و محسوسترین جنبههای وجود انسان، ارتباط دارند. به گونهای که بخش مجرد هستی ما با جنبههای ظاهری ما راه دارد. به سخن دیگر، از راه عالم جسمانیت ما، به عالم روحی ما راه باز و گسترده است. این همان طلسم وجود انسان است. روح بلند ملکوتی با وجود پست ترکیب شده و تبدیل به انسان شده است. اساس طب ظاهری ما هم در کتاب «قانون» ابن سینا، اول بر پاکی مزاج است.
همچنان که حافظ میگوید: «غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند/ پاک شو و پس دیده در آن پاک انداز». او هم میگوید اول باید از آلودگیها پاک شد و سپس در تقویت آدمی کوشید. در شاهنامه هم که داستان پهلوانی است و اساس کار پهلوانان بر کارهای خارقالعاده است، فردوسی توجه میدهد که دل باید پاک باشد: «دلت گر به راه خطا مایل است/ ترا دشمن اندر جهان خود دل است». همهی اینها منظومهی واحدی است که یک پیام میدهد. آن پیام این است که وجود تو طلسم است. عطار بهتر از همه این طلسم را باز کرده است. او میگوید انسان خلق شده تا بار امانت و محبت را بکشد. میگوید فرشتگان صفات روحانی دارند اما قوت صفات جسمانی ندارند. یعنی صفات جسمانی و حیوانی در انسان ایجاد حالتی میکند که جامع صورت و معنا شود و بتواند بار امانت را بکشد. این عالیترین برآیند عرفان نظری عطار است.