کد مطلب: ۲۲۸۱
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۱

نقش اندیشه‌های غزالی در شیعه‌کشی

فرهیختگان/مهدی کمپانی‌زارع: در مصاحبه اینجانب با خبرگزاری فارس محور سخن کتاب حیات فکری غزالی بوده که چند صباحی است به بازار کتاب عرضه شده و ترجمه‌ای است همراه با انتقاد و تحلیل در باب یکی از رسالات مهم غزالی تحت‌عنوان «المنقذ من الضلال».
در صفحه ۱۲ شماره ۹۴۵ روزنامه فرهیختگان به تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۹۱ سخنانی از غلامحسین ابراهیمی‌دینانی در باب مصاحبه اینجانب مهدی کمپانی‌زارع با یکی از خبرگزاری‌ها درباره ابوحامد غزالی به طبع رسید که لازم می‌بینم در باب مطالب مطرح‌شده در آن نکاتی را عرض کنم: 

در مصاحبه اینجانب با خبرگزاری فارس محور سخن کتاب حیات فکری غزالی بوده که چند صباحی است به بازار کتاب عرضه شده و ترجمه‌ای است همراه با انتقاد و تحلیل در باب یکی از رسالات مهم غزالی تحت‌عنوان «المنقذ من الضلال». آنچه در این مصاحبه آمده چکیده‌ای است از آنچه در کتاب آمده و چیزی افزون بر آن ندارد. از این‌رو مخاطب مصاحبه باید برای رفع ابهامات حتما به کتاب مذکور مراجعه کند و تفصیل مجملات مصاحبه را از آن جویا شود. در این مصاحبه چنانکه در کتاب نیز آمده بر یکی از آرای دکتر دینانی در باب غزالی انتقاد شده است. انتقاد مذکور این بوده که «عدم‌محبوبیت وی در میان ایرانیان شیعی در قرون اخیر به هیچ‌وجه منحصر به فتوای وی در عدم لعن یزیدبن‌معاویه و عوامانه‌خواندن زبان پارسی نیست و ریشه این تخاصم و دست‌کم بی‌توجهی در جای دیگری است.» (حیات فکری غزالی، ص ۹۸) این سخن را دکتر دینانی هم در مصاحبه با کتاب
ماه فلسفه (شماره ۹، ص ۷) اظهار داشته و هم در دیگر آثارشان که در باب غزالی به رشته تحریر درآورده است. نگارنده این سطور این سخن دکتر دینانی را پاسخی تمام نمی‌داند و معتقد است آنچه غزالی را نزد ایرانیان شیعی نامحبوب و بلکه منفور ساخته دایره وسیع‌تری از علل و عوامل را در بر می‌گیرد. به تفصیلی که نگارنده این سطور در کتاب مذکور آورده غزالی در دو سطح نظری و عملی با اندیشه و عمل شیعه مخالفت می‌کرده است. او در سطح نظر، گرانیگاه اندیشه شیعه را که همانا نظریه امامت معصوم است نشانه می‌رود و به طول و تفصیل بسیار آن را مورد نقد قرار می‌دهد. او معتقد است شیعه هیچ دلیل عقل‌پسندی برای قول به امامت معصوم ندارد و در این باب گزافه‌گویی می‌کند. این انتقاد وی به‌هیچ‌روی تنها متوجه شیعیان اسماعیلی نیست (چنانکه دکتر دینانی می‌پندارد) بلکه تمام شیعیان را نشانه می‌رود. در عصر غزالی سراسر جهان اسلام پر بود از شیعیان دوازده امامی و هفت امامی و شش امامی و غزالی با سخنان همه این جماعات آشنایی داشت. هنوز چند دهه‌ای از حضور بزرگ‌ترین دانشمندان شیعی ۱۲ امامی مانند شیخ‌مفید، سیدمرتضی و شیخ‌طوسی در بغداد نمی‌گذشت که غزالی به بغداد ورود یافت و کیست که نداند که اوج پختگی اندیشه‌های کلامی شیعه امامیه توسط این بزرگان حاصل می‌شود. شیخ‌مفید و شاگردان مکتب وی در بغداد نه‌تن‌ها به نگارش کتب و تربیت شاگردان بلکه به مناظره با جماعات مختلف می‌پرداختند. هنوز یاد و خاطره مناظرات وی و شاگردانش در این شهر زنده بود که غزالی پای به بغداد گذاشت، پس چگونه می‌توان از این سخن گفت اندیشه شیعه ۱۲ امامی و... مورد توجه غزالی نبوده است. غزالی به نیکی دریافته بود که شیعیان را مادامی که به امامت معصوم معتقدند نمی‌توان از میدان به در کرد. او می‌دانست که عدم‌پذیرش ایشان از دستگاه خلافت نتیجه مستقیم باور به چنین اصلی است و از این‌رو باید بنای آن را ویران کرد. او هرچه در چنته داشت ارائه کرد و در این راه به جهت حمایت حکام عصر موفقیت‌های عملی‌ای نیز به دست آورد. این سنخ انتقادات و ردیه‌ها در باب اندیشه‌های شیعی سکه رایجی است که در بازار فراوان بوده، اما نکته قابل‌توجه در باب غزالی این است که او به جهت نزدیکی به دستگاه خلافت و دولت سلجوقی توانست این اندیشه‌ها را در مقام عمل به کینه‌کشی از شیعیان مبدل کند. سخنان غزالی تیغی بود که به دست راهزنان مستی چون خلیفه و حکام سلجوقی سپرده می‌شد و آنان می‌توانستند خیل کثیری از مخالفان خود ازجمله شیعیان اسماعیلی را از میدان به در کنند. البته تردیدی در این نیست که همه شیعیان در این روزگار به فعالیت سیاسی و نظامی علیه دستگاه حاکمه اشتغال نداشتند و آنان که بیش از همه خواب را بر دولتمردان حرام کرده بودند، اسماعیلیه بودند و تیزی تیغ بیشتر متوجه آنان بود. این سخن به هیچ روی به معنای آن نیست که غزالی در مقام نظر به اندیشه‌های شیعیان غیراسماعیلی نظر نداشته چنانکه دکتر دینانی پنداشته است. غزالی را اگر نتوان بزرگ‌ترین متفکر شیعه‌ستیز تاریخ اسلام خواند، بدون‌تردید یکی از چند ستیزه‌گر بزرگ تاریخ است. مطالعه آثار غزالی به خوبی این شیعه‌ستیزی را می‌نماید و نگارنده این سطور به موارد متعددی از آن در کتاب خود اشاره کرده است. جای شگفتی بسیار خواهد بود اگر کسی این مواجهه نامنصفانه و ناعادلانه را به کناری نهد و عوامانه‌خواندن زبان فارسی و عدم لعن بر یزید را علت اصلی منفوربودن چهره غزالی بداند. غزالی به نحو فراگیر و نظاممند با شیعه به نحو اعم و با شیعیان اسماعیلیه به نحو اخص خصومت دارد و این خصومت را پنهان نمی‌کند، چگونه است که این چنین مواجهه‌ای مورد بی‌توجهی و عللی فرعی‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد. حتی اگر فتوای عدم لعن یزید را نیز در این عدم‌محبوبیت دخیل بدانیم، آن را باید یکی از اضلاع معارضت او با شیعه در مسائل اعتقادی بدانیم و نه امری مستقل و جدا. (البته برخی معتقدند غزالی در این مورد خاص به احتیاط وسواس‌گونه خود گرفتار آمده است.)
دکتر دینانی در مصاحبه خود دو بار از این سخن گفته‌اند که غزالی توبه کرده و از سخنان و روش خویش بازگشته است. ایشان حتی مدعی این می‌شوند که او در پایان عمر شیعه اسماعیلی می‌شود. اینکه غزالی در دوره‌ای از حیات خود دچار تحول روحی می‌شود به حکم تاریخ و آثار وی قابل‌تشکیک و تردید نیست اما پرسش این است که این تحول روحی در نحوه مواجهه او با دیگران و ازجمله شیعیان تاثیری گذاشته است؟ آنچه برای ما مهم است پاسخ به این پرسش است و نه صرف اینکه او از برخی امور توبه کرده است. پاسخ پرسش مذکور با مراجعه به آثار وی منفی است. غزالی حتی پس از تحول روحی نیز شیعیان را مورد سخت‌ترین انتقادات و حتی توهین‌ها و تحقیر‌ها قرار می‌داد. این مطلب را می‌توان با مراجعه به کتبی که وی در این دوره از حیات خود نوشته ملاحظه کرد. ازجمله این آثار کتاب احیاء علوم‌الدین است. همگان بر این متفقند که این اثر پس از تحول روحی غزالی نوشته شده است. با این همه در این کتاب عباراتی درباره شیعیان آمده که بسیار تحقیرآمیز و توهین‌آلود است. برای نمونه در ربع دوم احیاء علوم‌الدین در کتاب امر به معروف در جایی که شروط محتسب را برمی‌شمرد پس از احصای شروط اول تا سوم از قول جماعتی شرط چهارمی نیز ذکر می‌کند که عبارت است از مأذون‌بودن محتسب از جانب امام و والی مسلمین. پس از این نکته و رد رای چهارم بی‌محابا می‌نویسد:
 «عجیب است که رافضیان بر این شرط امری را افزوده‌اند و آن این است که تا امام معصوم که نزد آنان امام حق است خروج نکند، جایز نیست. اینان پست‌تر از آنند که با آنان کلامی بتوان گفت، بلکه باید اینگونه بدانان پاسخ داد که وقتی برای مطالبه حقوق مربوط به جان و مال خود مراجعه کنند، بدان‌ها بگویند که یاری شما امر به معروف است و گرفتن حقوقتان از دست ظالمان نهی از منکر می‌باشد و شما که حقوقتان را می‌جویید در این امر بر حقید. لیکن اکنون زمان نهی از ستم و طلب حق نیست چراکه امام حق هنوز خروج نکرده است.» (احیاء علوم‌الدین، ج۷، ص ۱۹)
 غزالی حتی پس از توبه نیز از جدال با شیعیان و تخفیف و تحقیر آن‌ها دست برنداشت. اما اینکه او توبه کرده و شیعه اسماعیلی شده باشد نیز سخنی قابل‌تأمل است. به نظر می‌آید دکتر دینانی تاثیرپذیری فراگیر غزالی از اندیشه‌های اسماعیلیه را دال بر تغییر مذهب وی گرفته که خطایی است آشکار. غزالی با مطالعه آثار فیلسوفان و اسماعیلیه اندک‌اندک به رنگ و هیئت آنان درآمد. او شکارچی‌ای را می‌مانست که به دنبال شکار چنان روان شد که خود شکار شکار خود شد. این مطلبی است که وی در المنقذ نیز از قول برخی منتقدان مطرح می‌کند و می‌کوشد که پاسخ دهد. تاثیرپذیری حتی فراگیر و گسترده‌اش نیز به معنای تغییر مذهب نیست که باید مورد توجه دکتر دینانی قرار گیرد.
دکتر دینانی در پاسخ نگارنده این سطور که غزالی را در مقام نقد نامنصف توصیف کرده‌ام از این سخن گفته‌اند که هیچ‌کس در مقام مناظره منصف نیست. کلیت این سخن محل تردید جدی است اما واقع این است که بی‌انصافی‌های وی در نقد دیگراندیشان خاص موضع مناظره نیست و در حوزه‌های گوناگون خودنمایی می‌کند، مگر اینکه دایره مناظره را چنان وسیع بگیریم که هر گفته و نوشته انتقادی را در برگیرد که مطمئنا هیچ اهل فنی چنین نخواهد کرد.
 دکتر دینانی بی‌آنکه مدعیات و دلایل نگارنده این سطور را به دقت بررسی کند و اصل آن را در کتاب اینجانب بجوید به حکم استغنای استادانه‌شان خود را در مقام «مناظره» دیده و ضعف دلیل را به قوت تحقیر و توهین تدارک کرده‌اند و از موضعی بالا سخنانی در حق این حقیر گفته‌اند که نه علمی است و نه اخلاقی و پاسخ گفتن به آن‌ها نیز چنین حکمی دارد. خوب است این استاد پُر‌دان این شاگرد «کم‌اطلاع» خود را به سخنی علمی و نکته‌ای اخلاقی تعلیم و تهذیب می‌کردند و قوت استدلال خود را بر همگان می‌نمودند و مهم‌تر از همه پند خویش را در پایان مصاحبه می‌شنیدند و کتاب حقیر را می‌خواندند و به صرف مطالعه مصاحبه بسنده نمی‌کردند. البته شاید این توقع بیجا باشد که استادی چون وی کتاب شاگردی ناشناخته را مطالعه فرمایند، اما از هر منتقدی این توقع بجاست که نخوانده متهم نکند. با این همه از وی متشکرم که هنوز در بحث و فحص پیرامون مسائل فکری به این حد گرم و جدی هستند و از خداوند طلب طول عمر و سعادت دنیوی و اخروی برای ایشان دارم.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    علی حیدرزاده شنبه 22 مهر 1391
    خواندم اینجاحرف زارع بی قیاس چون که گفت ازروشنایی ها سپاس لیک گویم نکته ای در این کلام مرد معنی گیرد و عاقل پیام جو حقیقت هین زدریا رو متاب نیست در مکتوب و غزّالی سراب برکه سازد جان تو سُست از حساب ران فرَس آهسته تحقیق و بتاب جناب آقای مهدی کمپانی عزیز پیوسته روی دل افروزتان درمسیرتحقیق وتفحُص درخشان تر وشادمان تر باد.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST