کد مطلب: ۲۴۹۶
تاریخ انتشار: دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱

بیهقی مورخی روایتگر

آناهید خزیر: ارزش کار بیهقی در این است که از حقیقت، فراحقیقتی شگفت‌آور آفریده است، اگرچه تا حدی که در توانش بوده از حقیقت و بیان واقعیت دور نشده است، در این هنرنمایی همچون شاعری عمل کرده است که با تن‌پوش کلمات به دریافت خود از لحظه‌های گذرا جاودانگی می‌بخشد. بیهقی با به کار گرفتن تخیل در دنیای تاریخ‌نگاری و به کار گرفتن عناصر داستانی و نقل رخداد‌ها مرز خیالی بین تاریخ و ادبیات را به طور کامل در هم شکست.
دکتر قدمعلی سرامی در ابتدای سخنانش گفت: بیهقی قصه‌ها را در درون مقولات تاریخی می‌آورد تا زهر تاریخی کتابش را بگیرد. برخی از مورخان آگاه که فهم درستی از تاریخ داشته‌اند، خالی از قصه‌گویی نیستند. چون پرداختن به قصه کارکرد تکرارزدایی دارد. بیهقی قصه‌ها را برای آن در میان مقولات تاریخی آورده است تا خواننده برای خواندن بخش‌های دیگر تاریخی آماده بشود. این کنش، کنشی است که بشر از دور‌ترین زمان‌ها، با الهام از طبیعت، برای خود فراهم آورده است. حقیقت هم همین است که همیشه امیدوار بودن، لذت‌بخش نیست. اندکی ناامیدی است که امید را زیبا می‌کند. به سخن دیگر، همه‌ی زندگی گردشی میان کار و استراحت است. برای بیهقی نیز رفتن از تاریخ به قصه و از قصه به تاریخ، چنین کارکردی دارد.


بیهقی بازگوکننده قصه‌های دردناکی از تاریخ
بیهقی قصه‌های دردناکی از تاریخ برای ما بازگو می‌کند. یکی از دردناک‌ترین آن قصه‌ها، «داستان حسنک وزیر» است. یکی دیگر از قصه‌های تاریخ او، که بسیار جالب است داستانی است معروف به «قصه‌ی خیشخانه». این داستان که امانتداری بیهقی در نقل رویداد‌ها را نشان می‌دهد، درباره‌ی کارهای ناپسند مسعود در زمان ولیعهدی اوست. مسعود پیش از آنکه شاه بشود، در «باغ عدنانی» اتاق و کوشکی ساخته بود که سراسر آن پوشیده از تصاویر «الفیه» بود. یعنی تصاویر زشت و ناپسندی از زنان. این داستان را که بیهقی می‌آورد، برخلاف تصور، برای آن نیست که زشتی رفتار مسعود را نشان بدهد. برای آن است که از بردباری و احتیاط او یاد کرده باشد.
بیهقی هنگام نقل «داستان خیشخانه» رای و دیدگاه خود را می‌آورد و می‌گوید: «و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند.» او این داستان را نقل می‌کند تا دلیلی بر شایستگی مسعود در جانشینی پدرش باشد. می‌خواهم بگویم که ما به خوانندگان و دانشجویان می‌گوییم که بیهقی مورخ شیرمردی است که چیزهایی را می‌گوید که هیچ مورخی جرات گفتن آن‌ها را نداشته است و بعد همین «داستان خیشخانه» را مثال می‌آوریم اما بیهقی در آغاز این داستان می‌گوید: «از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه محتشم یکی آن است که...» و بعد از خیشخانه و ماجرای آن یاد می‌کند. این را به عنوان تعریف از مسعود می‌گوید. ما این درس‌ها را برای دانشجویان می‌گوییم اما آن‌ها را از فهم درست این کتاب‌ها محروم می‌کنیم.
می‌دانیم که هنگام مرگ محمود، پسر او مسعود بیرون از غزنین بود و در حوالی ری به‌سر می‌برد. برای آنکه کشور ناامن نشود، درباریان فرهیخته و دوراندیش دربار، برادر او، محمد، را به جانشینی محمود انتخاب کردند. جاسوسان به مسعود خبر می‌دهند و او بازمی‌گردد و برادر را دستگیر می‌کند و به قلعه می‌فرستد. همین را هم بیهقی نشانه‌ای از کاردانی مسعود می‌داند. در قدیم ایرانیان چنین اندیشه‌ای داشتند که پادشاهی و پیامبری دو فرزند از یک شکم هستند. این را هم بیهقی نقل کرده است و هم فردوسی گفته است. خواجه نظام‌الملک هم همین را می‌گوید. برای همین است که بیهقی می‌نویسد اگر کسی برضد پادشاهان شورش کند، باید او را کشت. چون او چنین اعتقادی دارد که حکومت دنیوی را خداوند به پادشاهان اعطا کرده است. به همین دلیل اگر بخواهیم محتوای تاریخ او را در یک جمله بیان کنیم این می‌شود که: «حق از آنِ کسی است که پیروز می‌شود». بی‌گمان آنچه  «ماکیاولی» در کتاب «شهریار» قرن‌ها بعد نوشته، بیهقی هم باور داشته است.


بیهقی روایت‌ها را با قصه می‌آمیزد
یکی از چیزهایی که در «تاریخ بیهقی» می‌بینیم، دفاع از خشونت حکومت است. از نظر بیهقی شاهان غزنوی فرمانروایانی بودند که از سوی خدا به این کار گمارده شده‌اند. برای آنکه نشان بدهم که این سخن و قضاوت من گزافه نیست، باید به داستان دیگری از «تاریخ بیهقی» اشاره بکنم که درباره‌ی انوشیروان ساسانی و کشتن بوذرجمهر است. اتفاقی روی می‌دهد و انوشیروان از بوذرجمهر دلگیر می‌شود. بوذرجمهر از بهترین فرزندان این آب و خاک است. دانایی او چنان بوده که در کودکی خوابی را که انوشیروان دیده بود و خوابگزاران دربار از تعبیر آن ناتوان بودند، تعبیر می‌کند. انوشیروان چنین نابغه‌ای را که شخصیت بزرگی است، می‌کشد. بیهقی آن را نقل می‌کند و زشتی در رفتار انوشیروان نمی‌بیند. بوذرجمهر هم مرد کار بود و هم فیلسوف و حکیم. به هر حال خبر به انوشیروان می‌رسد و او دستور می‌دهد که بوذرجمهر را با غل و زنجیر بیاورند. مردم شهر نزد بوذرجمهر می‌روند و این مرد حکیم آن‌ها را پند و اندرز می‌دهد. این پند‌ها بسیار خواندنی است. به روایت بیهقی، بوذرجمهر مردم را چنین نصیحت می‌کند: «وصیت می‌کنم شما را که خدا را به یگانگی شناسید و وی را اطاعت بدارید و بدانید که کردار زشت و نیکوی شما را می‌بیند و آنچه در دل دارید، می‌داند و زندگی شما به فرمان اوست. چون کرانه شوید (یعنی بمیرید) بازگشت شما بدوست و سوال و جوابی در قیامت هست. پس نیکو گویی و نیکو کرداری کنید که خدای شما را آفرید برای نیکی کردن. پارسا باشید و بدانید که مرگ خانه‌ی زندگی است. اگرچه بسیار زیید، آنجا می‌باید رفت. راستگویی پیشه کنید که راستگو هلاک نشود و از دروغ گفتن دور باشید و بدانید که حسد کاهش تن است و حاسد را آسایش نباشد. حریص را راحت نیست که او چیزی را می‌طلبد که او را ننهاده‌اند». اشاره‌ی بیهقی به حسد آدمی، سخن درستی است. حسادت یکی از بد‌ترین صفات آدمی است. سعدی می‌گوید: «توانم آنکه نیازارم اندرون کسی/ حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست».
آنگاه بوذرجمهر سخنی می‌آورد که امروزه نادرست دانسته می‌شود. او می‌گوید: «از زنان پرهیز کنید». این زن ستیزی در ایران بوده است. در ایران قبل از اسلام کمتر و در ایران بعد از اسلام بیشتر. در مغرب زمین هم نمونه‌هایی از زن ستیزی وجود داشته است. آن‌ها زن را داری روح شیطانی می‌دانستند. متاسفانه در فرهنگ ایرانی چنین زن ستیزی‌هایی بوده است. با آنکه در اسطوره‌های ایرانی زن و مرد برابرند و هر دو از یک شاخه‌ی ریواس به وجود آمده‌اند اما از سویی دیگر زنان را فرو‌تر از مردان می‌دانستند. در شاهنامه هم می‌خوانیم که اسفندیار می‌گوید نباید با زنان مشورت کرد. در حالی که در همین شاهنامه زنانی را می‌بینیم که مشاور شاهان و بزرگان بوده‌اند. همانند فرنگیس همسر سیاوش و گردیه خواهر بهرام چوبین.
بوذرجمهر، به روایت بیهقی، پند‌هایش را چنین ادامه می‌دهد: «مردمان را عیب نکنید که کس بی‌عیب نیست». فردوسی هم می‌گوید: «بی‌آهو نیست کس اندر جهان/ نه در آشکارا نه اندر نهان». بوذرجمهر باز می‌گوید: «هر که از شما به زاد بزرگ‌تر باشد (یعنی سن او بیشتر باشد) حرمت او نگهدارید و از او گردن نکشید و کسانی را که شهر‌ها و ده‌ها و کاریز‌ها ساختند، حرمت نهید. اینکه گفتم بسنده باشد». انوشیروان بوذرجمهر را زندانی می‌کند و به روایت بیهقی و شاهنامه او را می‌کشد. به هر روی، از مجموع این سخنان باید چنین نتیجه گرفت که بیهقی مورخی روایتگر است اما این روایت‌ها را با قصه آمیخته می‌کند تا تاثیرگذار باشند. چون هنگامی که در قصه با حقیقتی روبه رو می‌شویم، می‌توانیم از واقعیت به سوی حقیقت حرکت کنیم.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 2
    0
    پاسخ به این نظر
    بدون نام پنجشنبه 3 اسفند 1391
    وقتی خلاصه سخنرانی را می خوانم چون سلیقه نویسنده در ان دخیل شده مجبور میشوم که فایل صوتی ان را تهیه کنم ولی اگر کاملتر نوشته شود ممنون میشوم
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST