ماهنامهی مدیریت ارتباطات: دوستی رابطهای تکین در میان انواع رابطههای انسانی است، حتی عشق هم چنین نیست. اول آنکه دوستی رابطهای خودگزین است. آدمی هنگامی که شروع به شناخت اطراف خود میکند، با کسانی آشنا میشود که جبراً در زندگیِ او هستند. اولین هسته خانوادة درجهیکاند: پدر و مادر و احیاناً خواهر و برادر. بسته به نوع خانواده و پدر و مادر، دیگرانی هم کموبیش پیدا میشوند که در زندگی نقش داشته باشند، مثلاً عمه، خاله، عمو، دایی و فرزندانشان.
خیلی اوقات، بهخصوص در خانوادههای ایرانی، رابطه با افرادی که برشمرده شدند اولین ارتباطات انسانی فرد بهجز خانوادهی درجهیک او میشوند. از این جهت فرد در اولین مسیر ارتباطاتیاش دچار یک جبر مطلق است. هیچ انتخابی ندارد که خانوادهی درجهیک و بعدتر خانوادهی درجه دوم خود را انتخاب کند. در واقع، هم در رابطة والدین/ فرزندی جبر وجود دارد و هم مثلاً در رابطة عموزادگی.
اینکه بعدتر شکل و شمایل این رابطهها متفاوت شود، ضعیفتر از عرف شود یا مثلاً دو برادر یا خواهر و برادری یا عموزادههایی به دوستان خوب یکدیگر هم تبدیل شوند غیرممکن نیست. (مراد از جبری که گفته شد، بهلحاظ ماهیتی است.) در فرایند اجتماعی شدن فرد، رابطههای متعدد دیگری به وجود میآید. هرچند در همة رابطهها رگههایی از جبر محسوس است، دوستی در میان دیگر رابطهها کمتر اسیر جبر است. دستکم ابتکار عمل فرد در آن چارچوبی که برایش مشخص شده بیشتر از دیگر رابطههاست.
معمولاً ما رئیس یا مرئوس خود را آزادانه انتخاب نمیکنیم، همکار، همتیمی، همدانشگاهی، همکلاسی، همشهری و... نیز همینطور. درست است که ما ناچاریم میان آدمهایی که میبینیم، آدمهایی که در طول زندگی در کشور و شهری که به دنیا آمدیم، در مدرسه، دانشگاه و سر کار و... میبینیم دوست انتخاب کنیم، ولی لااقل مثل دیگر رابطهها نیست که فلانی از قبل متولد شدنمان پسردایی ما باشد، و یا چه بخواهیم و چه نخواهیم رئیس ما فلانی است و نمیتوانیم رئیس را عوض کنیم مگر کارمان را عوض کنیم. از این بابت میتوان گفت دوستی خودگزینترین رابطة متصور در میان همة انواع رابطههاست.
دیگر وجه استثنایی رابطة دوستی برابری در رابطه است. برابرهمانگاری یکدیگر در رابطة دوستی پیشفرض است و هرچیزی جز این باشد دیگر نامش را نمیتوان دوستی گذاشت. چنین رابطهای که توأمان با عاطفة مثبت نسبت به یکدیگر همراه است، نه در رابطة خانوادگی وجود دارد و نه در رابطة همکاری، استاد/شاگردی و رابطة سیاسی و نه هیچ رابطهی دیگری. در دوستی مهم نیست که هرکدام از طرفین چه خاستگاهی در اجتماع دارند یا در سرمایههای اجتماعی مثل ثروت، قدرت، شهرت، آبرو، علم هرکدام چه میزان اندوخته دارند، رابطة دوستی فارغ از همة این مناسبات است و برابری مطلق در آن وجود دارد. دوستیای که برابری مطلق در آن وجود نداشته باشد دوستی سالمی نیست. این برابری مطلق حتی در عشق هم وجود ندارد، در عشق همیشه معشوق بالاتر از عاشق {بازنمایی} میشود. البته تا وقتی که این عشق در میان باشد.
دلیل دیگر یکتا بودن رابطهی دوستی، نبود هزینه/فایده یا دستکم پیچیدهتر بودن این هزینه و فایده در رابطهی دوستی است. درست است، هرچه پیشتر آمدیم عالمان روان بیشتر دلیل آوردند که هیچ رابطهای بدون هزینه و سود شکل نمیگیرد. حتی عشق در یک نگاه هم! با فرض صحت این مدعا دوستی باز یک ضرورت روحی برای انسان است. آدمی انگار به این نیاز دارد که در لحظههایی از زندگیاش بیحسابوکتاب و بدون محاسبة سود و زیان دست به فعلی بزند. یا لااقل این حسابوکتاب در جایی ناخودآگاهتر و پیچیدهتر انجام شده باشد. آدمی همانطور که در روز تاریک و شب سختش به دلگرمی نیاز دارد، به این هم نیاز دارد که در جایی بدونِ حسابوکتاب مهر بورزد. چه رابطهای بهتر از دوستی برای این بستر. رابطهای که فارغ از هر آتوریته و اجباری باشد تا انسان بتواند نیاز معنویِ محبت کردن را در آنجا ارضا کند و چون جبر خودآگاهی در آن وجود ندارد و به نظرش صادقانه میرسد، بتواند یک لذت ناب انسانی را تجربه کند.
قطعاً دلایل بسیار دیگری هم میتوان در تکین بودن رابطهی دوستی برشمرد. اینها به ذهن ناقص من آمد. منی که نیکبختانه آنچه را در اینجا نوشتهام زیستهام. در حقیقت از بختیاریهای زندگیام داشتن دوستانی ناب بوده است و بهمعنای واقعی آن شاهبیت «سعدی»، «گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی/ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را» زندگی کردهام. این نوشته را با نقلقولی از «زنون الئایی»، فیلسوف و ریاضیدان یونانی، خاتمه میدهم که از او پرسیدند: «دوست چیست؟»، گفت: «منِ دیگر.»
* ماهنامهی مدیریت ارتباطات، پیاپی ۱۴۳-۱۴۲ (اسفند ۱۴۰۰ و فروردین ۱۴۰۱)، برای دوست عزیزم