آناهید خزیر: در این درسگفتار چند پرسش مطرح شد که امامی به آنها پاسخ داد که آیا بیهقی در نوشتن تاریخ بیهقی از سبک و فرم نوشتاری دورهی خویش خارج شده است؟ سبک بیهقی چه تفاوتهایی با سبک آثار تاریخی و ادبی دورهی غزنویان دارد؟ چه نکاتی در سبک نوشتاری بیهقی وجود دارد که این کتاب را متمایز و بسیار دوست داشتنی کرده است؟ آیا بیهقی برای گیرایی اثر خود از هنجارهای زبانی دورهی خویش گذشته است؟ بررسی هنجارهای سبکی و زبانی بیهقی مسالهای قابل تامل است.
امامی در ابتدای سخنانش به خاطرات دوران دانشجویی و علاقه به تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: به یاد دارم که در سال ۶۰ دانشجو بودم. یکی از کتابهایی را که استادم نادر ابراهیمی ما را وادار به خواندن آن میکرد «تاریخ بیهقی» بود. روزی با یکی از دیگر استادانم ـ دکتر انزابینژاد ـ دربارهی کتاب بیهقی صحبت میکردم. او میگفت که این کتاب از نظر سیاسی و بهخصوص جامعهشناسی قدرت بسیار مهم است. به هر حال، «تاریخ بیهقی» ابعاد گوناگونی از نظر محتوایی دارد که قابل بررسی است. از جمله این که اساس این کتاب بر رقابت پدریان و پسریان گذاشته شده است. پدریان طرفداران محمود غزنوی بودند و پسریان طرفداران مسعود. بیهقی بنیان تاریخ خود را بر این پایه گذاشته است.
شخصیتشناسی آشکار ویژگی «تاریخ بیهقی» است
حقیقت آن است که بیهقی به درام بسیار نزدیک شده است. این البته ادعای جسورانهای است که به راحتی نمیتوان آن را اثبات کرد. اساس درام بر کشمکش گذاشته شده است. در «تاریخ بیهقی» یک کشمکش دائمی در میان غزنویان دیده میشود. سراسر کتاب، شرح این کشمکشهاست. درست است که بیهقی نمایش ننوشته است. اما به فضای قصه و رُمان بسیار نزدیک شده است. ما در این کتاب با شخصیتها و قهرمانهایی داستانی آشنا میشویم که آنها را در کش و قوسها و جریانات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی درگیر میبینیم. همراه این شخصیتها به تجربه میرسیم. یا به همذاتپنداری و همدردی با آنها میپردازیم.
از سوی دیگر، در «تاریخ بیهقی» شخصیتشناسی آشکار است. آدمهای این کتاب قهرمانهای زندهای هستند که آنها را در فراز و نشیب زندگیشان تعقیب میکنیم یا با آدمهای شروری مثل بوسهل زوزنی برخورد میکنیم. آدمهای نیکوکاری همانند بونصر مشکان را میبینیم و با شخصیتهای تراز اولی چون خواجه احمد آشنا میشویم که دریایی از آرامش و طمانینهاند. آدمهای حقیری را هم میبینیم که ظرفیت خود را از دست میدهند. همهی این شخصیتها را داریم و میتوان دربارهی تکتک آنها سخن گفت. مثلا همهی ما بوسهل زوزنی را میشناسیم اما هنگامی که با شخصیت او آشنایی بیشتری مییابیم او را یک تیپ خواهیم شناخت که مصداق اجتماعی دارد. میتوان گفت که بیهقی با آفرینش تیپها ما را در فهم تاریخ سیاسیمان کمک کرده است.
طرح داستانی «کلیدر» دولتآبادی از بیهقی است
رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» با آوردن صفحاتی از «تاریخ بیهقی»، نشان میدهد که شاملو و شعر سپید او چقدر وامدار تلفیق زبان بیهقی با زبان مردم کوچه بازار است. پس به این اعتبار میتوان گفت که کتاب بیهقی هنوز هم در میان ما حضور دارد. من نیز نشان دادهام که نثر «کلیدر» محمود دولتآبادی مرهون تلفیق زبان بیهقی و زبان روستاهای خراسان است. بگذریم از این که دولتآبادی در «کلیدر» طرح داستانی خود را از بیهقی میگیرد. بلقیس این رمان نیز از مادر عبیدالله زیاد گرفته شده است.
به هر حال، بیهقی به عنوان نویسنده در هزار سال پیش تکنیک شکستن محور افقی زمان را بهکار برده است. در سبک داستاننویسی بعد از سمبولیسم و رئالیسم جادویی به این میرسیم که زمان را میتوان شکست و این که خواننده در خلق فضا میتواند نقش داشته باشد. این یک دریافت امروزی از هنر داستان است. اما شگفت است که بیهقی این روش را میدانسته است. به این ترتیب میتوان گفت که بیهقی ذهن تدوینگری داشته است. او مثل یک سینماگر امروزی نماهای خود را تدوین میکند.
این را نیز اشاره کنم که رئالیسم بعد از رمانتیسم بهوجود آمد. یکی از بنیانگذاران این مکتب بالزاک بود. او میگوید: «همهی اشکال نوشتههای رمانتیک کهنه و فرسوده است. کار رماننویس این است که جامعهی خود را تشریح کند و تیپها را نشان دهد.» سپس چنین ادامه میدهد: «با تنظیم سیاههی معایب و فضایل و یا ذکر آنچه زاییدهی هوسها و عشقها است و با انتخاب حوادث اساسی جامعه و با تشکیل تیپها، ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شویم. یعنی تاریخ عادات و اخلاق جامعه.» این سخن بالزاک است. من میگویم اگر بالزاک با «تاریخ بیهقی» آشنا بود، میگفت که باید همانند «تاریخ بیهقی» بنویسم و تاریخی را خلق کنم که همانندش را بیهقی نوشته است. چون «تاریخ بیهقی» چیزی غیر از آنچه بالزاک میگوید، نیست.
تاریخ بیهقی از انحطاط اخلاقی جلوگیری میکند
بیهقی نویسندهای است که یا از مشاهدات خود نوشته است و یا از سندها و دستنوشتهها گرفته است. او میگوید آنچه دربارهی دیگران نوشتهام، میتوانم از آن دفاع کنم. برای این که از روی کینهکشی و مشکلات شخصی ننوشته است. این فرهنگ نوشتن ما بوده است. اگر کتابهایی همانند «تاریخ بیهقی» را خوانده بودیم، بیگمان دچار انحطاط اخلاقی نمیشدیم. باید به تکرار بگویم که بیهقی در نوشتن به شیوهای دست یافته بود که جهان نویسندگی امروز به آن رسیده است. شیوهی او شکستن محور افقی زمان برای تدوین و نویسندگی بهتر است. او چیزی را که در آینده روی میدهد، اکنون میگوید و آنچه را که اکنون روی داده است، در آینده بازگو میکند. همانند آنچه که در «صد سال تنهایی» مارکز میبینیم.
نخستین بخش «تاریخ بیهقی» با نامهای آغاز میشود که از تکینآباد به مسعود نوشته شده است. در این نامه از دستگیری محمد سخن به میان میآید. ما تنها در آینده و در صفحات بعد است که درمییابیم کودتایی شده است و محمد را خلع کردهاند. این یعنی شکستن محور افقی زمان در نگارش تاریخ. ذهنهای عادی به شکل خطی قضایا را گزارش میکنند. همانند آنچه که در دیگر تاریخها اتفاق افتاده است. در حالیکه بیهقی تکنیک شکستن زمان را میشناخت و از این روش برای گزارش رویدادها استفاده کرده است.