آناهید خزیر: در این جلسه ابتدا مقدمهای کوتاه دربارهی نظریهی بلاغت ساختارهای نحوی و ریشههای آن بیان شد و آنگاه کاربرد بلاغی بعضی ویژگیهای نحوی بیهقی از جمله آرایش واژگانی تحلیل و چند ساختار نحوی که محافظهکاری سیاسی بیهقی را بازنمایی میکند، بررسی شد
ساختار نحوی معنا تولید میکند
سیدقاسم در ابتدای نشست سخنش را با یک مثال آغاز کرد و گفت: این جمله را در نظر بگیرید: «سعدی سخنگوی فرهنگ ایرانی است.» این جمله یک پیام ساده دارد. اگر همین جمله را بدون آنکه لفظی به آن اضافه یا کم کنیم، یا واژهای را جایگزین واژهای دیگر کنیم، به این صورت بنویسیم: «سخنگوی فرهنگ ایرانی، سعدی است.» نه تنها معنای نخست آن را آوردهایم بلکه معنای دیگری به آن اضافه کردهایم و گفتهایم که سعدی تنها سخنگوی فرهنگ ایرانی است یا بزرگترین سخنگوی فرهنگ ایرانی است. به این بلاغت ساختار نحوی گفته میشود. پس ساختار نحوی، میتواند معنا تولید کند و بر مخاطب تاثیر بگذارد.
یک نمونهی دیگر را که دکتر شفیعی کدکنی آورده است، برای روشن شدن موضوع میآورم. هنگامی که میگوییم حافظ بلاغت بسیاری در ساختارهای نحوی دارد، معنایش این است که او به اقتضای حال، ساختار نحوی بهتری را انتخاب میکند. برای مثال به این بیت او دقت کنید: «من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد؟ / غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد» اکنون این را با بیت سلمان ساوجی بسنجیم: «بر مَنَت ناز و ستم گرچه به غایت باشد / حاش لله که مرا از تو شکایت باشد». تغییر ساختار نحوی حافظ، بیت را جذابتر کرده است. چون دو استفهام انکاری بکار برده و فعل را حذف کرده و جملهای خبری در مصراع دوم آورده است. پس حافظ نهایت تنوع را بهکار برده است. اما بیت سلمان با آنکه زیباست، اما تنها یک جملهی شرطی است و از نظر ساختار بلاغی تنوع خاصی در آن دیده نمیشود.
تئوری بلاغت و ساختارهای نحوی سخن
پیش از آنکه به بلاغت ساختار نحوی «تاریخ بیهقی» بپردازیم، باید دربارهی تئوری بلاغت ساختارهای نحوی سخن گفت. در سنت نقد ادبی ما تئوری زیباییشناسی ساختارهای نحوی به قرن پنجم بازمیگردد. عبدالقاهر جرجانی در کتاب «دلایل الاعجاز» خود نظریهاش را بر اساس دانش معانی پایهریزی میکند. او برای اولینبار از بلاغت ساختار نحوی برای نشان دادن زیبایی و بلاغت قرآن استفاده میکند. جرجانی از تقدم و تاخر جملهها، ارتباط بین آنها و نمونههای دیگر استفاده میکند و میگوید که این قواعد اجبار نیستند. بلکه نویسنده یا گوینده به اختیار خود میتواند دست به گزینش آنها بزند. جرجانی اعتقاد دارد که بلاغت ساختارهای نحوی گاهی تاثیرگذارتر از بلاغت تشبیه و کنایه است. این را هم بگویم که در قرن بیستم نهضت احیای تفکر اسلامی در مصر پدید آمد و دوباره آراء جرجانی مورد توجه قرار گرفت و کتابهای او را تصحیح کردند. چنین جریانی را «انقلاب زبانشناسی عرب» نام گذاشتند. حتا آراء جرجانی با تفکر زبانی مدرن غرب مقایسه شد.
در غرب تاثیر زیباییشناسی نحو همیشه مورد توجه بوده است. فرمالیستهای روسی و ساختارگراها به اهمیت آن پی بُرده بودند و به صورتهای نحوی توجه داشتند و به تکرار و تناسب فرمها اهمیت میدادند اما فرق آنها با جرجانی در این است که جرجانی به معانی توجه داده است. در نیمهی قرن بیستم زمانی که کاربردشناسی زبان گسترش پیدا کرد، این نگاه دامنهی بیشتری یافت. تحلیلگرایان گفتمان متون سیاسی و اجتماعی را از این نظر بررسی کردند و کسی همانند هالیدی به نحو و تاثیر آن توجه کرد.
هنرسازهی اصلی بیهقی آرایش واژگانی است
در ادبیت «تاریخ بیهقی» بسیار سخن گفته شده است تا آنجا که میتوان آن را بحثی دستفرسود دانست. ولی همچنان جای بحث هست. یکی بدان دلیل که آنچه دربارهی این کتاب گفتهاند و ما خواندهایم و شنیدهایم بسنده نیست و انگار حرف اصلی و هنرسازهی اصلی بیهقی کشف نشده است. دیگر آنکه رویکرد ادبیات ما به آثار نثری است. ما باید شاهکارهای نثر خود را بشناسیم و بازشناسی کنیم. دریچهای که امروز بر روی «تاریخ بیهقی» میگشایم، تازه است و برخلاف بحثهای پیشین از صناعات ادبی این متن سخن گفته نمیشود. سعی میکنم نور تازهای بر این صفحهی تاریک بیندازم تا گفته شود که نثر میتواند خالی از صنعتهایی ادبی باشد و از ادبیت نیز برخوردار باشد.
احتمالا هنرسازهی اصلی بیهقی «آرایش واژگانی» آن است. آرایش واژگان ترتیب قرار گرفتن عناصر جمله است. ترتیب واژگانی معیار در زبان فارسی، از گذشته تا حال، چنین بوده است: نهاد+مفعول+فعل. منتها زبان فارسی جزو زبانهایی است که ترتیب واژگانی آزاد دارد و عناصر جملههای آن را میتوان جابهجا کرد. مثلا به جای جملهی «مریم کتاب را برداشت» که آرایش واژگانی بینشان دارد، میتوان گفت: «کتاب را مریم برداشت» یا: «کتاب را برداشت مریم.» در فارسی باستان و فارسی میانه و فارسی دری نیز آرایش واژگانی ما آزاد بوده است. حتا در نزدیکیهای بیهقی نیز اگر جستوجو کنیم خواهیم دید که ناصرخسرو، گردیزی و مولف «تاریخ سیستان» نیز آرایش واژگانی آزاد داشتهاند اما آرایش واژگانی در بیهقی منعطفترین شکل خود را دارد و از تنوع ساختاری برخوردار است و غالبا کاربرد بلاغی دارد.
برای مثال، بیهقی بعضی از عناصر جمله را به اول جمله میبرد تا برجستگی بیشتری به آن جمله بدهد. یک نمونهاش چنین است: «هستند در این روزگار ما گروهی عظامیان با اسب و استام و جامههای گرانمایه و غاشیه و جُناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند.» نهاد این جمله «گروهی عظامیان» است و فعل آن «هستند» که بر عناصر دیگر جمله تقدم یافته است. از آنجا که بیهقی میداند که گروه عظامیان بعید است که اهل هنر نباشند، با پیش انداختن فعل «هستند» بر این نکته تاکید میکند و معنای ضمنی آن هم چنین است که خیلی کم چنین اتفاقی میافتد. چنین کاربردی را در زبان امروزی هم میبینیم. مثلا میگوییم: «هستند آدمهایی که به نان شب محتاجاند اما همسایهشان خبر ندارد.» برای همین است که میگویند بلاغت بیهقی طبیعیترین بلاغت است.
بالاترین بسامد تقدیم فعل، در گفتوگوهاست. وقتی عاطفهی شدیدی وجود دارد، فعل بر ارکان دیگر جمله پیش میافتد. همانند این جمله از بوبکر حصیری: «بگیرید این سگ را تا کرا زهرهی آن باشد که این را فریاد رسد.» یا این جمله: «بردارید این آتش را از پیشم که هماکنون ما و سرا و محلت سوخته شویم.» در جملهای دیگر که مربوط است به ماجرایی که در آن بوبکر حصیری و پسرش را به خانهی خواجه احمد حسن میمندی میبرند، میخوانیم: «بوبکر حصیری را و پسرش را خلیفه با جبه و موزه به خانهی خواجه آورد.» نهاد جمله «خلیفه» است. پس باید میگفت: «خلیفه، بوبکر حصیری و پسرش را با جبه و موزه به خانهی خواجه آورد.» اما بیهقی دوست صمیمی بوبکر است و از این ماجرا ناراحت است. اینکه بوبکر حصیری و پسرش هستند که به خانهی خواجه آورده شدهاند اهمیت بیشتری دارد تا کسان دیگر. پس بیهقی آنها را در ابتدای جمله آورده و نهاد را نسبت به مفعول عقب انداخته تا اهمیت افراد را نشان بدهد.
بیهقی پیش از آنکه تاریخنگار باشد داستاننویس است
اگر «تاریخ بیهقی» را با «تاریخ گردیزی» و «سلجوقنامه» ظهیری نیشابوری که در ۵۷۳ نوشته شده از دید ساختار نحوی بررسی کنیم، تفاوت آنها را میبینیم. در «تاریخ بیهقی» تقدم پیشآیی قید حالت خیلی بالاست؛ در «زینالاخبار» گردیزی تقدم قید مکان؛ و در «سلجوقنامه» تقدم قید زمان بالاتر است. میتوان از این نکته فهمید که چرا «تاریخ بیهقی» علاقهمند ادبی بیشتری دارد. در ادبیات چگونگی و کیفیت ماجراها مهمتر از زمان و مکان است. بیهقی تاکید بیشتری بر چگونگی رخدادها و ماجرها و احوال آدمها دارد اما گردیزی تاریخ را مکانهایی میداند که در آن رویدادها رخ دادهاند. ظهیری نیشابوری نیز به تقویم تاریخ توجه دارد. در برابر، بیهقی به زمان رویدادها کم توجه است و بیشتر از تاریخ سال و ماه، به زمانهای جزیی مینگرد. از اینرو که بیهقی کمتر تاریخنگار است و بیشتر داستاننویس است. در داستاننویسی زمان جزیی مهمتر است.
در بحث ساختار نحوی به نکتهی دیگری میتوان پرداخت: اینکه بیهقی قید پرسش «چرا» را در کجای جمله میآورد؟ بیهقی «چرا» را در اول جمله و اول نهاد و مفعول و فعل میآورد اما در جاهایی به فعل نزدیکتر میکند و از این راه تاثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد: «چرا به مردمان نشابور و شهرهای دیگر نگاه نکردید که به طاعت پیش رفتند؟» این جملهی عبدوس است. تمرکز بیشتر بر فعل را در این جمله میبینیم اما نمونهای دیگر برای تاکید بیشتر و برانگیختن عاطفه، چنین ایت: «امیر آن سجده چرا کرد؟» یا: «چندین غم چرا خوری؟»
گاهی بیهقی در جملههایی که پایه - پیرو هستند، پارهای از جملهی بعدی را بر جملهی پایه پیش میاندازد. مثلا: «در بازار سعیدی معتمدی از آن بنده، نه در خلا، به مشهد بسیار مردم، غلامان بفرمودند تا بزدند، زدنی سخت.» این جمله باید اینگونه میبود: «غلامان را بفرمود تا در بازار سعیدی معتمدی را از بنده بزدند، زدنی سخت.» این تغییر برای آن است که توجه پادشاه را بر «معتمدی از آن بنده» جلب کند. در آخر جمله نیز یک قید «زدنی سخت» را آورده تا تاکید بیشتری کند.
از بلاغت آرایش واژگان در تصحیح «تاریخ بیهقی» نیز میتوان استفاده کرد. به سخن دیگر، آرایش واژگان معیار نویسنده را میتوان به دست آورد تا ضبط درست نسخهها پیدا شود. مثلا در تصحیح یاحقی- سیدی میخوانیم: «خواجه بوالقاسم کثیر نیز به دیوان عرض مینشست و در باب لشکر امیر با وی سخن میگفت.» همین جمله در تصحیح فیاض چنین است: «خواجه بوالقاسم کثیر نیز به دیوان عرض مینشست و در باب لشکر امیر سخن با وی میگفت.» تفاوت دو نسخه در فاصله افتادن «با وی سخن میگفت» است. با توجه به معیارهای آرایش واژگان بیهقی میتوان ضبط فیاض را درستتر دانست.
پس از بیهقی تنوع واژگانی در زبان ما کمتر شده است
بعد از بیهقی هرچه دورتر از او میشویم تنوع آرایش واژگان ما کمتر میشود و به مرور زمان انعطاف آرایش زبان به نفع نظم ریاضیوار زبان از دست میرود. اکنون دیگر زبان نوشتار ما انعطاف واژگانی ندارد و از این دید دچار جمود شدهایم. این نیز گفتنی است که «تاریخ بیهقی» گزارش روابط سیاسی دربار غزنوی است. این دربار سرشار از ملاحظات سیاسی محافظهکارانه است. وقتی سخنها را میخوانیم این محافظهکاری را میبینیم. برای همین است که بیهقی در تاریخ خود محافظهکار است. نحو او نیز سیاستزده است و سرشار از ابهام. در سخن او شخص وجود ندارد و بسیاری از فعلها به شخص بازنمیگردد یا شخص در آن گمراه کننده و اشتباه است. بازیهای زبانی او برای رعایت سلسله مراتب قدرت است. البته اگر بیهقی چنین شگردی را به کار نمیبرد تاریخ او از هزارتوهای زمان عبور نمیکرد و نمیماند. به هر حال بیهقی اغلب به جای اول شخص، سوم شخص را میآورد و با این کار زبان را در پرده میبرد. بهخصوص در گفتوگوهای از پایین به بالا خودش را تبدیل به سوم شخص میکند و با این کار بیچیزی و بیارزشی خود را نشان میدهد. در «تاریخ بیهقی» جملهی امری نیست. چون درباریان ترجیح میدهند هیچ دستور مستقیمی ندهند. این به ناامنی روزگار و ترسخوردگی آنها بازمیگردد.