خبرگزاری مهر: مرجان فولادوند، نویسنده، پژوهشگر متون تاریخی و منتقد ادبیات داستانی در یادداشت زیر، نقدی بر رمان «روز حلزون» نوشته زهرا عبدی نوشته که به تازگی از سوی نشر گیسا با شمارگان ۱۲۰۰ نسخه و قیمت ۷۵۰۰ تومان منتشر شده است. این نقد را در ادامه میخوانیم:
دیدن ردیف رمانهای ایرانی در ویترین کتابفروشیها دل آدم را امیدوار و حالش را خوش میکند. حالش را خوش میکند از این رو که شاید راه برونرفت از این معرکه شام و روم هزار درد در هم گوریده تاریخی، همین نگاهکردن به خودمان، شناختن خودمان از دریچه داستانهایمان باشد. قصههایی که در آنها بیتعارف و صریح هستیم، خودمان با تمام زخمها و ناسورهای شفا نیافتهمان. بالاخره باید یک روز همه جراتمان را جمع کنیم و به این صورت قدیمی که زیباییاش هنوز از لابهلای زخمها تازه و کهنه و بدجوش خورده تاریخ کم و بیش آشکار است، نگاه کنیم. شاید اینکه قدم اول شناختن و فکر کردن و چاره کردن این همه دردِ لابد و ناچار است.
هرچند باید خوش شانس باشی تا از بین انبوه رمانهایی که بیشتر به مشقِ تکنیکِ کلاسهای داستاننویسی شبیهاند، کتابی پیدا کنی که نگاهی، کشفی و روایت تازهای از این تکرار پیاپی داشته باشد.
«روز حلزون» نوشته زهرا عبدی به گمان من از این دست است. داستانی که از همان صفحههای اول نشان میدهد که هرچند نخستین داستان بلند نویسنده است، اما کار یک نویسنده نورسیده نیست. زبان محکم و یکدست، تعبیرها و توصیفهایی کاملاً شناسنامهدار نشانه آن است که نویسنده سالها با کلمه سر و کار داشته و ظرفیتهای زبان را در ساحت ایجاد معنا، لحن و حتی همآوایی کلمات و ضرباهنگ جمله به خوبی میشناسد. این البته برای کسانی که مجموعه شعر «تو با خرس سنگینتر از کوه رقصیدهای» از همین نویسنده (انتشارات قو) را دیده باشند، جای تعجب ندارد؛ زیرا ویژگی بسیار چشمگیر شعرهای آن مجموعه، صلابت زبان و وفور ایماژها و پیچیدگی تصویرها و نیز دغدغههای شاعری بود که به جهان، تاریخ و مردم نگاهی منتقد و مستقل دارد؛ دو شاخصهای که در این کتاب هم آشکار است.
قصه آدمها، نه تنها زنان
نویسندگان زن در اغلب داستانهایشان شخصیتها و فضاهای زنانه را روایت میکنند. ماجرا در این داستانها اغلب عاطفی است و فضاها شخصی. زنان منفعل و تاثیرپذیر. البته این داستانها بازنمایی بخش بزرگی از واقعیت جاری هستند و البته که از نگاه نقد اجتماعی هم مهماند و میتوانند صدای چهره پنهان و صامتِ زنان باشند و امکان درک جهان زنانه را برای خواننده (مردان و حتی خود زنان که با نگاه و تفسیر مردانه خو کردهاند) فراهم کنند.
اما «روز حلزون» از اندک داستانهایی است که زنانش نه سر به زیرند و نه اهل تسلیم و رضا. هر سه با شرایط پیش آمده خارج از اختیارشان (جنگ و تبعاتش) مواجهه فعال دارند. افسون، شیرین و مادر را خسرو به هم پیوند میزند. کسی که هرچند سالهای سال است که گم شده اما هنوز در زندگی این سه زن نقش دارد. خسرو پسر مادر، برادر شیرین و عشق جوانیهای افسون است که سالها پیش در جنگ مفقودالاثر شده. خسرو گذشته هر سه آنهاست که نمیگذرد و فراموش نمیشود. خسرو امید و آرزوی مادر است که سالهاست از دست رفته. عشق افسون است که در زمان گم شده و کودکی و جوانی شیرین است که در جنگی دور جامانده. جنگی که برای آنها تمام نشده (خسرو مفقودالاثر است. نمرده، نقطه پایان ندارد). شیرین با تلاشش برای نزدیک شدن به افسون و دادن نامههایی که مادر آنها را مخفی کرده بوده سعی میکند نقطه پایان داستان را پیدا کند.
افسون که سالهاست زندگی دیگری دارد و حتی شخصیت دیگری پیدا کرده، با امتناعش از شعر خواندن در جمع کسانی که همه را شبیه همسر جاهطلبش میبیند، با نپذیرفتن جاسوسی برای همسرش در دانشکده، تلاش میکند در برابر ناگزیر بودن سرنوشت بایستد و آن را کنترل کند.
زندگیهای موازی
شاید روایت موازی در داستان چیز تازهای نباشد. داستانگوها سالهای سال است که ماجرای یکی از شخصیتها را در فصلی از داستان به شکل موقت رها میکنند و بر سر تعریف ماجرای شخصیت دیگری میروند. بالاخره جایی از داستان روایتها و ماجراها و آدمها به هم میرسند و پازل داستان در ذهن خواننده کامل میشود.
اما آنچه در این داستان بلند چشمگیر است، هماهنگی ظریف فرم روایت موازی با جان این داستان، یعنی زندگیهای موازی شخصیتهاست. شخصیتهایی که با وجود تفاوت نسل، گویی هر یک مابهازای دقیقی از دیگری هستند. شیرین، خواهر جوان خسرو اگر چه در دنیای واقعی جوان فیلم فروش را میبیند، اما عشقش را در فضای مجازی جستجو میکند. زیرا «امنتر است» چنانکه نسل پیش از او، خسرو و افسون نیز عشقشان را در نامهنگاریها پنهان میکردند. زیرا «امنتر بود». گویی دنیای واقعی ما در تمام تاریخمان عشق را پس میزند و به فضای کلمه، شعر، وبلاگ و فیسبوک عقب میراند. این نیروی تفتیشگر و کنترل کننده، گاهی به شکل فرد است (در این داستان مادر خسرو) و گاهی نوعی از تفکر و قضاوت اجتماعی که در کل فضا جریان دارد (آنچه شیرین را به جستجوی پسرک در فضای مجازی وادار میکند).
اتاقهای مجازی
روز حلزون داستان مورد تهاجم قرار گرفتن فضاهای خصوصی هم هست. نامههای شخصی افسون توسط مادر مصادره شده تا هرگز به دست خسرو نرسد، اما علاوه بر اینکه خودش آن را خوانده، حالا شیرین هم از محتوای آنها باخبر است و همین اتفاق در لباس نوتری برای شیرین هم افتاده است. مادر هر ازگاه بیخبر در اتاق او را باز میکند و گوشهها و سایهها و فیلمهای او را میکاود، پس اتاقهای مجازی صفحههای فیسبوک، امنتر از اتاقهای آجری و واقعی او هستند. و او تجربههایش از عشق، از آدمها و از جامعه را به نوعی در آنجا پنهان میکند. جالب اینکه این از سویی پنهان کردن است و از سوی دیگر آشکار کردن و بر سر بازار آوردن! (همه از نامههای عاشقانه و معصوم خسرو و افسون باخبرند و صفحههای فیس بوک هم محل بروز حسها، عکسها و خاطرههای شخصی هستند). اشارهای کاملا داستانی به اینکه دنیای خصوصی ما از سوی اجتماع کنترلکننده چنان مورد تهاجم قرار میگیرد که به دنیای مجازی عقب رانده میشود یا در آن پناه میگیرد و خندهدار اینکه اگر به واسطه تصور نادرستی یا آسیبش محدود شده بود حالا منتشر و آشکار و عام شده است.
درستی ساختار و ظرافت معنا و زبان در کنار هم از روز حلزون داستانی خوب و خواندنی ساخته است. داستانی که آدم را به ظهور نسل تازهای از زنان اهل تفکر در داستان معاصر امیدوار میکند.