کد مطلب: ۳۶۷۱
تاریخ انتشار: شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲

بی‌توجهی ایرانیان به «تاریخ بیهقی»

آناهید خزیر:درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی که یک سال است روزهای چهارشنبه میزبان صاحب‌نظران، استادان تاریخ، ادبیات و علاقه‌مندان تاریخ بیهقی است، به انتهای خود نزدیک شده است و یکی از دو نشست پایانی این درس‌گفتارهای به «پرسش‌هایی درباره‌ی بیهقی» اختصاص داشت. در این جلسه مهدی محبتی و حمید عبداللهیان جنبه‌های گوناگون تاریخ بیهقی را نقد و بررسی و پرسش‌هایی درباره‌ی بیهقی و اثر سترگش مطرح کردند. چرا بیهقی از ایران پیش از اسلام، سخن نگفته است؟ چرا بیهقی در اثرش از فردوسی و شاعران برجسته‌ی زبان فارسی ذکر نکرده است؟ چرا بیهقی کمتر از ایرانی بودن خود سخن گفته است؟ روایت‌های او از حوادث زمان مسعود و محمود غزنوی تا چه حد از وثاقت تاریخی برخوردار است؟ آیا تاریخ بیهقی یک رمان تاریخی است؟ پرسش‌هایی بود که چهارشنبه سوم مهر در مرکز فرهنگی شهر کتاب مطرح شد.
حمید عبداللهیان: باید با ذره‌بین سراغ «تاریخ بیهقی» رفت
حمید عبداللهیان در این نشست که به پرسش و پاسخ اختصاص داشت، گفت: در درس‌گفتارهای بیهقی شهر کتاب بحث‌های خوبی مطرح شد اما بیش از هر چیز دیگر روشن شد که در زمینه‌ی بیهقی‌پژوهی کارهای بسیاری هست که انجام نشده است. من معتقدم که در این زمینه خلاهایی وجود دارد که باید بدان‌ها پرداخت. یکی از آن مواردی که بدان پرداخته نشده، بر سر دوراهی تاریخ و ادبیات قرار گرفتن «تاریخ بیهقی» است. تاریخی‌ها می‌گویند که این یک متن ادبی است و ادبیاتی‌ها آن را متنی تاریخی می‌دانند. این باعث شده که هر دو گروه آن‌چنان که باید به «تاریخ بیهقی» توجه نکنند. به سخن دیگر، کسی با ذره‌بین سراغ «تاریخ بیهقی» نرفته است. آنقدر که شاهنامه‌ی فردوسی و امهات متن‌های ادبی بررسی شده، کاری درباره‌ی بیهقی و تاریخ او انجام نشده است. کارهایی که انجام شده بیشتر از روی تعصب بوده است. بی‌آنکه جنبه‌ی علمی پژوهش درنظر گرفته شود. بعضی‌ها از روی تعصب متنی را چنان بالا می‌برند که متن‌های دیگر در سایه‌ی آن قرار بگیرد. درباره‌ی بیهقی هم این‌گونه بوده و‌گاه آن را بالا‌تر از شاهنامه و کتاب‌های تاریخی دیگر جای داده‌اند. اتفاقا خود بیهقی هم مورخ متعصبی است و برخلاف ادعایش، طرفداری جانبدارانه‌ای از غزنویان می‌کند و این یکی از عیب‌های تاریخ اوست.
معمولا کتاب‌های تاریخی را به شکل‌های مختلفی تقسیم‌بندی می‌کنند. یک دسته کتاب‌هایی هستند که تاریخ جهان را دربرمی‌گیرند. مانند «تاریخ الملوک و الرسل» طبری. این دست از کتاب‌ها از انتهای تاریخ آغاز می‌کنند و حوادث را تا دوره‌ی خود می‌آورند. این کتاب‌ها هرچند گستره‌ی زیادی دارند اما از دید استناد به مدارک باارزش نیستند و اشتباهاتی دارند. برخی دیگر از کتاب‌های تاریخی اختصاص به تاریخ یک کشور دارند. برخی دیگر تاریخ شهر‌ها هستند. شماری دیگر آن‌هایی هستند که تاریخ سلسله‌ای دربرمی‌گیرند. این دست از کتاب‌ها معمولا دقیق‌تر نوشته شده‌اند. یکی از فضایل «تاریخ بیهقی» همین است که تاریخ سلسله‌ی خاصی است. بیهقی تاریخ غزنویان را که خود در بطن آن بوده برگزیده است. او دقت‌هایی دارد که در کتاب‌هایی همانند «تاریخ طبری» و «مروج‌الذهب» دیده نمی‌شود.
 «تاریخ بیهقی» صرفا یک متن ادبی نیست
آن‌هایی که می‌گویند «تاریخ بیهقی» صرفا یک متن ادبی است، بی‌انصافی می‌کنند. آن‌ها به دنبال مستندات و اطلاعات قاطع می‌گردند. برای آن‌ها گردیزی بر بیهقی ترجیح دارد. در حالی که آن‌چه گردیزی در ۱۰ صفحه آورده بیهقی در هزار صفحه شرح داده است. البته در این هزار صفحه ناخالصی‌های هم دیده می‌شود. این به خاطر جانبداری‌های بیهقی است. برای مثال حسنک وزیر آن انسان شایسته‌ای که بیهقی وصف می‌کند نیست. خود بیهقی هم در جایی از «رسم‌های حسنکی» یاد می‌کند و می‌گوید که مردم نیشابور از آن ناراضی بودند. پیداست که حسنک آن‌گونه که بیهقی وانمود می‌کند پاک و بی‌گناه نبوده است. او تندرویی‌هایی داشت و رفتارش در زمان وزارت چندگانه بود. در هر دوره‌ای اگر وزیری چنین کند باید تاوانش را بدهد. حسنک نیز تاوان رفتارهای خود را داد اما چون بیهقی از پسریان ناراضی است و طرفدار پدریان است، ماجرای حسنک را پُررنگ نشان می‌دهد. با این همه، اطلاعات جزیی که بیهقی از او به دست می‌دهد باارزش است.
در درسگفتار‌ها این بحث پیش کشیده شده بود که بیهقی از پدریان ایراد نمی‌گیرد اما از پسریان انتقادهای بسیاری می‌کند. این جهت‌گیری در «تاریخ بیهقی» واضح است. طرفداری او از غزنویان نیز، که بدان اشاره شد، آشکار است. چون بیهقی خود را نمک‌پرورده و برخاسته‌ی این خاندان می‌داند. به همین دلیل غزنویان را به‌طور کامل قبول دارد و عیب‌های این سلسله را نمی‌بیند. این را هم باید اشاره کرد که بیهقی نخبه‌گراست. به محمود و مسعود می‌نگرد اما نهادهای سیاسی را به‌طور کامل بررسی نمی‌کند و ارزیابیی از نهادهای اجتماعی و سیاسی و نظامی ندارد. نگاه او هم انتقادی نیست.
علاقه‌ی بیهقی به ایران باستان کمتر از فردوسی است
یکی از بحث‌هایی که به‌نظر می‌رسد پایان‌ناپذیر است رابطه‌ی بیهقی و فردوسی و مقایسه‌ی این دو است. از نظر فکری بیهقی با فردوسی اختلاف نظر دارد. شخصیت آن دو هم نشان دهنده‌ی تحول در فرهنگ ماست. بیهقی ۵۶ سال از فردوسی کوچک‌تر بوده است. در این فاصله‌ی زمانی اتفاقات بسیاری در کشور ما رخ داده بود و به‌گونه‌ای بزنگاه و نقطه چرخشی در تاریخ ما به‌شمار می‌آمد. علاقه به ایران در دوره‌ی فردوسی سلیقه‌ی حاکم بر جامعه بود. ۵۶ سال بعد این سلیقه جای خود را به سلیقه‌ی امثال بیهقی داد. علاقه‌ی بیهقی به ایران باستان کمتر از فردوسی است. نگاه او به حکومت‌های بیگانه هم نرم‌تر است. فردوسی سلطان محمود را یک غاصب و غیرایرانی می‌داند. اما در دوره‌ی بیهقی این مساله پذیرفته شده است. به هر حال من فردوسی و بیهقی را در ادامه‌ی هم می‌بینم، نه در کنار هم. هر دو شاهکار عظیمی را پدید آورده‌اند اما تناسب فکری با یکدیگر ندارند.
در بحث پژوهش درباره‌ی بیهقی کارهایی هست که باید انجام داد. یکی از این کار‌ها نسخه‌پژوهی «تاریخ بیهقی» است. این هم هست که این متن یک دایره‌المعارف بزرگ از زندگی خراسانی‌ها در قرن پنجم است و اطلاعات بسیاری به ما می‌دهد. از این رویکرد به «تاریخ بیهقی» نگاه نشده است. یک زمینه‌ی دیگر که نیاز به پژوهش دارد بررسی دیدگاه سیاسی بیهقی است و نیز پیدا کردن مرجع داستان‌هایی که بیهقی در کتاب خود آورده است.
مهدی محبتی: بیهقی به سوی یک خردگرایی مقید می‌رود
سپس مهدی محبتی ادامه داد: در دو جلسه‌ای که درباره‌ی بیهقی و فلسفه‌ی تاریخ صحبت کردم، در پی این بودیم که دریابیم که نگاه بیهقی به تاریخ تا کجا با نگاه امروزی ما به مسایل سنخیت دارد و آیا بیهقی می‌تواند شاخصه‌ها و میزان‌هایی به ما بدهد تا وضعیت امروزی و دیروزیمان را براساس آن تحلیل کنیم و قادر باشیم فردای بهتری را پی‌ریزی کنیم؟ مبانی بحث من این بود که بیهقی در برخورد با فلسفه‌ی تاریخ دچار یک تعارض درونی است و مانند بسیاری از متفکران مسلمان ایرانی در تحلیل فلسفه‌ی تاریخ با دو سنخ نگاه متعارض (اگر نخواهیم بگوییم متخالف) روبه‌روست. از یک‌طرف فلسفه‌ی تاریخ را بستری برای تحقق اراده‌ی الهی می‌داند و از طرفی دیگر نمی‌تواند نقش خرد و تدبیر آدمی را منکر بشود. بیهقی این تعارض را دارد. هرجا هم مشکلی می‌بیند و درمی‌یابد که تدبیر اجازه‌ی ظهور نمی‌یابد، نقبی می‌زند و می‌گوید: «و قضا کار خود می‌کرد.»
این نوع نگاه شاید در ابتدا طبیعی به‌نظر بیاید اما برای کسی که می‌خواهد منطق و علیت را در حوادث تاریخی دخالت بدهد پذیرفتنی نیست. بر همین اساس است که بیهقی به سوی یک خردگرایی مقید می‌رود. به‌نظر من فردوسی هم فردی خردگرا، به معنی اینکه تنها خرد اساس کار او باشد، نیست. هیچ فرد مسلمانی، هنگامی که با معیارهای دینی جهان را تحلیل می‌کند، نمی‌تواند خردگرا باشد. نگاه فردوسی به کل تاریخ ایران، نگاه تقدیرگرایانه است. دلیل برآمدن و فروافتادن سلسله‌ها برای او ناشناخته است و می‌گوید که از دریافت معنای آن ناتوان است. بنابراین این تز، که جا هم افتاده و می‌گویند که فردوسی خردگراست، سخن درستی نیست. منظور من از خردگرایی این است که با منطق عقلانی و غیردینی بتوان تاریخ را تحلیل کرد.
هویت فردی، دینی و ملی یکی از تعارض‌های بیهقی است
اینکه بیهقی در تحلیل وضعیت و زمانه‌ی خودش برچه اساسی رفتار کرده و شاخصه‌های او چیست؟ مساله‌ای است که باید برای پاسخ دادن به آن به دو نکته اشاره کرد. یکی از تعارض‌هایی که در بیهقی وجود دارد مساله‌ی هویت فردی، دینی و ملی است. هنوز هم این تعارض در درون ما هست. آیا ما یک ایرانی مسلمان هستیم؟ یا یک مسلمان ایرانی؟ اولویت با کدامیک از این دو است؟ در میان ایرانیت و اسلامیت، فردیت ما کجاست؟ کسانی هستند که هویت دینی برایشان مهم‌تر از هویت ایرانی است و برعکس. هنوز این «هویت چهل تکه»، به تعبیر دکتر شایگان، برای ما روشن و شناخته شده نیست. باید نخست این هویت را شناخت و تعریفی از هر کدام به دست داد تا تعارض‌ها از میان برود و به جایی برسیم که این دو همدیگررا نفی نکنند. به هر حال، بیهقی و فردوسی هر دو گرفتار این تعارض‌اند اما درباره بیهقی این تعارض شدید‌تر و عمق‌تر است. باید دید که بیهقی در متن چنین تعارضی، چگونه تحلیلی از حوادث ارائه کرده است؟ آیا به‌سوی نفی هویت ایرانی می‌رود و به‌جایش می‌خواهد نگره‌های دینی را جایگزین کند؟ آیا او می‌تواند نگاه فردی خود را تثبیت کند؟
بسیاری از بزرگان ما پیش از آنکه خود را ایرانی و وابسته به زبان فارسی بدانند، مسلمان می‌دانستند. در این میان نقش زبان عربی چیست؟ اگر مبنا زبان فارسی باشد ما بزرگانی از ایرانیان می‌شناسیم که یک کلمه هم به زبان فارسی ننوشته‌اند. عبدالقاهر جرجانی، این متفکر برجسته‌ی ایرانی، حتا یک خط هم به فارسی ننوشته است. آیا می‌توان او را ایرانی ندانست؟ خیلی‌ها هم در ایران نبوده‌اند اما آثار خود را به زبان فارسی نوشته‌اند. همانند امیرخسرو دهلوی و بیدل دهلوی و کسانی دیگر. به هر حال باید بیندیشیم و به معیاری برسیم که هیچ‌کدام از این بزرگان در آن تعریف معیار ما، قربانی نشوند. این بحث هم که درگرفته و گفته‌اند بیهقی اندیشه‌های ضدایرانی دارد، به گمان من بحث درستی نیست. این نوعی نگاه است که با فضای فکری بیهقی همخوانی ندارد. در واقع نگاه امروزی است برای حل یک مساله‌ی دیروزی. ناچار باید معیار‌ها و مترهایی دیگری انتخاب کنیم تا چنین تعارض‌هایی حل بشود.
نگاه بیهقی در تحلیل فلسفه‌ی تاریخ، بیشتر ادبی است تا تاریخی
این را هم اشاره کنیم که غزنویان که با سقوط دولت سامانیان بر سر کار آمدند، یکی از خطرناک‌ترین سلسله‌های تاریخ ایران بودند. چون ریاکاری را در فرهنگ کشور ما نهادینه کردند. آن‌ها با تبلیغات زیاد و ۴۰۰ شاعری که به خدمت گمارده بودند، این ریاکاری را جزء ذات فرهنگ ما کردند. بیهقی هنگامی که می‌خواهد به حقیقت وجودی محمود اشاره کند می‌گوید باید دید که «استاد عنصری» در این باره چه می‌گوید! در حالی‌که عنصری به تعبیر مدرن امروزی یک سرممیزی فرهنگی دربار غزنوی بود. او بود که شاعران را گزینش می‌کرد. اگر قرار باشد حقیقت محمود را از زبان عنصری بشنویم از کجا معلوم که این شاعر درست گفته باشد؟ کتاب‌های تاریخی و تذکره‌هایی همانند «لباب‌الالباب» و «تذکره‌الشعراء» دولتشاه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که محمود با نگاهی بسیار زیرکانه و سیاستمدارانه عنصری را ندیم خود کرده بود و قدرت فرهنگی دربار را به او داده بود تا وضعیت فرهنگی کشور را، آن‌گونه که محمود می‌خواست، سامان بدهد.
از این مساله که بگذریم، باید باز اشاره کرد که نگاه بیهقی در تحلیل فلسفه‌ی تاریخ، بیشتر ادبی است تا تاریخی. مثلا آن‌چه او درباره‌ی حسنک وزیر می‌گوید یکسره تاریخی نیست. تاریخ‌های دیگر نشان نمی‌دهند که آن‌چه بیهقی در این باره گفته به تمامی درست است. اگر مبنای بیهقی در داستان حسنک تنها معیارهای تاریخ بود نباید بعضی سخن‌ها در این داستان می‌آمد. مثل پیوند زدن حسنک با دو شخصیت برجسته‌ی اسلام یکی امام حسین (ع) و دیگری عبدالهت بن زبیر. حسین بن علی در راه آرمان‌هایش شهید می‌شود و عبداله زبیر عابد است. چرا باید حسنک با این دو قیاس بشود؟ حسنک چه کار بزرگی کرده است که شایسته‌ی این قیاس باشد؟ در واقع، کل داستان حسنک یک تیپ‌سازی است، نه توصیف شخصیت. اگر مبنا نگاه عقل‌گرایانه است نباید نگاه زیبا‌شناسانه به ماجرا داد. در حالی که کمتر کسی است که داستان حسنک را در «تاریخ بیهقی» بخواند و طرفدار حسنک نشود. بیهقی تمام صحنه‌ها را به نفع حسنک چیده است. به هر حال در تحلیل تاریخ، که یک امر پیچیده‌ی انسانی است، باید بسیاری از مسایل و شاخصه‌ها را در نظر گرفت. من در حیطه‌ی بحثم می‌گویم که بیهقی در رشد عقلانیت قومی و جمعی ایران نمره‌ی موفقیت‌آمیزی نمی‌گیرد.
محمدخانی: اهمیت «تاریخ بیهقی» به نثر ویژه‌ی اوست
نزدیک به ۵۰ جلسه «درسگفتار بیهقی» ادامه پیدا کرد و استادان ادبیات و تاریخ درباره‌ی بیهقی بحث‌هایی را مطرح کردند. در این‌جا فهرست‌وار به بحث‌هایی که در این جلسات شد باید اشاره کرد و اینکه در آینده باید چگونه بحث‌هایی درباره‌ی بیهقی و تاریخ او انجام بشود. در درس‌گفتارهای بیهقی درباره‌ی روزگار بیهقی بحث شد. بیهقی بیشتر درباره‌ی تاریخ مسعود غزنوی نوشته است. دوره‌ی محمود و مسعود غزنوی از دوره‌های مهم تاریخ ماست و دوره‌ی شکوفایی تمدن اسلامی به‌شمار می‌رود. فارابی، ابن‌سینا، ابوریحان و فردوسی در این دوره زندگی کرده‌اند. بیهقی نیز در این دوره تاریخ خود را نوشته است. از این‌رو بحث درباره‌ی دوران بیهقی اهمیت داشت. یک بحث دیگر درباره‌ی زبان بیهقی بود. چون یک نگاه مهم به «تاریخ بیهقی» توجه به زبان اوست. «تاریخ بیهقی» در کنار «کلیله و دمنه» و «گلستان سعدی» از آثار مهم نثر فارسی است. بیشترین اهمیتی هم که «تاریخ بیهقی» برای ما پیدا کرده نثر ویژه‌ی اوست.
 «تاریخ بیهقی» تا کجا داستان است و تا کجا تاریخ؟
مساله‌ی داستان و تاریخ، و اینکه آیا «تاریخ بیهقی» تا کجا داستان است و تا کجا تاریخ؟ و چه اندازه گفته‌های او حقیقت تاریخی دارد؟ از بحث‌های دیگر درس‌گفتار بود. تحلیل روایات و حکایاتی که در «تاریخ بیهقی» آمده است، همانند داستان «افشین و بودلف» و «اریارق»، موضوع دیگری بود که مطرح شد. ارتباط فردوسی و بیهقی و اینکه چرا بیهقی در تاریخ خود نامی از فردوسی نبرده است، موضوعی بود که در درس‌گفتارهای بیهقی به آن اشاره شد. بحث بلاغت و صناعات ادبی، خرد و خردگرایی در «تاریخ بیهقی» و مخصوصا مقایسه‌ی آن با شاهنامه و کتاب‌های تاریخی دیگر، تقدیرباوری بیهقی و رویکرد متفاوت بیهقی به تاریخ، از دیگر بحث‌هایی بود که استادان مطرح کردند. اینکه بیهقی در نقل تاریخ چقدر انصاف داشته است و آیا گرایش‌های سیاسی خود را دخالت داده است یا نه؟ از بحث‌های گفته شده در این درس‌گفتار‌ها بود.
سردرگمی بیهقی میان تعبد و تعقل و شریعت‌گرایی او بحث مهم دیگر بود. اینکه بیهقی اندیشه‌های ضد ایرانی دارد، بحث و گفت‌وگویی بود که مطرح شد و در بیرون نیز انعکاس داشت. اینکه چرا بیهقی نگاه ایران‌گرایانه نداشت و چرا تنها به خراسان و حوادث آن پرداخته است و آیا این محدودیت جغرافیایی تاثیری در روایت تاریخی او داشته است؟ از بحث‌های دیگری بود که پیش کشیده شد. باز باید به بحث بسامد بالای واژگان عربی «تاریخ بیهقی» اشاره کرد که در این درسگفتار‌ها عنوان شد. به هر حال، «درس‌گفتارهای بیهقی» چنین نقشی داشت که بحث بیهقی‌پژوهی را در جامعه‌ی علمی و فرهنگی ما بیشتر مطرح کرد. در ضمن ما متوجه شدیم که در ایران توجه چندانی به «تاریخ بیهقی» و پژوهش درباره‌ی آن نشده است. همه‌ی این بحث‌ها زمینه‌ای است برای بحث‌هایی که در آینده باید انجام شود.

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST