مجدالدین کیوانی دهم بهمن ۱۳۱۶ در اصفهان متولد شده، او در رشتهی آموزش زبانهای خارجی از دانشگاه ویلز دکترا گرفته است.
۱. تازهترین کتابی که خواندهاید چه بوده است؟
«دیوان سیف فرغانی» بود. فرغانی یکی از شعرای آخر قرن هفتم و اول قرن هشتم و معاصر سعدی است.
۲. اثر جدیدی (کتاب یا مقاله) از شما منتشر شده یا در دست چاپ است؟ موضوع آن چیست؟
میراث مکتوب در حال تهیهی ارجنامهای برای ذبیحالله صفا است؛ در تهیهی ارجنامهها آثار کسی را که برایاش ارجنامه مینویسند تصحیح کرده و دربارهی کارهای مهمی که انجام داده، مقاله مینویسند و ضمن آن چند مقالهی اهدایی میآورند. مرحوم صفا در حدود سال ۴۰ یا ۴۲ دیوان سیف فرغانی را برای اولینبار تصحیح کرد و قبل از آن هیچکس در ایران از این دیوان خبر نداشت. او شاعر بسیار جالبی است. با اینکه صوفی مسلک بوده و از ماوراءالنهر به آسیای صغیر رفته و در شهر دور افتادهی آقسرا اقامت داشته، امور سیاسی و اجتماعی بسیار مورد توجهاش بوده است. شعرهای درخشاناش آنهایی هستند که در انتقاد از اوضاع، پادشاهان، دزدیها و فسادی که در آن زمان بوده سروده است. البته در حدود دههزار غزل هم دارد. مرحوم صفا این کتاب را تصحیح کرده است و من به یاد او، این کتاب را نقد کردم و دربارهاش مقالهای نوشتم.
۳. آخرین کتابی که از شما چاپ شده، ترجمهی انگلیسی«پلهپله تا ملاقات خدا» نوشتهی دکتر عبدالحسین زرینکوب است اگر اگر قرار باشد خودتان آن را نقد کنید، جای چهچیزی را خالی میبینید؟
فقط ضعف دانش و زبانم را میبینم که اگر توان بیشتری داشتم این کتاب بهتر میشد.
۴. پس از نظر شما هیچ کم و کاستی در این کتاب نیست؟
علاوه بر توان زبان واحاطه به موضوع چون من دوازده کتاب پیش از آن در حوزهی عرفان ترجمه کردم پس به این زبان آشنا بودم. زبان نوشتن و کتابت هم سالهاست کار میکنم ولی آنچه به من کمک کرد، شور و عشقی بود که در من بود تا این کار انجام شود. چون فکر کردم که یک خانم فداکار، محترم و حقشناسی بهنام خانم دکتر آریان میخواهد اسم همسرش را زندهتر از زنده بکند و آوازهی او به فرنگ هم برود و از طرف دیگر کسانی که درخواست ترجمه را از من کردند افراد موجهی بودند. این حس در من ایجاد شد که به یک حداقلی رسیدهام که این درخواست از من شده است. خود موضوع هم به نظرم جالب بود و من شب و روز نمی شناختم. بخش زیادی از این کتاب را در سکوت شب ترجمه کردهام. ترجمه راحت و خوب پیش میرفت اما برخی جاها پیچیده میشد، جملهها به هم گره میخورد، فعل و فاعلها گم میشد، چون برای مثال با یک جملهی ده خطی روبهرو بودیم. ولی تا جایی که میشد سعی کردم ساختار آن حفظ شود و تا جایی که ضربه به متن نخورد مثلا یک جمله طولانی را دو جمله کردم. به نظر من از میان کسانی که دربارهی مولانا کار کردهاند هیچکس مثل زرینکوب به دنیای مولوی نزدیک نشده بود چون دنیای مولوی دنیای خاصی است. غزلیات او را که میخوانید از جاهایی صحبت میکند که سایه روشنی از آن میبینید ولی نمیدانید راجع به کجا و چه دنیایی صحبت میکند. لذتش را میبرید مثل بویی که از یک گلستانی بیاید و به شما بخورد ولی گل را نمیبینید. زرینکوب خیلی به این دنیا نزدیک شد. وقتی رشته را دست قلم میدهد و متوقف نمیشود، دست خودش نیست و مثل شعر از درون میجوشد. بنابراین من سعی کردم پابهپای زرینکوب پیش بروم گرچه به خاک پای او هم نمیرسم ولی دامن و آستینش را گرفتم.
۵. بین کتابهایتان کدام را بیشتر دوست دارید؟
«میراث تصوف» چون زحمت فراوانی برایاش کشیدم.
۶. شما داستانکوتاه یا رمان هم میخوانید؟
من داستانهای صادق هدایت را خواندهام یعنی داستانهایی که در جوانی اقتضای سنم بود مطالعه کردهام. امروزه برای مطالعهی داستان کوتاه و رمان امروزی زیاد فرصت ندارم و جسته و گریخته مطالعه میکنم. آنقدر نوشتهها زیاد است که نمیتوان همه را خواند و با رشتهی کاریام مرتبط نیست.
۷. نویسندهی مورد علاقهتان کیست و کدام اثر او را بیشتر دوست دارید؟
چون زبان و فکر یک نوشته برایام بسیار مهم است، از بین خوشقلمهای محقق سدهی اخیر از مرحوم مجتبی مینوی، غلامحسین یوسفی و محمدعلی اسلامی ندوشن که هم محققانه نوشتهاند و هم خوشقلماند باید نام ببرم. از طرفی نثر کسانی چون فروزانفر، مینوی، حبیب یغمایی، فروغی ملاکهای نثر امروز برای جوانها هستند.
۸. از میان آثار شاعران کلاسیک ایران بیشتر با کدام مانوس هستید؟
من با سعدی اخت دارم. به نظر من اگر سعدی، عطار و خاقانی نبودند حافظ هم وجود نداشت.