کد مطلب: ۴۱۱۰
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲

بسامد بالای واژه‌ی نظربازی در دیوان حافظ

آناهید خزیر: بسامد بسیار واژه‌ی «نظر» و ترکیبات آن در طیف‌های معنایی و بسترهای متنی گوناگون اسم و فعل و صفت در شعر حافظ و سعدی، افق‌های معنایی متفاوتی را در کلام این شاعران و دیدگاه مخاطبان پدیدار کرده است، به گونه‌ای که هر یک دیگری را نفی می‌کنند اما به واقع درک معنایی ژرف این اصطلاح و ترکیبات آن تنها از راه باریک‌نگری در ارتباط آن با جهان‌بینی خاص شاعر روی می‌دهد.
نیازکار در ابتدای سخنانش گفت: موضوع صحبت من «نگره نظربازی در دیوان سعدی و حافظ» است. در ابتدا تعریفی از نظر و نظربازی خواهم گفت؛ بعد انواع کاربرد آن در آثار این دو شاعر را به شکل مختصر مرور می‌کنم تا تعریف نظربازی مشخص شود. سپس انواع نظربازی را از دیدگاه و جهان‌بینی این دو شاعر مورد بررسی قرار خواهم داد و در ‌‌نهایت هم شرایطی را که با توجه به بیت‌های بسیار شفافی که این دو درباره‌ی نظرباختن آورده‌اند با شما درمیان خواهم گذاشت. سرانجام، نتیجه‌ی بحث را باز می‌گذارم تا بر اساس تعاریفی که به دست داده شده و مطالعات و برداشت‌هایی که خود شما دارید، به نتیجه‌ای برسید. در فرهنگ‌ها و دیوان‌های مختلف، حتی شروحی که بر دیوان سعدی و حافظ نوشته‌اند، واژه‌ی «نظر» مورد تحریف قرار گرفته است. تعریفی که عموما از این واژه می‌شود این است که نظر به معنای «دیدن» است و پدیده‌ای است که در دو صورت اتفاق می‌افتد: یا با چشم صورت می‌گیرد یا با دل. در نظر عموم، نظر با چشم رُخ می‌دهد اما در نزد بزرگانی که اندکی با تعمق بیشتری به این موضوع نگاه می‌کنند نظر کردن باید با چشم دل صورت بگیرد. چون آن چیزی که از عمل نظر‌پردازی پدید می‌آید باید نوعی آگاهی و بصارت برای فرد نظاره‌گر، یا مشاهده‌کننده، به همراه داشته باشد.
در دیوان حافظ واژه نظربازی اهمیت زیادی دارد
خواجه نصیرالدین طوسی تعریفی از نظر آورده است که اکثر فق‌ها و بزرگان به اتفاق و اجماع آن تعریف را پذیرفته‌اند و بازتابی از آن را در اشعار و آثار خود به دست داده‌اند. خواجه نصیر می‌گوید که نظر چیزی نیست جز یک سیر و حرکت ذهنی از یک اصل حادث به سوی فرعی که همچنان به فرآیند ذهنی و دریافت ذهنی نرسیده است. نیت و هدف از انجام آن نیز رسیدن به شناخت و آگاهی نسبت به آن پدیده‌ای است که به آن نظر می‌کنیم. بنابراین در این تعریف نظر چیزی نیست جز مشاهده‌ی یک پدیده و اصلی که حادث شده و مصداقی در طبیعت دارد. با مشاهده‌ی محسوسی که در طبیعت می‌بینیم، آن را با معقولات ذهنی خود تلفیق می‌دهیم. چیزی هم که از این معقولات حاصل می‌شود آگاهی است که نسبت به آن پدیده‌ی جدید در خود به وجود می‌آوریم. طبیعی است که این نظر کردن، در وهله‌ی اول می‌تواند یک لذت صوری باشد و در صورتی که با یک فرد اندیشه‌ور روبه‌رو باشیم پیداست که آن لذت صوری می‌تواند با داشته‌ها و اندیشه‌های فرد تلفیق پیدا کند و لذتی معنوی نیز از مشاهده‌ی خودش به دست بیاورد. پس اگر تعریف خواجه نصیر از اصل نظاره‌گری را بپذیریم می‌توانیم وقتی با این اصطلاح در دیوان‌های مختلف روبه‌رو می‌شویم، به فهم درست آن برسیم.
هنگامی که در دیوان حافظ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این واژه اهمیت زیادی دارد و بسامد آن بالاست. حافظ در ۵۰۰ غزل خود ۱۲۷ بار از واژه‌های «نظر»، «نظربازی»، «نظر باختن» و «نظر افکندن» استفاده کرده است. می‌دانیم یک سری از واژه‌های حافظ، همانند: رند، پیرمغان، خراباتی و عشق، نشان دهنده‌ی شاخصه‌های اندیشه‌ی او هستند و بسامد بالایی در اشعار او دارند. واژه‌ی نظر بازی نیز با بسامد فراوانش در دیوان حافظ نشان از آن دارد که جایگاه ویژه‌ای در ذهن او داشته است. حالا این استفاده می‌تواند در قالب تفاسیر اسمی و اصطلاح وصفی یا فعلی باشد. همچنان که در قرآن کریم نیز این واژه بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. استاد خرمشاهی در «دانشنامه‌ی قرآن» به شکل مفصل به این موضوع پرداخته و مصداق‌های فراوانی را ارایه کرده است. به هر حال، واژه‌ی نظر در سه حالت مختلفی که گفتیم ۱۲۷ بار در دیوان حافظ و ۳۰۵ بار در غزلیات سعدی (از ۶۹۳ غزل او) مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین روشن است که تعریف خاصی در فکر و اندیشه‌ی این دو شاعر داشته است.
بهره‌گیری سعدی از واژه نظربازی برای بصارت و آگاهی
سعدی وقتی از این واژه استفاده می‌کند، از‌‌ همان ابتدا تکلیف خودش را با موضوع مشخص می‌کند: «چه کسی که هیچکس را به تو بر نظر نباشد/ که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد» یعنی اگر کسی به تو نگاه کند و نتواند در مورد آن فکر کند و ذهن تو را درگیر آن موضوع مورد مشاهده نکند، او صاحب بصر نیست. پس تاکیدی که سعدی می‌کند این است که چنین عملی باید به مشاهده‌کننده بصارت و آگاهی بدهد. می‌بینیم که سعدی با آن به عنوان یک گزاره‌ی سطحی و اصطلاح عمومی به هیچ رو نگاه نمی‌کند. چون معتقد است و اقرار می‌کند که با دیدن محبوب زیباروی خود برای بار نخست بود که به صفت «دیده‌وری» تبدیل شدم: «من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت/ کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم». طبیعی است که این دیدن و نظر کردن با مفهوم سطحی که در بین عموم رایج است، باید اندکی متفاوت باشد تا بتواند به من ِمشاهده‌کننده خاصیت «دیده‌وری» و «بصارت» ببخشد.
حافظ نیز اصطلاح بصارت را به کار می‌برد
حافظ هم همین کار را می‌کند. یعنی دقیقا همین اصطلاح بصارت را به کار می‌برد: «به روی یار نظر کن ز دیده منت دار/ که کاردیده نظر از سر بصارت کرد». بنابراین کسی که کارش نظر است و نظر‌پردازی جزو لاینفک وجود او شده است، این کار را انجام می‌دهد اما با انگیزه و از سر بصارت. واژه‌ی نظر با معانی مختلفی آمده است. می‌دانیم که اصل آن از زبان عربی است. با ترکیب با حروف اضافه و حروف ربطی که در کنار این واژه قرار می‌گیرد معانی مختلفی از آن به دست می‌آید. حافظ هم که اِشراف کامل به این موضوع دارد، این واژه را در معانی گوناگونی به کار می‌برد. از طرف دیگر با آن خلاقیت و آفرینشی که در ذهن و زبان خود دارد، آن را تلفیق می‌کند و معانی تازه‌ای را می‌آفریند. در دیوان او گاهی این اصطلاح به معنای «به دقت نگاه کردن» است: «زاهد خام که انکار میو جام کند/ پخته گردد چو نظر بر می‌خام اندازد». این پختگی حاصل نظر است. حتی اگر می‌خام باشد بر اثر خوب نگاه کردن و تامل کردن منجر به پختگی زاهد خام می‌شود. گاهی وقت‌ها هم که این واژه را به کار می‌برد نگاه خریدار کسی را می‌طلبد: «دوستان عیب من بی‌دل حیران نکنید/ گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم»
کسی که خریدار باشد زمانی می‌تواند گوهر من را بطلبد که نظر او برآیند یک نوع فراست ذهنی باشد. گاهی هم واژه‌ی نظر در شعر او تدبُر و تفکر فرد مقابل را نشان می‌دهد: «آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید/ گو در این کار بفرما نظری بهتر از این». این نظر، تفکر ما را می‌طلبد.
کلمه‌ی نظر حتی وقتی با حرف اضافه‌ی «فی» در زبان عربی به کار می‌رود معنای عشق از آن برآورده می‌شود. حافظ هم این اصطلاح را در این معنای به‌خصوص به کار می‌برد: «در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است/ ز ابرو و غمزه‌ی او تیر و کمانی به من آر». این نظر چیزی نیست جز عرصه‌ی عشق: «یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره‌ی ما پیدا بود». به‌ویژه در بیت زیر که این تساوی را در دو طرف مصراع قرار می‌دهد: «اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند/ عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد». می‌بینیم که بلافاصله آن نظر را مترادف با عشق قرار می‌دهد.
نوع رویکرد عاشق به معشوق از سر بزرگواری است
گاهی وقت‌ها هم بنابر خاصیتی که عاشق و معشوق در ادبیات ما دارند، نوع رویکرد عاشق به معشوق از سر بزرگواری است؛ یا آن نوع توجه خاصی است که عاشق با منت بر سر معشوق می‌گذارد اما هنگامی که از جایگاه معشوق به این موضوع نگاه می‌کنیم می‌بینیم آن چیزی که معشوق طلب می‌کند و انتظار دارد توجه و احسان و رحمت و عنایت از طرف عاشق است. در دیوان حافظ همین اتفاق برای واژه‌ی نظر از زبان معشوق، می‌افتد:
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن/ که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی
می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این/ بر در می‌کده می‌کن گذری بهتر از این
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را/ که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
به جان مشتاق روی توست حافظ/ تو را در حال مشتاقان نظر باد
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد/ صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید/ خوبان در این معامله تقصر می‌کنند
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی/ کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
نظر کردن به درویشان مُنافی بزرگی نیست/ سلیمان با چنان حشمت نظر‌ها بود با مورش
می‌بینیم در همه‌ی این ابیات نوعی توجه و عنایت معشوق را می‌طلبد.
در کنار این معانی مختلفی که حافظ استفاده می‌کند، گاهی اصطلاحی را به کار می‌گیرد که مورد بحث فراوان قرار گرفته و کسانی در آن اصطلاح طنزی نیز دیده‌اند. اصطلاح او «علم نظر» است: «از بتان آن طلب ار حُسن شناسی‌ای دل/ کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود». آن طنزی که در این اصطلاح گفته‌اند، به دلایلی مردود است اما فارغ از اینکه جنبه‌ی طنزی در این بیت نهفته باشد یا نباشد، حافظ به نکته‌ی ظریفی اشاره می‌کند. او موضوع حُسن‌شناسی را با ما در میان می‌گذارد: «از بتان آن طلب ار حُسن‌شناسی» می‌دانیم که مکتب بسیار رایجی وجود داشته است که روزبهان بقلی نیز پیرو آن بوده است؛ و آن مکتب جمال‌شناختی و جمال‌شناسی است. سعدی هم که یکی از مریدان روزبهان بوده، پیرو این مکتب است. برخی از شارحان، همانند سوری، «علم نظر» حافظ را بر همین اساس «علم قیافه‌شناسی» دانسته‌اند که شاید بتوان آن را به «علم فراست» تعبیر کرد اما من می‌خواهم اشاره کنم که این حُسن‌شناسی رابطه‌ی مستقیمی با نظر‌پردازی و مشاهده کردن پیوسته‌ی عاشق به معشوق دارد. در «نفایس الفنون» شمس‌الدین آملی نیز مبحث مفصلی به علم نظر و نظر بازی اختصاص یافته است و رابطه‌ای که با جمال‌پرستی دارد. عین‌القضاه هم در «تمهیدات» به همین موضوع اشاره و تاکید می‌کند. بنابراین چیزی که حاصل این اتفاق است رابطه‌ی مستقیمی است که میان حُسن و جمال وجود دارد.
تاکید حافظ هم همین است که: «از بتان آن طلب». حالا این «آن» چیست؟ در واقع «یدرک و لا یوصف» است. آن چیزی است که درک می‌شود ولی قابل توصیف نیست. می‌گوید اگر شخصیتی داری که قادر است حُسن و جمال را بشناسد، «آن» را در زیبارویان سراغ بگیر. این را چه کسی گفته؟ کسی که در علم نظر بازی بسیار مهارت دارد.
چنین رابطه‌ی جمال‌شناختی و نظر بازی را حافظ در اکثر ابیات خود یاد کرده است:
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود/ رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست/ منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری/ سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
جمالت آفتاب هر نظر باد/ ز خوبی روی خوبت خوب‌تر باد
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم/ دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد/ در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
حافظ نگاهش را نسبت به جمال بیان می‌کند. البته در آن زمان خرده‌گیرانی در اطرافش بوده‌اند که او را محکوم به مسایلی می‌کردند. ناگزیر خیلی صریح و شفاف می‌گوید: «دوستان عیب نظر بازی حافظ نکنید/ که من او را ز محبان خدا می‌بینم». چون: «وجه خدا اگرت شودت منظر نظر/ زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی». بنابراین در دیوان حافظ تعریف بسیار روشنی از صاحب نظر داریم. سعدی هم به همین ترتیب از این گونه ابیات دارد اما اینکه نظر بازی کار چه کسانی است؟ و در زمان سعدی و حافظ چه کسانی اجازه داشته‌اند نظر باز باشند و گستره‌ی نظر بازی تا کجا آزاد بوده؟ موضوعی است که حافظ آن را در یک بیت می‌گوید: «می‌خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز/ وان کس که چو ما نیست در این شهر کدامست؟» استفهام انکاری است. یعنی من که حافظم و در این شهر زندگی می‌کنم همه‌ی آدم‌های این شهر مثل من نظر بازند. در جای دیگر می‌گوید: «صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی/ زین میان حافظ دل سوخته بد نام افتاد». پس اگر این اتفاق همگانی است، چرا گناه بر حافظ؟
حافظ هم به اعتبار خاص خودش نظرباز است
در زبان علم قرار بر این است که کلاممان بسیار واضح و شفاف باشد. اجازه نداریم که هیچ گونه ابهام و ایهامی به کار ببریم. به واسطه‌ی اینکه باید مخاطب ما، بدون هیچ گونه تردیدی، مفهوم و منظور ما درک کند اما در زبان ادب موضوع از این قرار نیست. قرار نیست که ادیب و شاعر شفاف و واضح سخن بگویند بلکه پسندیده است که در لفافه و در پرده و ابهام سخن بگویند تا مخاطب با کشف کلام آن‌ها از یک طرف ذوق ببرد و از طرفی دیگر این زاویه‌ی دید باز باشد که هر کس با ذوق خود معنی را که می‌خواهد اراده کند. پس اگر در زبان علم به اعتبار واحد، هر دالی مدلول خاص خودش را دارد، در زبان ادب قرار نیست که هر دالی مدلول خودش را داشته باشد. به سخن دیگر، یک کلام واحد می‌تواند چندین مدلول را به خودش اختصاص بدهد. این امر در دیوان شاعران ما هم اتفاق افتاده است. پس سر جمع سخن من این است که صوفی به اعتبار خود و جهان بینی و باورهای خودش نظرباز است، زاهد و پارسا و فقیه و محتسب هر کدام به اعتبار خودشان نظربازند و حافظ هم به اعتبار خاص خودش نظرباز است. اگر غیر از این بود چرا می‌گوید: «در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند»؟ و اعتراف می‌کند که: «آن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است»؟ اما نظربازی او فرق می‌کند: «در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند/ من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند». پس این‌جا تکلیف حافظ با تکلیف باقی نظربازانی که لااقل در آن دوران بوده‌اند، مشخص است.
نوع و کاربرد نگاه در تعریف نظربازی موثر است
این نظربازی برای هر دو، حافظ و سعدی، شرایطی را می‌طلبد. علی رغم همه‌ی این‌ها اضطراب چنین گناهی آن دو را‌‌ رها نمی‌کند. سعدی عنوان می‌کند که این نظربازی چه شرایطی باید داشته باشد: «سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری/ کو نه به رسم دیگران بنده‌ی زلف و خال شد». این «تا» تای تحذیر است. پس نظربازی سعدی مانند بقیه نیست که به رسم دیگران بنده‌ی زلف و خال بشود: «همه کس را مگر این ذوق نباشد که مراست/ کان چه من می‌نگرم بر دگری ظاهر نیست» قرار است که این نظربازی برای کسانی مثل سعدی و حافظ، که افراد معمولی اجتماع نیستند و لایه‌های پنهانی در کلام آن‌ها نهفته است، چیزی را به ما القاء کند که نتیجه‌ی تاملات آن‌هاست. این تاملات هم به واسطه‌ی مطالعات آن‌ها صورت گرفته یا به واسطه‌ی همنشینی با دیگران و یا به واسطه‌ی پشتوانه‌ی فرهنگی آن‌ها که از تمدن و فرهنگ غنی سرزمین خودشان، از دوران باستان تا روزگار خود، داشته‌اند. پس آن‌ها افراد ساده‌انگاری نیستند که از موضوع نظربازی گزاره‌ای بسیار سطحی را در نظر داشته باشند. به همین دلیل است که شاعر به جایگاهی می‌رسد که عاشق تمام زیبایی‌ها و جمالی می‌شود که خداوند در هستی آفریده است: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» پس این مقوله باید چیزی فرا‌تر از موضوعی باشد که همه از آن یاد می‌کنند: «گر به سیمای چو ماهت صنما می‌نگرم/ به حقیقت اثر صنع خدا می‌نگرم»
در واقع حاصل این نظربازی برای آن‌ها «حیرت» می‌شود. ما دو حیرت داریم. یکی حیرتی که ممدوح است و حیرتی که مورد ذم قرار گرفته است. حیرت ممدوح آن است که به واسطه‌ی به حیرت افتادن از امری، علم ما نسبت به موضوعی زیاد شود. حیرت مذموم آن است که سرگشته می‌شویم و علم و اندیشه‌ی خود را از دست می‌دهیم و هیچ گونه تاملی نمی‌توانمی بکنیم. حاصل حیرت ممدوح بی‌هُشی است که یک نوع سرمستی در آن نهفته است و به نظاره‌گر و شاهد ما دست می‌دهد. این بی‌هُشی به واسطه‌ی چه چیزی است؟ گمان نمی‌کنم که به واسطه یک روی زیبا باشد. لذت صوری وقتی می‌تواند تاثیر داشته باشد که انتقال لذت همراه با تامل و تفکر باشد. عین‌القضاه همدانی هم همین را می‌گوید: «چون نظر بر معنی آید نور بصر زیادت شود» حافظ نیز بسیار بر «نظر پاک باختن» تاکید می‌کند: «نظر پاک تواند رخ جانان دیدن/ که در آینه نظر جز به صفا نتوان کرد». این صفا‌‌ همان پاکی نظر است. «چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است/ بر رخ او نظر از آینه‌ی پاک انداز». بنابراین نوع نگاه و کاربرد نگاه در امر تعریف نظربازی بسیار موثر است.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 4
    1
    پاسخ به این نظر
    بدون نام چهارشنبه 23 بهمن 1392
    خیلی جالبه که این همه اسمون ریسمون برای نپذیرفتن یک مهفوم ساده انجام شده. جالب اینکه ایشون حتی بیت «در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است/ ز ابرو و غمزه‌ی او تیر و کمانی به من آر» را هم آورده‌اند و باز در پی اثبات چیزی هستند که از اساس درست نیست؛ انگار که نظربازی همان شاهدبازی نبوده. پیشنهاد می‌کنم کتاب خواندنی سیروس شیمسا مطالعه شود.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST