کد مطلب: ۴۳۵۶
تاریخ انتشار: شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳

ایران را با دیوان حافظ کشف کنیم

آناهید خزیر: بهروز غریب‌پور برای معرفی ادبیات کلاسیک فارسی با بهره‌مندی از سبک‌های نمایشی و موسیقایی گام‌های ارزشمندی برداشته است. اپرای «حافظ»، پنجمین اپرای عروسکی غریب‌پور است که بعد از «رستم و سهراب»، «مکبث»، «عاشورا» و «مولوی» اجرا شده است.
غریب‌پور در ابتدای جلسه از یک درد ملی سخن گفت و با این پرسش سخنانش را آغاز کرد و گفت: ما به بزرگانمان چه وقت توجه می‌کنیم؟ حقیقت آن است که تا موقعی که مولانا، به‌ویژه در قرن بیستم، در ترکیه به عنوان یک جاذبه‌ی توریستی مطرح نشده بود و قونیه کعبه‌ی آمال توریست‌های فرهنگی شناخته نمی‌شد، ما مولوی را کفر می‌دانستیم و مثنوی را با انبر می‌گرفتیم و در آتش می‌انداختیم. به محض این که دیدیم مولوی هم منبع درآمد است و هم اشعارش به زبان فارسی است، فریاد زدیم که ترک‌ها مولوی را به نام خودشان کردند. درباره بزرگان دیگر هم همین‌طور است. چند سال پیش در قطر، موقعی که المپیک را برگزار کردند، در رژه‌ی ابتدای مراسم، ابن سینا و سعدی را از بزرگان عرب دانستند. باز هم فریاد زدیم که این‌ها مال ماست. ولی کاری نکردیم. چندی پیش که در دانشگاه آزاد بوشهر بودم صحبت‌هایم را این گونه آغاز کردم که مطمئنا در آینده شما هم جزو مدافعان نان لواش خواهید بود! چون ارمنستان به شدت درصدد به ثبت رساندن نان لواش به نام خودشان است. بعد که ثبت کردند شما داد و فریاد می کنید که این همه نان لواش در ایران هست؛ و بحث‌ها شروع می‌شود.
«مبارک» را بدون هیجانی شدن جهانی کردم
درباره بزرگانمان بی توجهی‌های عمیقی شده است. برای همین است که من به عنوان یک ایرانی و کسی که عاشق ادبیات و فرهنگ و خاک ایران است، وظیفه‌ی خودم دانستم کاری انجام بدهم. من شاگرد فریدون رهنما و دکتر مهین جهانبگلو و دکتر ضیاء‌الدین سجادی بوده‌ام و از دورانی که به نظر نمی‌رسید یک جوان با آن سن و سال به پیشینه و میراث فرهنگی‌اش توجه کند، یعنی در زمانی که ۲۰ ساله بودم، ابتدا درباره خیمه شب بازی کار کردم و عروسکی مثل «مبارک» را که فراموش شده بود، در سال ۱۳۴۹ با کار علمی و تحقیقی و بدون هیجانی شدن، ثبت ملی و جهانی کردم. امروز مبارک در دنیا شناخته شده است، همین‌طور خیمه شب‌بازی ما. در مورد بزرگانمان هم در حد بضاعتم کارهایی کرده‌ام.
خیلی‌ها می‌پرسند: چرا عروسکی؟ وقتی این سوال می‌شود در واقع ما تئاتر عروسکی را هم تحقیر کرده‌ایم. چینی‌ها می‌گویند: سعی کن اهمیت در نگاه تو باشد، نه در آن چیزی که بدان می‌نگری. اتفاقا شیخ ابوسعید ابوالخیر هم همین کار را کرد. وقتی گروه معرکه‌گیران خیمه شب‌باز را در بازار دید، به مریدانش گفت: شب این‌ها را به خانقاه دعوت کنید. بعد سماع لعبتکان را با عروسکان کار کردند یا در قرن هفدهم «مویزامون» که او را شکسپیر ژاپن نامیده‌اند، همه‌ی آثارش را برای عروسک و نمایش عروسکی کار کرد. ما نیز در یک نقطه‌ای قرار گرفته‌ایم که اگر به همه‌ی ارزش‌هایمان دوباره نگاه نکنیم، بسیاری از پدیده‌های منحصر به فرد جهانی را به فراموشی خواهیم سپرد.
من هم تحصیلات تئاتری دارم و هم سینمایی و عروسکی. ولی کار عروسکی را ترجیح می‌دهم. به چند دلیل: یکی این که وقتی به بازیگری می‌گویند نقش حافظ را بازی کن، به‌ویژه وقتی نقش او اپرایی باشد، او باید یک خواننده‌ی مسلط باشد و بایستی بپذیرد که لباس یک کاراکتر را بپوشد و خودش را با شرایط و فضای صحنه منطبق بکند. ما در ایران چنین خواننده‌ای نداریم. نکته‌ی بعدی این است که من هم‌افزایی هنرها را در دستورالعمل کارم قرار دادم. یعنی با تلفیق اپرا، زبان عروسکی، سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی، به یک اثر جدید برسم. این اثر جدید دیگر بهزاد غریب‌پور در نقش حافظ نیست که شما بیوگرافی و نقش‌های دیگر او را به یاد بیاوری و تطبیق بدهید و بدانید که خطا کرده یا نکرده است. شما خالص با حافظ و مولوی و شمس و... روبه‌رو می‌شوید.
اپرای عروسکی در ایران واژه‌ای فراموش شده بود
زمانی که من شروع کردم به این کار، اپرای عروسکی در ایران به جرأت می‌توانم بگویم که واژه‌ای فراموش شده بود. در میان هنرمندان و روشنفکرانمان نمی‌دیدم که کسی با این دغدغه به اروپا برود که حتما «فلوت سحرآمیز» یا «دُن کیشوت» را ببیند. چنین گرایشی در آن‌ها نبود. پس من برای احیاء اپرای ملی و همچنین برای بالا بردن مقام و جایگاه نمایش عروسکی سعی کردم اپرای عروسکی را کار کنم. چون هم یک زبان و پدیده نو بود و هم به ما فرصت مخاطب‌سازی می‌داد. همچنین کوشیدم راهی نو آغاز کنم که اپرا در ایران دوباره احیاء شود. با این همه داستان‌های منظوم که داریم حیف است کاری انجام ندهیم و کارهایمان تکرار مکررات باشد. پیش از انقلاب، حتی اگر اپرای «بیژن و منیژه» را کار می‌کردیم موسیقی و کارش عین اپرای اروپایی بود. بنابراین هم اپرای عروسکی، هم موسیقی ملی و هم شاعران و بزرگانمان را به عنوان سه محور اصلی کارهایمان در نظر داشتم و می‌خواستم به آن بپردازم.
نخستین کاری که کردم «رستم و سهراب» فردوسی براساس موسیقی لوریس چکناواریان بود. در آن‌جا سعی کردم قدرت داستان‌های حماسی ایران را به نمایش بگذارم. یک هنرمند به اعتماد به نفس احتیاج دارد. خوشبختانه این اعتماد به نفس با اپرای عروسکی «رستم و سهراب» به دست آمد. همه می‌گفتند اگر این اپرا به ایتالیا و اتریش برود مثل زیره به کرمان بردن است اما هنگامی که اپرا را به آن‌جا بردیم دوستان ما متوجه شدند که در غرب چنان نیست که آن‌ها تصور می‌کردند. من تلاش کردم که از ردیف‌های آواز ایرانی استفاده بکنم. این چیزی است که در اپرای ایران یک تابو دانسته می‌شد و هیچکس جرأت چنین کاری نداشت.
ایران سنت دیرینه ۴۰۰ ساله‌ای در تعزیه دارد
در امتداد تعزیه، عاشورا را هم کار کردم. تا به همه‌ی کسانی که اهل موسیقی هستند و اپرا را دوست دارند این نکته را یادآوری بکنم که ما سنت دیرینه‌‌ی ۴۰۰ ساله‌ای در تعزیه داریم که فراموش کرده‌ایم و در امتداد آن قرار نگرفته‌ایم. هرگز به این گسست تاریخی توجه نکرده بودیم. خوشبختانه با استقبالی که از آن کار شد و تاثیرات بین‌المللی که داشت، شهامت پیدا کردم مولوی را کار کنم. این روزها هم سخت مشغول سعدی هستم تا آن را به روی صحنه بیاورم.
وقتی به خیلی از دوستان ادبیاتی گفتم که کار بعدیم درباره‌ی حافظ است، گفتند هیچ چیز درباره‌ی حافظ نوشته نشده و کسی نبوده که بیوگرافی دقیق او را بنویسد تا ما بدانیم در چه سالی به دنیا آمده، در چه سالی اوج گرفته و در چه سالی مرده است. وقتی از من پرسیدند که از چه منبعی استفاده می‌کنی؟ گفتم از خود دیوان حافظ. نکته‌ای را که می‌خواهم به آن اشاره بکنم و شاید ادیبان ما بدان توجه نکرده‌اند، این است که من ادعا می‌کنم که از روی دیوان حافظ می‌شود ایران را کشف کرد. به جرأت می‌توانم بگویم که هیچ شاعری مثل حافظ نتوانسته است ایران را با دقت و ظرافت و رندی و پنهانی و دور از چشم مرتجعین و اغیار ثبت بکند. من از دیوان خود حافظ شروع کردم و مدد گرفتم. بنابراین اولین منبع من دیوان او بود.
وقتی حافظ می‌گوید: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل، لازم نیست سراغ این بگردیم که دوران او چه دوران آشفته‌ای بوده است. حافظ در یک دوران بسیار سخت و پرآشوبی زندگی کرده است؛ مثل دوران انقلاب فرانسه و به نحو بسیار خوفناکی. دورانی که صبح یک نفر حاکم است و شب یک نفر دیگر و این ساطور مرگ بر سر ملت ایران بوده است. حافظ در دوران ۵ ساله‌ی حکومت امیر مبارزالدین محمد ایستادگی بی نظیری کرده است. بنابراین من سعی کردم که ببینم در دیوان او از این امیر مبارزالدین نامی برده شده است؟ می‌دانید که تنها نامی که در دیوان حافظ نیست نام امیر مبارزالدین است. حافظ قلمش را به نام این خائن آلوده نکرده است. سه باری که نام او را می‌آورد به او «محتسب» گفته است. محتسب یک واژه‌ی روزمره است، یعنی حسابگر. ولی حافظ چنان عمل کرده که این واژه را تبدیل کرده است به یک واژه‌ی منفی منفور. پس اگر از حافظ مدد نمی‌گرفتم، هرچه می‌گفتم خطا بود.
حافظ در پی آشتی ملی بوده است
حافظ در پایان عمر چنان به تنگ می‌آید که می‌خواهد جلای وطن بکند اما این کار را نکرد. حافظ هرگز ایران را ترک نکرد. این اسائه‌ی ادب به سعدی نیست که سیر آفاق و انفس کرد و دنیا را گشت. حافظ با ما ماند. به همین دلیل وقتی دیوان او را باز می‌کنیم فکر می‌کنیم که سروش غیبی دارد به ما می‌گوید که او در لحظات خطیر زندگی ناظر ما بوده و همیشه بشارت امید می‌داده است. هرچند خیلی وقت‌ها خودش ناامید بوده، ولی ما را امیدوار کرده است.
نکته‌ی دیگری که در حافظ کشف کردم این بود که او در پی آشتی ملی بوده است. به همین دلیل می‌بینید که اصلا به هیچ مذهبی و نژادی توهین نمی‌کند. حافظ در آن توفان هولناک که قرار گرفته بوده می‌خواسته است بگوید که در آن دایره‌ی بزرگی که اسلام است تو هم ای غیر مسلمان جا داری. تو هم ای غیر شیرازی جا داری. حافظ به ایران علاقه‌مند است.
در کاری که انجام دادم به تناسب از اشعار عبید زاکانی هم استفاده کرده‌ام. این کار، خطا نیست. چون او هم‌زمان ریا و هولناکی روزگارش را به نوعی دیگر نشان می‌دهد. این را هم بگویم که تمام تلاشم این است که عروسک‌ها آن‌چنان عمل بکنند که یک موجود زنده فرض بشوند. شما موقعی که دارید نورپردازی می‌کنید، جدای از نگاه فلسفی و محتوایی اثر، موقعی که صحنه نور عمومی دارد و نخ‌های عروسک دیده می‌شود تمام معجزه‌ی کار از بین می‌رود. این نوع نورپردازی هم به دلیل شرایط حاکم بر زندگی حافظ و هم این که تمام تمرکز را به عروسک باید داد، درست نیست. عروسک باید روی صحنه به عنوان یک کاراکتر عرض اندام بکند. این آثار برای پرده و صحنه‌ی تلویزیون نورپردازی نشده است.
در این جلسه بهروز غریب‌پور نمایشی از اپرای حافظ را برای حاضران پخش کرد سپس به تحلیل آن پرداخت. وی نشان داد که ادبیات کلاسیک فارسی قابلیت دراماتیک دارد و در اپرای «حافظ»، حافظ را انسانی معتقد، دردمند و هوشیار به تصویر کشیده که عرفانی عمیق دارد و آلوده‌ی ریا و سالوس زمان خود نشده است.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    محمدلطیفیان چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393
    درود به استادغریب پور..
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST