شرق ـ سعید حمیدیان: «سعدی» یا آنچنان که در بین اهل نظر مشهور است - شیخ اجل- موضوع سخنان بسیاری بوده است به خصوص در قرنی که ما در آن زندگی میکنیم. یکی از مباحثی که پیرامون سعدی جریان داشته، میزان سودمندی رای او برای جامعه امروز و فردای ماست. به عقیده من، بر کسی که ۸۰۰ سال پیش از این، یعنی هشت قرن قبل از ما زندگی میکرده نمیتوان بهعنوان یک اسوه اخلاق و عمل و تفکر حساب کرد. بزرگان ما در زمان خودشان حرفی را که داشتند، زدند و اندیشههایشان را بیان کردند و به قول «خیام»: «گفتند فسانهای و در خواب شدند.» با اشاره به برخی بیمهریهایی که نسبت به این تاج گوهرنشان فرهنگ و اندیشه و ادب ایرانی و اسلامی وجود داشته، نکاتی را مختصرا در مورد «سعدی» میگویم. بعضا این نگاه را مطرح کردهاند که او به چه درد امروز و فردای ما میخورد؟ در حالی که گمان نمیکنم این پرسش را درباره هیچیک از شاعران و ادبای بزرگ دیگر مطرح کرده باشند. شاید این پرسش را بیشتر از اینرو به میان آوردهاند که «سعدی» بیش از هر چیز به جهات و جوانب اخلاقی و پنددادن و اندرزگویی متمایل است، اگرچه این هم یک خصیصه عمومی شعر و ادب پارسی است. از «سعدی» هرگز نمیتوان بهعنوان یک اسوه اخلاقی و فرهنگی استفاده کرد چراکه بزرگان گذشته ما در همان حدی که باید، کار خودشان را در عصر خودشان انجام دادهاند و خودشان را ثابت کردهاند و اینکه کسی بیاید و در روزگار ما بگوید که از «سعدی» و دیگران برای پیشبرد اهداف اخلاقی و فرهنگی استفاده کنیم، گمان میبرم که صحبتی خندهدار است. تردیدی نیست که جامعه ما، تاثیراتی از آثار «سعدی» و دیگر بزرگان پذیرفته اما اینکه کسی بیاید و آثار «سعدی» را روبهروی خود بگذارد تا از آنها سرمشق اخلاقی یا اجتماعی بگیرد، درست نمینماید. «سعدی» از نظر تفکر، انسانی است مستقل و بدون اینکه به دیگران نگاه کند، آن چیزی را که خودش دریافته بیان میکند. حتی اگر جمله مردم هم با او مخالف باشند. او فردی است خردگرا. اگر مقصود این است که ما چه بهرهای از «سعدی» میتوانیم ببریم، باید گفت عصر ما بیش از هرچیز به خردمندی از نوع سعدیوار نیازمند است. یعنی انسان میبایست بر پایه خرد و نه بر اساس احساسات و عواطف درباره هرچیزی داوری کند. این خردگرایی «سعدی»، یکی از جهات و جوانبی است که ما میتوانیم در همه اعصار از آن سود ببریم. حالا وقتی از خردگرایی «سعدی» حرف میزنیم منظورمان چیست؟ وقتی گفته میشود او در شکل تفکر خودش مستقل است، باید یکی، دو مثال هم آورد. جامعه ایرانی به خصوص در آن روزگارانی که حماسههایی از جمله حماسه بزرگ پیر طوس «فردوسی» را به فرهنگ جهان تقدیم کرد، شکل تفکر خاص خودش را داشت. آن تفکر در حقیقت مبتنی بر بزرگداشت ایران بود بر اساس بازگشت به دورههای باشکوه فرهنگ و تمدن باستانی، ولی در دوره «سعدی» چنین اندیشهای فکر مسلط نبود. در حقیقت «سعدی» بهعنوان یک فردِ اگرچه ایرانی اما در کل بهعنوان یک انسان متفکر ایرانی و اسلامی در روزگار خودش سخن میگفت. به گمان من اگر «سعدی» از مرگ خلیفه عباسی - مستعصم- که اتفاقا ایرانیان دلخوشی از او نداشتند، با درد و دریغ یاد میکند، این استقلال فکری او را نشان میدهد. او بدون توجه به اینکه دیگران چگونه میاندیشند، «مستعصم» را بزرگ میدارد و در مرثیهای دربارهاش میگوید: «آسمان را حق بودگر خون ببارد بر زمین»، بیتوجه به اینکه دیگران درباره او چه قضاوتی خواهند داشت. یا اگر در شعری به مخالفت با برخی شطحیات و طامات از نوع حلاجوار یا مولاناگونه آن میپردازد، بدون توجه به شیوع اینگونه اندیشهها و محبوبیت چهرههایی از این دست است. باید بدانیم که «سعدی» کسی است که در روزگار خودش به جهات و جوانب زندگی عصر خودش میپردازد و روی آنها تفکر میکند و بیش از آنکه فکر او متوجه آرمان برای فردا و قرون بعدی بشر باشد، بیشتر متمرکز است بر تصویر و توصیف آنچه بهطور واقع در روزگار خودش جریان داشته. (جز در مورد بوستان که بیشتر آرمانهای بشری خود را بیان میدارد.) بار دیگر تاکید میکنم که «سعدی» را یکی از تاجهای گوهرنشان فکر و فرهنگ و ادب و شعر سرزمین خودم میدانم.