آناهید خزیر: نظامی سخن خود را «ورد غزالان غزلخوان» مینامد. این از استعارات زیبایی است که او برای نخستین بار مطرح کرده است. ما معمولا غزلخوان بودن را در وصف بلبلان میدانیم، اینکه نظامی چنین وصفی را درباره غزالان میآورد، جای تامل دارد. یکی از مهمترین بخشهای منظومههای نظامی، بخش آغازین منظومهها یا مناجاتهای اوست. ستایشها، نیایشها و خواهشهای نظامی در متون منظوم فارسی کمنظیر است و توصیههای معرفتی ـ سلوکی ارزشمندی را به مخاطبان ارائه میکند.
آنچه بازگو شد بخشی از سخنان دکتر غلامرضا خاکی بود در چهارمین مجموعه درسگفتارهایی دربارهی نظامی که به بررسی و شرح نیایشهای نظامی اختصاص داشت.
سخن نظامی تجربه او در رویارویی با امر مطلق است
به هر روی اگر بخواهیم وارد جهان روانی نظامی بشویم، نیازمند دانستن مقدماتی هستیم. این مقدمات کمک میکند که ببینیم نیایشهای او محصول زیستن در چه جهانی است. چون نیایشهای هر انسانی، رنگ واژهی روح همان انسان است. به همین دلیل نیازمندیم که بدانیم نظامی کیست؟ نه این که شرح احوال او کدام است و در کجا زاده شده و درگذشته است، این را در هر کتابی میتوان پیدا کرد. بلکه شناخت آن نظامی است که نیایشگر است و سخن او تجلی تجربه مواجهه شدن با امر مطلق است. خود او میگوید: «ندانم تا من مسکین کدامم/ ز محرومان و مقبولان چه نامم/ اگر دین دارم و گر بت پرستم/ بیامرزم به هر نوعی که هستم».
همین نظامی با شعر خود، به ما تصویری میدهد که میتوان از آن دریافت که انسانی است اهل خلوت، ذوق، عبادت و گوشهنشینی. در نتیجه نیایشهای او تجربههای زیستن در چنین فضایی خواهد بود. او سماعگری چون مولانا، بر سر هر کوی و بازار نیست، او میگوید: «منم روی از جهان در گوشه کرده/ کفی پست جوین ره توشه کرده/ چو ماری بر سر گنجی نشسته/ ز شب تا شب به گردی روزه بسته/ چو زنبوری که دارد خانهی تنگ/ در آن خانه بود حلوای صد رنگ».
نظامی خود را تشبیه به خاکی میکند که در مزرعه آن دانهی توحید وجود دارد. این دانهی توحید میروید، برگ و بار میدهد و ارمغان آن به صورت ابیات نیایشی جلوه میکند. از نوع سخن گفتن نظامی هم میتوان دریافت که او از چه جنسی است و چه رسالتی دارد. در حقیقت رسالت و ماموریت او گرم و نورانی کردن دل دوستان است. همین نظامی، در جایی دیگر نیز خود را به خروسی تشبیه میکند که زیر طاق شهر نشسته و مرغان شهر به آواز، او را تایید میکنند. این مرغ، هر بامداد نوایی میافکند و مرغان دیگر، با او همنوا میشوند.
وجه هنرمندانه سخن نظامی را نباید نادیده گرفت
ما باید بدانیم که اگر نظامی زاهد و حکیم و عارف است، تمام مظروفهای او در قالب فعالیتی هنری عرضه میشود. اینجاست که نظامی به ما تاکید میکند که وجه هنرمندانه و ذوقی کار او را فراموش نکنیم و بدانیم که بزرگانی مانند او، از هنر به عنوان مظروفی برای شنیدنی کردن پیام خود استفاده میکنند. پس ما اگر بخواهیم از جهان این بزرگان بهرهمند شویم، باید وجه هنری آنها را در نظر بگیریم.
مشهور است که نظامی، آیینهی غیبنماست. شاید بعدها لسانالغیب بودن حافظ، دنبالهروی از چنین وصفی باشد. ما با وجود این که معترفیم که برجستگانی مانند نظامی، هنرمند هستند، این را نیز نباید از یاد ببریم که هنر آنها ریشه در تجربههای عمیق معنوی دارد. سحر کلام نظامی، در قالب پنج گنج عرضه شده است و از «مخزنالاسرار» آغاز میشود و به «اقبال نامه» ختم میشود.
نکتهی ظریف اینجاست که با وجودی که «شرف نامه» و «اقبال نامه» در قالب کتاب «اسکندر نامه» عرضه شدهاند، «هفت پیکر» در میان این دو قرار گرفته است. باز نکتهی در خور توجه آن است که نظامی در «شرف نامه» ساقی را به فریاد میطلبد و در «اقبال نامه» مغنی را به مدد میخواهد. دکتر زرینکوب این چرخش را چنین تعبیر میکند که اسکندر «شرفنامه» با اسکندر «اقبالنامه» متفاوت است. اسکندر در «شرفنامه» جهانگیری است که در فضای او باید از ساقی و می و مطرب سخن گفت و اسکندر «اقبالنامه» حکیمی است که نهایتا به پیغمبری میرسد. اما قضیه پیچیدهتر از آن چیزی است که دکتر زرینکوب میگوید. در واقع، ساقی و مغنی که نظامی به مدد میطلبد، ربط چندانی به ماجرای خود اسکندر ندارد.
نظامی در بیتی به ما میگوید: «آن کس که ز شهر آشنایی است/ داند که متاع ما کجایی است». پس او قید ظریفی برای ما میگذارد که اگر اهل شهر آشنایی باشیم خواهیم توانست که سخن او را درک کنیم. پس برای آن که جهان نظامی را خوب درک کنیم، باید متنهای خاستگاهی او را بشناسیم. در این صورت تکرارها، تکمیلها و نوآوریهای او را شناسایی خواهیم کرد.
در «اقبال نامه» میتوان حس کرد که نظامی دچار نوعی افسردگی است. این افسردگی ناشی از گذشت روزگار و تحولات سیاسی زمانهی اوست. او اشاره میکند که کتابهایاش، تجربههای درونی اوست که کسی بر زبان او رانده است و بعدها تاکید میکند که خضر نبی سرایندهی شعر و گفتوگوهای درونی اوست. این ادعای جالبی است که نظامی میکند. اگر ما ادعای او را بپذیریم جنس نیایشهای نظامی برای ما قدر و ارزش دیگری مییابد.
رمزگشایی از سخن نظامی
نظامی در ابیاتی میگوید: «سخن بین کجا بارگه میزند/ چه میگویم او خود چه ره میزند/ چه میگفتم سخن محمل کجا راند/ کجا میرفتم و رفتم کجا ماند». این ابیات به ما چنین پیامی را میدهد که نیایشهای نظامی را باید باور کرد. در بیتهای او سخن از نوعی غلبهی کلام بر گویندهی کلام دیده میشود. پس احساس این که نظامی این ابیات را ویرایش کرده، فرضیه درستی به نظر نمیرسد. از سویی دیگر، نظامی دریای درون و روح را سرشار از مرواریدهای گوناگون واژهها میپندارد که برای رفتن به سمت این جواهرت و گوهرها، به غواصی نیازمندیم: «سخن گوهر شد و گوینده غواص/ به سختی در کف آید گوهر خاص». از این بیت درمییابیم که سخن گفتن در نزد نظامی، از جنس حرفهای معمولی نیست. این از آن جهت اهمیت دارد که نیایشهای او را جلوهی دیگری میدهد.
اگر قرار است که روح نیایشی نظامی را در پنج گنج ادراک کنیم، نیازمند این هستیم که با پارهای از معانی آمده در بیتهای او، تجربهی مشترکی بیابیم. به تعبیری دیگر، ابیات نظامی نیازمند نوعی از مشارکت ماست. برای این کار، تعدادی از واژههای نظامی را جستوجو کردهام تا فراوانیهای تکرارهای او را دریابم. چون یکی از راههایی که میتوان جهان درونی کسی را ترسیم کرد، ساختار کلام و واژگانی است که او تکرار میکند. از این بررسی به این نتیجه رسیدم که در میان واژگانی از قبیل حکمت، فلسفه، دعا، عقل، سلوک، شهود، معشوق و بسیاری از واژگان منظومه ذهنی نظامی، واژهی «دل» را ۱۰۶۳ بار به کار برده است، واژهی «سخن» را ۶۲۵ بار و واژهی «عشق» را ۱۹۷ بار. سوال این است که آیا بین سه واژهی دل، سخن و عشق میتوان رمزی را کشف کرد؟
اگر این سه واژه را کنار هم بگذاریم، جملهای میتوان ساخت. مثل این «عشق سخن دل است». شگفت است که این رمز را در سخن نظامی میتوان یافت، آنجایی که میگوید: «کی دهن این مرتبه حاصل کند/ قصهی دل هم دهن دل کند/ روشنی دل خبر آن را دهد/ کاو دهن خود دگران را دهد/ آن لغت دل که میان دل است/ ترجمتش هم به زبان دل است». میبینیم که زبان آمار با سخن نظامی همخوانی دارد. نمیخواهم بگویم که این رویکردها کمک میکند تا تمام ساحت روح نظامی را بشناسیم اما کمک میکند که از برداشتهای سنتی و تکراری به سمت دانشهای نوین رمز گشاتری حرکت کنیم.
کارکرد نام خداوند در پنج گنج نظامی
اشاره شد که نظامی مشارکت ما را به عنوان مخاطب، برای فهم معانی و رازهای سخن خود، طلبیده است و بر این باور بوده که عقلی که از طریق آن با ما سخن میگوید، اگر با همراهی ما هماهنگ بشود، سخن به مرحله حاصلدهی خواهد رسید. پس تجربه حال و هوای نظامی در نیایشها، برای فهم حسهایی که پشت هر بیت قرار دارد، یک جور ضرورت است.
نظامی در پنج گنج در پارهای ابیات به کارکرد نام خداوند میپردازد. برخی از آن ابیات، توصیفها و ستایشهای عامی است که از خداوند بعمل آورده است و حول محور خالقیت خداوند میچرخد، در بسیاری دیگر از ابیات نگاه او به افلاک و آسمان است. گاه نیز در مناجاتها تصویرهایی از خویشتن ارایه میدهد. نوع دیگر از ستایشهای او درخواستهای شخصی از خداوند است، در پارهای دیگر احوالات خود را به نسبت وجودی خود و بشر از خداوند مطرح میکند و در نهایت توصیههای معرفتی و سلوکی را بازگو میکند. این یک تصویر کلی از فضای نیایشهای نظامی است.
خرد در فضای نیایشی نظامی
یکی از فضاهایی که با موضوع نیایش ارتباط وسیع دارد، قدرت خرد آدمی است. یکی از دلایلی هم که سبب میشود اومانیستها به اصالت انسانی باور داشته باشند، ارزش دادن به این نکته است که ما قادریم با خرد خود مشکلات را حل کنیم. پس به میزان خردگرایی انسان، احساس ضرورت نیایش کاهش مییابد. زیرا بسیاری از نیایشهای ما، لحظهای به سطوح عمیق خود میرسد که به بن بست رسیده باشیم. پس اگر باور داشته باشیم که خرد میتواند همهی مشکلات را حل کند، احساس به نیایش هم در ما نقصان میگیرد. اتفاقا یکی از دلایلی که سبب میشود انسان معاصر حال و هوای نیایشی کمی نسبت به گذشتگان داشته باشد، اعتقاد به کارکرد خرد است.
برای همین است که سخن نظامی هنگامی اوج میگیرد که لازم دیده است که در فضای نیایشی، قدرت خرد را کم ببیند. اینجاست که او مرحلهی جدیدی را پیش میکشد و میگوید که اگر خرد ما در پرتو عنایت الهی قرار بگیرد قادر خواهیم بود که راهها و روشهایی را برای خروج از بنبستها بیابیم. پس از دید نظامی یکی از تجلیات خداوند، افکندن نور بر خرد ماست. به خاطر چنین نگاهی است که نظامی سخن خود را نیرو گرفته از خداوند میبیند « ای کار مرا تمامی از تو/ نیروی دل نظامی از تو».
مقام حیرت در نگاه نظامی
حیرت محصول توجه عقل ما نسبت به یک زیبایی مطلق است. هنگامی که نظامی میگوید «مرا حیرت بر آن آورد صد بار/ که بندم در چنین بتخانه زنار/ ولی چون کرد حیرت تیزگامی/ عنایت بانگ بر زد کای نظامی/ همه هستند سرگردان چو پرگار/ پدید آرندهی خود را طلبکار»، پیداست که او وارد فضای عرفانی شده است و دچار تجربه ناکارآمدی خرد در سر و سامان دادن به حال و هوای بیرونی و درونی است. در جایی میگوید: «کسی کز تو در تو نظاره کند/ ورقهای بیهوده پاره کند/ نظر تا بدین جاست منزلشناس/ کزین بگذری در دل آید هراس». در اینجا نظر نام دیگری برای حیرت است. به هر حال از دید او آنگاه کلید برای سالک و پژوهندهی راز گم میشود که تجسم و برداشتی انسانی از خداوند پیدا میکند و مطلق را در چارچوب ذهن نسبیگرای خویشتن، کوچک میکند. گاهی یک انسان، خداوند را در چارچوب قواعد ذهنی خویش محدود میکند و اگر رویدادها در آن چارچوب نگنجند، دچار شک میشود. این محدودیت دو شکل دارد، یکی در نزد اهل خرد است که در چارچوب قواعد فلسفی محدود میماند و دیگری تجربه آدمهای معمولی و چارچوب تجربههای ذهنی آنهاست.
معانی نهفته در بیتهای نظامی
نظامی در بیتهای زیر به دلی اشاره میکند که از ساحت خرد جزیی ما خارج میشود. دل سرای خداوند است و خرد جزیی ما، با روزمرگیها، او را مشغول میکند «دلی را که از خود نکردی گماش/ نه از چرخ ترسد نه از انجماش/ چو تو هستی از چرخ و انجم چه باک/ چو هست آسمان بر زمین ریز خاک». یا هنگامی که میگوید «نه هر که ایزد پرست ایزد پرستد/ چو خود را قبله سازد خود پرستد» اشاره است به این که تصور نکنید هر کسی که در حال پرستش است، خداپرست است. این هشداری است که به ما میگوید که فریب ظاهر را نخورید.
نکات فراوانی نیز در ابیات دیگر نظامی نهفته است. برای مثال آنجایی که میگوید «ای مقصد همت بلندان/ مقصود دل نیازمندان/ ای سرمهکش بلندبینان/ در باز کن دروننشینان/ صاحب تویی آن دگر غلامند/ سلطان تویی آن دگر کدامند/ راه تو به نور لایزالی/ از شرک و شریک هر دو خالی» در این بیتها نظامی میگوید که راه خداوند به نور لایزالی از شرک پیراسته میشود و در پرتو تجلی اوست که راه مشخص میشود. این بیتها همچنین تیر خلاصی به کارکرد عقل در شناخت خداوند است. البته بزرگان ما، برخلاف تصور سادهاندیشان، عقل را نفی نکردهاند، بلکه کارکرد آن را توصیف و تبیین ساختهاند تا از چون و چرا دست بکشند. در این مرحله است که عرفا و حکما برای عقل کارکردهایی قایل بودهاند، از جمله اینکه عقل ما را از وجود معبود آگاه میکند اما سخن گفتن با معبود فراتر از کار عقل است.
نظامی در جایی دیگر میگوید «بنده نظامی که یکی گوی تست/ در دو جهان خاک سر کوی تست/ خاطرش از معرفت باد کن/ گردنش از دام غم آزاد کن». نظامی که عقل را نفی میکند، در اینجا خواهان معرفت است. این معرفت البته معرفت فلسفی نیست، بلکه معرفتی است که آدمی حاصل عمر خویش و ترازنامه زندگی را در آن میبیند. این دو بیت نیز درخور یادآوری است «صفایی ده این خاک تاریک را/ که تا بیند این راه باریک را/ برانم کزین ره بدین تنگنای/ به خشنودی تو زنم دست و پای». متاسفانه برخی میخواهند بزرگانی مثل نظامی را بیریشه کنند. در حالی که دین آبشخور و سرچشمهی سخنان آنان است. پس تقیدهای این بزرگان به مسلمات شریعت را نباید نادیده گرفت.