کد مطلب: ۵۳۲۰
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۳

گزارش سفر به استکهلم ، اوپسالا و لوند

دکتر فرح نیازکار: بالاخره بعد از تاخیرهای متداول پرواز، حدود ساعت ۳ بعد ازظهر به استکهلم وارد شدم. تنها. چمدانم نرسیده بود و طبیعتا باید فرم‌هایی را برای جستجو و پی‌گیری پر می‌کردم. این کار خود مشمول زمان شد ، اما سرانجام پس از ۴۵ دقیقه انتظار، از سالن فرودگاه خارج شدیم. همراه با دکتر حاجی یوسفی. انسان شریف و بلند نظری که با انتخاب هوشمندانه‌ای برای انجام امور فرهنگی ایران در سوئد برگزیده شده و با دغدغه خاطر و حساسیت بسیار نسبت به سرزمین و مام وطن از هیچ تلاشی فرو گذار نیست.
بیرون از فرودگاه و تنش‌های حاصل از آن، طبیعت زیبا، آسمان ابری و برگ‌های هفت رنگ پاییزی در کنار دریاچه‌های زلال، هوش گوش می‌ربود و خستگی یک سفر طولانی را از خاطر می‌زدود.... هر ورقش دفتری است معرفت کردگار!
سرانجام مستقر شدیم و در فرصتی کوتاه به گفتمان نشستیم و در نهایت به تنظیم و هماهنگی برنامه‌ها در چند روز آینده پرداختیم. نخستین برنامه با ارائه سخنرانی در مرکز فرهنگی در شهر استکهلم و در جمع ایرانیان و دانشجویان خارجی برگزار می‌شد.

صبح یکشنبه ۱۹ اکتبر ۲۰۱۴
آسمان با ابرهای درهم تنیده صبح را به ارمغان آورد... نئون‌های زرد و نسیم ملایم پاییزی، عطر قهوه تلخ و بارش بی امان رحمت خداوندی نشان از روزی پر شگون می‌داد. از همان آغاز طلیعه‌های صبح ، دکتر حاجی یوسفی و همسر نازنینشان خانم مژگان جبلی با شور و حرارت بسیار و با دقتی خاص به فراهم سازی مقدمات کار پرداختند. ورودشان به مرکز فرهنگی با دسته‌گل‌های رز زیبایی که به همراه داشتند، نشان از آرامش و شادمانیداشت.
سرانجام به همت رایزنی فرهنگی ایران در سوئددر ساعت ۱۱ صبح، نشست «حافظ مکتب نگار عشق» در محل مرکز فرهنگی ایران در استکهلم برگزار شد. در این نشست که با حضور ایرانیان علاقه‌مند به حافظ و برخی دانشجویان خارجی برگزار شد،  به بررسی مکتب عشق در غزلیات حافظ پرداخته شد.
این سخنرانی با غزل زیبای حافظ آغاز گردید؛ غزلی که به نوعی شاخص‌های فکری مکتب عشق حافظ و ویژگی‌ها و حالات آن را توصیف می‌نمود:
 در اَزَل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینهنامحرمزد
جان عِلوی هوسِ چاهِ زَنَخدان تو داشت
دست در حلقه آنزلفخَماندرخَمزد
دیگران، قرعه قسمتهمهبرعیشزدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
در ادامه ضمن تبیین جایگاه شاعران بلند پایه‌ای چون فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ و بررسی دلایل آن به ویژگی‌های مکتب عشق در دیوان حافظ پرداخته شد. در بخشی از این سخنان آمد:
سخن گفتن از حافظ هم دلنشین است و هم دشوار. دلنشین از آن روست که قبول خاطر عام و لطف سخن خداداد را دارد . او به پاره ای از سنت ما بدل نشده است و از زبان حال ما با ما سخن می گوید و دشوار از آن روی که ما ناگزیریم که تنها به قدر همت و دانش خود از او سخن بگوییم و نه به وسع بینش او پس به ناگزیر از درک کامل او عاجزیم. با این همه کلامش را با جان و دل می خوانیم و مشعوف و حیران می شویم. با او زندگی می کنیم و او را در حافظه خویش غریب و ناآشنا نمی یابیم. پرسش های ما را پاسخ می دهد و هم روزگار ما می شود. متفکری است که بر اندیشه اش ردای شعر می پوشاند و آن را با  ما در میان می نهد. او زندگی شناس است و این شناخت را هنرمندانه در اختیار ما قرار می دهد.  اما به راستی چگونه شاعر و یا نویسنده‌ای می تواند بدین جایگاه دست یابد و در ذهن و زبان جهانیان ماندگار شود؟
عشق چنانکه نخستین آفریده و اساس هستی است، اساس و بنیان معرفت نیز هست و جوینده معرفت باید راه بیکران عشق را در پیش گیرد و در مکتب عشق در نزد ادیب عشق تعلیم ببیند و طبق روش عاشقانه به سیر و سلوک بپردازد تا به کمال عشق دست یابد. حافظ می‌کوشد تا این مفاهیم عمیق عشق و شیوه و طریقه آن را در اشعارش بازتاب دهد. در دیوان غزلیات او ۲۳۴ بار واژه عشق در ۵۰۰ غزل به کار رفته که از این میان ۲۳۲ بار آن دارای مفهوم انسان‌شناختی و معرفت شناسی است و حقیقت این عشق به گفته حافظ با نفس‌پرستی تفاوت بسیار دارد: «عشق بازی دگر و نفس‌پرستی دگر است».
در دیدگاه حافظ عشق از ادراک زیبایی به دست می‌آید و از گونه حسی تا صورت الهی و عرفانی آن در جریان است.
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا    عشق آن لولی سرمست خریدار من است
***
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی      ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
***
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست                هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
در مکتب عشق، او به دو ویژگی مهم معتقد است؛ نخست آنکه عشق ازلی است.
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه این زمان انداخت  
***
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست            دیرگاهی‌ست کز این جام هلالی مستم
***
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق       شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم
و دوم آنکه عشق موقوف هدایت است یعنی آنکه انسان مورد عنایت قرار نگیرد؛ موهبت عشق بدو داده نمی‌شود:
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است          عشق کاری‌ست که موقوف هدایت باشد
در ادامه، شرایط پیداش این عشق و حالات آن مورد بررسی قرار گرفت:
این چنین عشقی است که می‌تواند دل را تزکیه و تصفیه کند و عاشق را به حقیقت برساند. بر همین اساس معتقد است که اگر عشق حقیق در دل جلوه‌گر شد؛ آنگاه معشوق حقیقت خود را به عاشق نشان خواهد داد.
معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن      اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است
برای رسیدن به این هدف باید در شهر خویش به سفر پرداخت.
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی          که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
لازمه این سفر از خود بی خود شدن عاشق است. او باید بتواند از خود بیرون برود تا حقیقت عشق را دریابد.
تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون             کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
این سفر و رسیدن به حقیقت راهی دشوار است اگر چه در باور نخست از دیدگاه حافظ آسان می‌نماید:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول                    آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
****
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز                 ور نه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
***
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
با این همه، حافظ بر آن است تا تمام دشواری‌های عشق را بپذیرد و خود را بنده عشق سازد:
عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش                  تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام
***
فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم                       بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
این چنین عشقی است که حافظ را از ویژگی‌هایی بهره‌مند می‌سازد که تنها در مکتب عشق می‌توان آنها را به دست آورد؛ ویژگی‌هایی چون:
۱.  آزادگی و دوری از تنگ‌نظری و غرور؛
۲. پاک‌بازی و ایثار؛
۳. دردمندی و صبوری؛
۴. خوشدلی و خوش‌باشی.
از همین روست که حافظ پیوسته به امر اغتنام وقت تاکید می‌کند و عاشقی را اساس غنیمت دانستن عمر و وقت می‌شمارد:

عاشق شو ار نه روز ی کار جهان سرآید                 ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی
حافظ در جای جای غزلیات خویش عشق را در سرتاسر هستی یعنی در تمام موجودات عالم از جماد تا انسان و از انسان تا مجردات؛ جاری می‌بیند و مطابق باورهای اسلامی او؛ این عشق اساس آفرینش به شمار می‌آید بنابراین در دیدگاه حافظ این عشق اساس هستی بخش انسان است.
پس از سخنرانی که به مدت ۷۵ دقیقه طول کشید، حاضران به طرح پرسش های خود  پیرامون حافظ و باورها و دیدگاه‌های او پرداختند.  در ادامه نیز یکی از ایرانیان مقیم سوئد به نواختن سه تار پرداخت  و آقای علیرضا کیا شاعر مقیم استکهلم نیز شعری با تضمین ابیاتی از حافظ خواند.
نکته قابل توجه در این نشست شور و اشتیاق نسبت به شناخت از حافظ آن هم در ساحت والای او ، با دقت و از سر خلوص و باورمندی در میان این جمع بود. حاضران در این نشست که از هر قشر تحصیلی و عقیدتی بودند، در شناخت بیشتر حافظ و دلبستگی بدو نقطه مشترکی داشتند. سوالات بسیار و حساسیت های فراوان برای دانستن دقیق پرسش‌ها نشان از اهمیت این امر برای آنان داشت. شاید با تدوام چنین نشست‌هایی بتوان از یک سو به قدر تشنگی از این بحر بیکران چشید و از سویی دیگر بتوان تمدن غنی و فرهنگ والای ایرانی و اسلامی خود را در آن سوی مرزها به تجلی گذاشت.

عصر یکشنبه ۱۹ اکتبر ۲۰۱۴


باران هم‌چنان می‌بارید. هوا اندکی مه‌آلود بود. سرمای پاییزی هم کار خودش را می‌کرد. ساعت ۳ بعداز ظهر پس از نشست نخست به همراه جناب دکتر حاجی یوسفی و چند تن از همکاران مرکز فرهنگی برای شرکت در نشست حافظ به سوی شهر اوپسالا حرکت کردیم.
اوپسالایکی از شهرهای مرکزی سوئداست و در ۷۰ کیلومتری شمال استکهلمقرار گرفته است. این شهر، با ۱۴۰۴۵۴ نفر جمعیت ،چهارمین شهر بزرگ سوئد است.دانشگاه اوپسالادر سال ۱۴۷۷ میلادی تاسیس شده و یکی از قدیمی ترین دانشگاههای منطقه اسکاندیناویاست. دانشکده ایران‌شناسی دانشگاه اوپسالا نیز از دانشکده‌های بسیار فعال و معروف در زمینه مطالعات ایران است.
یک ساعت بعد خود را در جمع ایرانیانی یافتم که با علاقه گرد آمده بودند تا، از تمدن و فرهنگ ایران زمین فاخرانه سخن بگویند و در راستای شناخت این فرهنگ غنی هر چه بیشتر بکوشند.در این نشست به بررسی حالات و رویکرد عشق در مکتب حافظ پرداخته شد و در بخشی از این سخنان ضمن اشاره به این واقعیت که حافظ پس از گذر  ۶ قرن در دل و ذهن ما جاری است، آمد:
این عشق خاصیت کمال‌بخشی برای انسان دارد  و از آنجا که عشق از این دو ویژگی یعنی هستی‌بخشی و کمال‌بخشی برخوردار است نمودهای آن را مجازی و حقیقی برشمرده‌اند. در نمونه‌های مجازی عشق انسانی را به تصویر می‌کشند که شواهد بسیاری از این نوع عشق را می‌توان در دیوان شاعران بسیاری یافت و حافظ نیز در غزلیاتش بدان اشاره می‌کند.
بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن             به خنده گفت کی‌ات با من این معامله بود؟
***
از دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت           به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست؟
اما در عشق حقیقی که از آن به عشق عرفانی و یا الهی نیز یاد می‌شود، معرفت و ادراک والای عرفانی به دست می‌آید که فرد عاشق را به حقیقت می‌رساند. این نوع عشق نیز در دیوان حافظ یافته می‌شود.
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست       خیال آب و گل در ره بهانه
***
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز    تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
***
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده       به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست

***
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند   وانکه این کار ندانست در انکار بماند
در این نوع عشق،"کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست.". یار کامل و کمال مطلق است. هر قصوری که هست از ماست. یار از عشق ما مستغنی است . عیان است اما برای شهود او، باید پاک بود و به تهذیب و تصفیه درون پرداخت. عشق موقوف به عنایت ازلی و هدایت و حوالت الهی و عهد الست است. عشق امانت الهی است امانتی است خاص انسان نه فرشتگان.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
عاشق عارف ملامتی است و ملامت در او بی اثر است.
وفاکنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که درطریقت ما کافری ست رنجیدن
عشق عرفانی فراتر از تعصب و تفرقه مذاهب است و بدون دستگیری و صحبت پیر ممکن نیست حجاب عاشق همانا «خود و خودی» اوست:


میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
عشق ورای تقریرو بیان است:
بشوی اوراق، اگر هم درس مایی که درس عشق در دفتر نباشد
در برابر این عشق باید کلاه تعظیم از سر برداشت:
زیرشمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
اما نوع سوم عشقی که می‌توان در دیوان حافظ یافت عشقی ادبی است و آن حالتی از عشق است که معشوق سیمای روشنی ندارد، درست نمی‌توان دریافت که معشوق کیست و در چه جایگاهی قرار دارد.
رواق منظر چشم من آشیانه توست           کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
***
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد                    دل رمیده ما را انیس و مونس شد
***
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب      گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
از آنجا که مذهب حافظ عاشقی است و مکتب او مکتب عاشقی، در آرمان‌شهر خویش نیز بر آن است تا اصول و قوانین عشق را حاکم سازد. در این صورت است که چنین آرمان‌شهری مطلوب زندگی انسانی خواهد شد.
با حضور عشق در آرمان شهر حافظ جنگ‌های خانمان سوز که نتیجه اختلاف نظرها و عدم تسامح و تساهل است، از بین می‌رود و مذهب عشق؛ مذهب رهایی‌بخش انسان از دردها و مصیبت‌ها می‌شود. عشق وحدت‌آفرین می‌شود و در پرتو آن همگان می‌توانند با صلح و دوستی در کنار هم زندگی کنند.
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست            هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
بنابراین از دیدگاه حافظ با فاصله گرفتن از وحدت عشق صلح و آرامش بشری از بین می‌رود و اگر در مکتب حافظ عشق ورزیدن از اهمیت بنیادین برخوردار است به دلیل این دو نتیجه حیاتی برای بشر است؛ نفی جنگ‌ها و مصیبت‌ها و پیدایش صلح و دوستی همگانی.
 این چنین رویکردی به عشق که ریشه در فرهنگ اصیل ایرانی دارد؛ بهشت دوستی و آرامش را به ارمغان می‌آورد و بدین ترتیب حافظ می‌کوشد تا در مکتب عشق خویش، عالمی دیگر و آدمی دیگر بسازد متناسب با آرمان‌شهر خویش.

اما رسیدن به این مقام از عشق تابع رعایت شرایطی است که مهمترین آن پاکبازی و دوری از تزویر و ریاست.به بیان دیگر آنگاه که حافظ بر ریاکارانِ زمانه می تازد ، خوارداشت و نکوهش او از سر عشق و اهمیت جایگاه است.
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ‌هایی پیرامون حافظ صورت گرفت که نشان از علاقه حاضران به موضوع مورد بحث بود. در این نشست دانشجویان خارجی نیز حضور داشتند که به طرح پرسش‌هایی پیرامون ادبیات کلاسیک و معاصر ایران پرداختند و ابراز علاقه نسبت به آشنایی بیشتر با ادبیات ایران کردند. این جایگاه‌هایی است که می‌توان در آن به معرفی بیشتر ادبیات و فرهنگ ایران پرداخت.


دوشنبه ۲۰ اکتبر ۲۰۱۴


در گرگ ومیش هوای دل‌انگیز پاییزی استکهلم، و در ادامه باش باران‌های مکرر، در فرصت موجود به دیدار از بافت قدیمی این شهر ، مراکز فرهنگی همچون موزه جوایز نوبل پرداختیم. سنگ‌فرش‌های خیابان‌ها صمیمیتی خاص را در خود پرورانده بود. علیرغم رعایت زندگی مدرن ، بافت قدیمی همچنان هویت خویش را حفظ نموده بود ، خصوصیتی که اصالت منطقه را باز می نمود.

سه شنبه ۲۱ اکتبر ۲۰۱۴


برای شرکت در نشستی که به مناسبت گرامیداشت حافظ در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه لوند برگزار می‌شد، با قطار عازم شهر دانشجویی و قدیمی لوند شدیم.
لوند شهری است در استان اسکانیاواقع در جنوبی ترین قسمت کشور سوئد. دانشگاه لوندکه در سال ۱۶۶۶ میلادی تاسیس گردیده، با قدمتی ۳۵۰ ساله یکی از قدیمی ترین دانشگاه‌ها در اروپابه شمار می‌رود و از بزرگ‌ترین موسسه‌های علمی و پژوهشی در اسکاندیناویقلمداد می‌شود.دانشگاه این شهر همواره جزو ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان شناخته می‌شود و از اعتباری جهانی برخوردار است.لوند شهری دانشگاهی محسوب شده و جو فرهنگی در این شهر متاثر از جمعیت انبوه دانشجویان سوئدی و بین‌المللی می‌باشد. حدود ۴۷ هزار نفر از جمعیت ۸۲ هزار نفری این شهر را دانشجویان تشکیل می‌دهند.
حدود چهار ساعت و نیم در راه بودیم. طبیعت زیبای این منطقه را تا پیش از تاریک شدن هوا تجربه کردیم. در حالی که همچنان باران ما را به استقبال آمده بود ، وارد این شهر قدیمی شدیم. در هتلی نزدیک به مرکز شهر اقامت نمودیم تا بلند آفتاب طلوع نماید.

 چهارشنبه ۲۲ اکتبر ۲۰۱۴

پس از بازدید از کلیسای قدیمی این شهر که معماری زیبایی داشت و رویارویی با شهری که اکثر ساکنین آن را جوانان تشکیل می‌دادند و برای رفت و آمد خود از دوچرخه استفاده می‌کردند، به کتابخانه دانشگاه رفتیم.
ساعت ۴ بعد از ظهر در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه لوند با حضور خانم دالیا رییس مرکز مطالعات خاورمیانه ، دکتر هاشمی و اساتید دانشگاه و دانشجویان خارجی علاقه‌مند به حافظ نشستی با عنوان Hafiz, the Scholar of Love به زبان انگلیسی تشکیل گردید. در این نشست که دانشجویان فلسفه، حقوق و برخی از رشته‌های علوم پایه و مهندسی حضور داشتند، شاخص مکتب عشق حافظ مورد بررسی قرار گرفت. در بخشی از این سخنان آمد:
Poets and writers are mirrors up to the state and words of a nation. Using the significant element of language, they probe into societies and their people’s states in the form of figurative speech and linguistic expressions; they penetrate into their people’s life and thought and reveal their evident and hidden concerns in the body of their works. They turn into the mouthpiece of their people, reflecting their dreams and desires as expressing their pains.

These poets and writers may belong to any land in this world of existence, speaking of man’s hopes and pains in their works, thus gaining an everlasting place in the hearts and minds of the world people. Similarly, Hafiz is still current in our hearts and minds even after six centuries. He seems to be talking to us as our mouthpiece; as if he were an acquaintance who knew our desires, our pains and dreams and were speaking to us about them.

Implications abound in Hafiz’s Divan; the concept of love is one key implication of which Hafiz has spoken extensively. Love is the basis of insight just as it is the first creation and fundamental to existence. And one who seeks insight must take the endless way of love, train in the school of love and before the mentor of love, and follow through the whole journey in the ways of love in order to reach perfection in love. Hafiz tries to reflect these profound concepts of love and its ways in his poems.

در پایان نیز با تاکید بر صلح انگاری و صلح دوستی حافظ در جهان انسانی ، به توصیه حافظ بدین امر پرداخته شد:

Therefore, in Hafiz’s opinion, driving away from the unity of love, leads to loss of peace and tranquility in human society and the two vital motives behind the fundamental significance of such love in Hafiz’s school of thought are first for humans not to suffer from wars and adversities and second for them to find peace and universal fraternity.

Such an approach to love, which is rooted in the original Iranian culture, will bring about a heaven of fraternity and peace, and so Hafiz is trying to create another world and another man to suit his own Utopia in his unique school of love.
در انتهای جلسه نیز به پرسش و پاسخ پیرامون حافظ و بررسی میزان شناخت دانشجویان از حافظ بر اساس ترجمه‌های موجود از دیوان وی شد. با توجه به کافی نبودن ترجمه‌های موجود از ادبیات فارسی، ضرورت این امر به نیکی آشکار می‌شود.
آنچه که به نظر می‌رسد:
• بی‌تردید سرزمین ایران با غنای فرهنگی، پشتوانه تاریخی و گستره علمی وادبی فراخی که در خود نهفته دارد، یکی از شاخص‌های غیر قابل انکار در راستای گسترش و ارتباط تمدن‌هاست و بی‌تردید یکی از پل‌های مستحکم در امر دسترسی به این هدف ادبیات غنی این سرزمین است که به خوبی در میان دیگر ملل معرفی و شناخته شده نیست. حرکت‌هایی از این دست، برگزاری نشست‌هایی از این نوع اگرچه بسنده و مبارک است، اما کافی نیست. این امر نیاز به تداوم و پیگیری جدی دارد. اختصاص هزینه‌هایی درخور در راستای گسترش این فرهنگ غنی در آن سرزمین که اتفاقا بسیار هم مورد توجه آنان است، می‌تواند برآیندی شگفت انگیز در توسعه فرهنگ ایرانی ـ اسلامی داشته باشد.
•  حضور مدیران کارآمدی چون دکتر حاجی یوسفی، با افق دید وسیع و دغدغه خاطر بسیار از مهم‌ترین شاخصه‌ای برنامه ریزی در این راستاست.
•  اعزام اساتید مدبر و توانمند به منظور برگزاری کارگاه‌ها و دوره‌های کوتاه مدت سه تا شش ماهه در عرصه‌های مختلف علمی و ادبی از دیگر ضروریات این امر است.
•  اختصاص بودجه‌ای خاص جهت انتشار ماهنامه‌ادبی به دو زبان فارسی و سوئدی از دیگر شاخصه‌هاست.
•  ترجمه و چاپ و انتشار کتاب‌های تخصصی ادبیات کلاسیک فارسی به زبان سوئدی از دیگر مقوله‌های موثر در این امر است.
•  فراهم ساختن شرایطی برای اعزام دانشجویان خارجی علاقه‌مند به فراگیری زبان فارسی خود عامل موثری در معرفی زبان و فرهنگ ادب فارسی است.
•  علاوه بر موارد فوق؛ برگزاری نمایشگاه‌های مختلف هنری (خط، نقاشی، صنایع دستی، تذهیب، پیکرتراشی و....) و فرهنگی، معرفی آداب ورسوم این سرزمین در قالب جشن‌ها، سمینارها و نشست‌ها می‌تواند تاثیرگذار باشد.

تا باد چنین بادا!

 

فرح نیازکار   فرح نیازکار

 

فرح نیازکار

کلید واژه ها: فرح نیازکار -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST