شیما زارعی: دنیای امروز، با تامل و درنگ بیگانه است. چنان در هیجان زمانهای پوچشونده و گریزنده درگیر است که گویی ذاتاش با سکون همخوانی ندارد. این تاملگریزی دنیای نو، پارهای از لذتهای انسانی را که نیاز بیشتری به تانی و درنگ دارند، از او گرفته است. علاقهمندی مخاطبان کتاب، به آثار کلاسیک در این روزگار بسیار کمرنگتر از گذشته شده که جدای از تغییر حال و هوای آثار کلاسیک و مدرن، آنچه خواننده را نسبت به این آثار پس میزند، قطور بودن این آثار است که با جنون سرعت این دوران هماهنگ نیست. در چنین فضایی است که آثار حجیم ـ اعم از اینکه کلاسیک باشند یا نباشندـ نادیده گرفته میشوند و کسی را یارای آن نیست که دست به خواندن چنین آثاری بزند. «در جستوجوی زمان از دست رفته»ی مارسل پروست که ترجمهی فارسی را مرهون صبوری و شکیبایی مهدی سحابی هستیم، در حدود ۴۰۰۰ صفحه و در هفت مجلد منتشر شده است.
در سال ۱۳۸۵ مترجم این اثر، گزیدهای از «در جستوجوی زمان از دست رفته»ی پروست را راهی بازار نشر کرد. در مقدمهی این گزیده بیمها و امیدهای مترجم، به دقت شرح داده شدهاند. مهدی سحابی هراسناک بود که مبادا این گزیده که بهترین قطعات این اثر را در سه مقولهی «عشق»، «واقعیت و خیال» و «آفرینش و اندیشه» دربر میگیرد، خوانندهی ناشکیبا را به همین محدود راضی کند و نگذارد باز هم سراغ این اثر برود. از سوی دیگر امید داشت که بتواند با این گزیده، مخاطب را به خواندن این اثر سوق دهد. با وجود تمام این بیمها و امیدها، گزیدهی مهدی سحابی، علاوه بر آنکه تکههای ناب یک اثر سترگ را در بستری مجزا و خارج از بافت خود به مخاطب عرضه میکند و مخاطب را تهییج میکند تا به سراغ خواندن این اثر سترگ رود، بدان علت که به دست توانمند مترجمی گزینش شده که بیشترین موانست را در زبان فارسی با پروست دارد، گزیدهای درخور اعتنا و توجه است.
یک سال از درگذشت مترجم توانایی میگذرد که ترجمهی آثار مهمی چون «بارون درختنشین»، «مرگ قسطی»، «مرگ آرتمیو کروز»، «مادام بوواری»، «بابا گوریو»، «سرخ و سیاه»، «تربیت احساسات»، «همه میمیرند» و ... را مدیون قلم توانمند او هستیم. بیتردید هیچیک از این ترجمهها نمیتوانند نقش روحیه و احساسات مترجم را در برگردانشان به خواننده القا کنند. نهایتا این خوشخوانی و ترجمهی موثق است که از آنها، آثاری ماندگار در ذهن مخاطب میسازد. اما این گزیده بیانگر حسها و حساسیتهای مترجم آن در مواجهه با متن ترجمه شده و از همه مهمتر متن اصلی است. اوست که پارهای از متن را برایمان برجسته و بارز میکند و تلنگری به ذهن خواننده میزند که بیشتر به آن سطرها توجه کنند.
بنابراین به نظر میرسد حتا اگر توان و زمان خواند ترجمهی کامل مهدی سحابی را از رمان «در جستوجوی زمان از دسترفته» نداریم، دست کم با مطالعهی این گزیده میتوانیم به بافت فکری و حسی مترجم و نویسنده نزدیک شویم و شاید همین راهگشا باشد برای خواندن این اثر.
امروز یک سال از درگذشت مهدی سحابی میگذرد و ما وام دار اوییم برای معرفی تمام بزرگانی که فارسیزبانان ترجمههای خوبی از آنها در اختیار نداشتند. او در بخشی از مقدمهای که بر گزیدهی «جستوجو» نوشته، آورده است:
«... حیف نیست اینها نخوانده بماند؟ آن فکر سادهی دوستانهای که اولین انگیزهی تدوین کتاب حاضر شد، این «حیف» بود. که بعد با نگرانی همراه شد و «دریغ» شد. اما رفته رفته، با هر بار خواندن جستوجو، با هر بحثی که دربارهاش پیش آمد، آن فکر اولیه تبدیل به یک ترس واقعی شد که نکند خیلیها ندانند که همچو جواهرهایی هست، نکند که برخی از آن عوامل ظاهرا بازدارنده، حجم و «سنگینی» و حالت اسطورهی کتاب باعث بشود که خیلیها که میتوانند و میشود که شیفتهی چنین کتابی بشوند از آن ناخواسته دور بمانند، ندانسته از کنار چنین منبع عظیمی از حس و عاطفه، تخیل و اندیشه، تحلیل هنر و فلسفه بگذرند. اینجا بود که آن «حیف»ِ اول «باید» شد. باید که دستکم روزنی به این منبع باز کرد، نمونههای هرچند کوچکی از همهی آنچه را که در آن پیدا میشود، بیرون کشید و نشان داد....»