آناهید خزیر: بیشک، مشهورترین اثر ناصرخسرو، سفرنامهی اوست که دربردارندهی یادداشتهای روزانهی سفر هفت سالهی او از ۴۳۷ تا ۴۴۴ ق. به ایران، آسیای صغیر، شامات، عربستان و مصر است. وی همهی دیدههای خود از اوضاع و احوال شهرها و دستاوردهای سفرش را در این کتاب آورده است. نثر سفرنامه ساده و روان است و از الگوهای کهن و ارزشمند سادهنویسی و ایجاز در نثر فارسی به شمار میرود. سفرنامهی ناصرخسرو از نظر تاریخی، جغرافیایی، جامعهشناختی و زبانشناختی اهمیت فراوان دارد.
سفرنامه ناصرخسرو جعلی است یا تلخیصی؟
یاحقی در آغاز سخن به گفتههای جلسه پیشین اشاره کرد و اینگونه ادامه داد: در جلسهی قبل راجع به این مساله صحبت کردیم که آیا سفرنامه جعلی است یا تلخیصی است از یک متن مفصل؟ باید بگویم که سفرنامه نه تلخیص است و نه جعلی. بلکه کتابی اصیل است. به هر حال نزدیک به هزار سال از خلق سفرنامه میگذرد و تا به حال کسی جدی نگفته است که این کتاب از ناصرخسرو نیست. گمان میکنم سفرنامه چهرهی مشخصی از ناصرخسرو را نشان میدهد. چهرهای آرام، متین، سالم، حلیم و بردبار که البته بعدها با ناملایماتی که برای او پیش میآید تبدیل به چهرهای خشن، سختگیر و عصبانی میشود.
سفرنامه یادداشتهای روزانهی نزدیک به هفت سال گشت و گذار ناصرخسرو است که از مرو و بلخ راه میافتد و از خط شمالی به آذربایجان میرود و بعد به ارمنستان و ترکیهی امروزی میرسد و به دریای مدیترانه و بیتالمقدس و مصر میرود. او چهار سال از این هفت سال را در قاهره میماند و چهار بار به مکه میرود و برمیگردد. سرانجام از طریق مکه بازمیگردد و از جنوب ایران (از آبادان) وارد قلمرو فعلی ایران میشود و به مرکز ایران میآید و بعد به خراسان و سرخس بازمیگردد تا به مرو. خود ناصرخسرو میگوید که این مسیر دو هزار و دویست فرسنگ بوده است.
سفرنامه ناصرخسرو پرارزش و رنگارنگ از همه طیفهاست
ناصرخسرو در مسیر خودش با یک دقت ویژهای به همه چیز نگاه میکند. چشمهایش را باز کرده و به همه جا سَر میکشد. به مسجد و بازار و بیابانها و دشت و کویر و کاروانسراها و رباطها میرود و مطلب جمع میکند و دست به خوشهچینی و ذرهچینی میزند و این کتاب کم حجم، اما پُر مطلب را فراهم میکند. حقیقت آن است که اگر بخواهیم به مندرجات سفرنامه دقت کنیم و آن را بازشناسی و تجزیه و تحلیل کنیم آگاهیهای بسیاری در آن مییابیم. از آگاهیهای جغرافیای تاریخی گرفته تا توصیف بناها و مصالح ساختمانها.
به نظر میرسد که ناصرخسرو در شناخت ساختمانها بسیار آگاه بوده است. هر جا هم نمیدانسته پرسیده و فاصلهها و قیمتها و نرخها و مسایل مختلف را آورده است. این آگاهیها به کار جغرافیای تاریخی میآید و برای شناخت تحول شهرهای قدیم بسیار مهم است. اطراف شهرها را هم گشته و گام به گام پیموده و اندازه گرفته و همه را نوشته و یادداشت کرده است. این آگاهیهای ریز و پُرارزش به کار آدمهای مختلف، از جغرافیدان و مورخ و جامعهشناس و مردمشناس و اقتصاد دان میخورد. از این رو به نظر من به سادگی میشود سیمای اقتصادی شهرها را از خلال سفرنامهی ناصرخسرو نشان داد. همینطور سیمای مردم، لباسها، عادات و آداب در سفرنامه درج شده و این کتاب را رنگارنگ کرده است.
سفرنامهی ناصرخسرو واقعا شگفتانگیز است
ناصرخسرو به کلیات اکتفا نکرده است. او با یک دید تحلیلی متمدن، مدرن و امروزی جزییات را میبیند و تحلیل و علت جویی میکند. بنابراین کتاب سفرنامه از این جهات بسیار قابل ملاحظه است و تصویر زیبایی از آن دوران به دست میدهد. کاری است که تاکنون تقریبا هیچکس این کار را نکرده است. شاید ابوالفضل بیهقی در بعضی مسایل خاص قلمرو خودش و محیط زندگی اشرافی که داشته، این کار را کرده باشد و مقداری آگاهیهای ریز را به دست داده باشد. اما کمتر کسی مثل ناصرخسرو میان مردم و جامعه رفته است و به جزییات پرداخته و تصویری رنگارنگ از حیات اجتماعی آن زمان به دست داده است. ما اگر بخواهیم تصویری از آن روزگار پیدا بکنیم راحت میتوانیم از خلال سفرنامه ناصرخسرو آن را بیابیم. حتی میشود کروکی شهرهایی را که ناصرخسرو دیده، کشید؛ سیمای آدمهایی را که وصف کرده نقاشی کرد؛ لباسهایشان را بازسازی کرد و دوخت و نشان داد و گفت این لباس زنان و مردان و ساربانان زمان ناصرخسرو بوده است. حتی پوشش حیوانات را مشخص کرده است. از این لحاظ سفرنامهی او واقعا شگفت انگیز است.
وصف بیتالمقدس در سفرنامه ارزشمند ناصرخسرو
من قطعاتی را انتخاب کردهام تا حجت بالغهای باشد برای آنچه که عرض کردم. قسمتی که انتخاب کردهام «وصف بیتالمقدس» است که یکی از اماکن مورد احترام همهی ادیان و حتی مسلمانان است. ناصرخسرو با اعتقاد و علاقهی خاصی این منطقه را وصف کرده است، هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ جغرافیایی. ناصرخسرو مینویسد:
«بیتالمقدس را اهل شام قدس گویند و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقع بایستد و قربانی عید کند. چنان که عادت است؛ و سال باشد که زیادت از بیست هزار خلق در اوایل ماه ذیالحجه آنجا حاضر شوند و فرزندان آنجا برند و سنت کنند [«سنت کنند» یعنی: ختنه کنند]. از دیار روم و دیگر بقاع همهی ترسایان بسیار آنجا روند، به زیارت کلیسا و کنشت که آنجاست؛ و کلیسای بزرگ آنجا صفت کرده شود، به جای خود.»
«سواد و رستاق بیت المقدس همه کوهستان است. [رستاق یعنی: روستا و حوالی شهر]. همه کشاورزی و درخت زیتون و انجیر و غیره، تمامت بی آب است [یعنی: دیم است]. و نعمتها فراوان و ارزان باشد و کدخدایان باشند که هر یک پنجاه هزار من روغن زیتون در چاهها و حوضها پُر کنند و از آنجا به اطراف عالم برند؛ و گویند به زمین شام عطر نبوده است و از ثقات شنیدم که پیغمبر (ص) را به خواب دید یکی از بزرگان که گفت: یا پیغمبر خدا، ما را در معیشت یاری کن. پیغمبر علیهالسلام در جواب گفتی: نان و زیت شام بر من است [یعنی: نان و روغن شام تامین خواهد شد و از این جهت مشکلی نخواهید داشت]. اکنون صفت شهر بیتالمقدس کنم.»
«شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران و به رستاقها چشمههای آب است، اما به شهر نیست.»
معجزه زبان فارسی پس از گذشت هزار سال از سفر ناصرخسرو
میبینید که عبارات ناصرخسرو خیلی ساده است و احتیاج به معنی کردن خاصی ندارد. این معجزهی زبان فارسی است که بعد از هزار سال امروز برای ما کاملا مفهوم است؛ جز بعضی اصطلاحات و اشارات چیز نامفهومی ندارد. به هر حال ناصرخسرو چنین ادامه میدهد: «شهر بر سر سنگ نهاده است و شهری بزرگ است که آن وقت که دیدم بیست هزار مرد در وی بودند و بازارهایی نیکو و بناهایی عالی.» [معمولا در قدیم شهرها را بجای «خانوار» با مردان آن شمارش میکردند. مثلا میگفتند از فلان شهر هزار مرد بیرون آیند. یعنی هزار خانوار در شهر هست]. «زمین شهر به تخته سنگها فرش انداخته و هر کجا کوه بوده است و بلندی، بریدهاند و هموار کرده. چنان که چون باران بارد همهی زمینهای پاکیزه شسته شود؛ در آن شهر صناع بسیار است [صناع یعنی: ارباب حِرَف، صنعتگران]. و هر گروهی را رستهای باشد و جامع آن مشرقی است [جامع یعنی: مسجد جامع. معمولا شهرهای بزرگ مسجد جامع داشته و نماز جمعه را در آنجا میخواندهاند. «جامع آن مشرقی است» یعنی مسجد شهر در طرف شرق قرار دارد]. و باروی شرقی شهر باروی جامع است [یعنی: دیوار شرقی مسجد با دیوار شرقی شهر در کنار هم است]. چون از جامع بگذری صحرایی بزرگ است، عظیم هموار و گویند که دشت قیامت آنجا خواهد بود و حَشر مردم آنجا خواهند کرد. بدین سبب خلق بسیار از اطراف عالم بدان جا آمدهاند و مقام ساختهاند تا در آن شهر وفات یابند و چون وعدهی حق، سبحانه تعالی، در رسد به میعادگاه حاضر باشند. بر کنارهی آن دشت مقبرهای است بزرگ و بسیار مواضع بزرگوار که مردم آنجا نماز کنند و دست به حاجات بردارند؛ و ایزد، سبحانه تعالی، حاجات ایشان روا گرداند.»
«در میان جامع و این دشت وادی است، عظیم ژرف [وادی یعنی: دره، گودی]. و در آن وادی که همچون خندقی است، بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان و گنبدی سنگین [سنگین یعنی: از جنس سنگ] دیدم تراشیده و بر سر خانهای نهاده که از آن عجیبتر نباشد. تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند. و در افواه بود که آن خانه ی فرعون است و آن را وادی جهنم گویند. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است؟ گفتند: به روزگار خلافت عمر خطاب بر آن دشت لشگرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت: این وادی جهنم است؛ و مردم عوام چنین گویند که هر کس به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود، که از آنجا برمیآید. من آنجا شدم اما چیزی نشنیدم. [ببینید ناصرخسرو چقدر کنجکاو بوده است. آدم علمی چنین است!]. و چون از شهر به سوی جنوب رو کنیم به نشیبی فرو روند. چشمهی آب از سنگ بیرون میآید. عمارت بسیار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به دیگی میرود و آنجا بستانها ساختهاند و گویند هر که بدان آب سر و تن بشوید رنجها و بیماریهای مزمن از او زایل شود؛ و بر چشمه وقفها بسیار کردهاند. و بیتالمقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد.»
اشاره به سنت وقف در سفرنامه پرارزش ناصرخسرو
میبینید که سنت وقف چیز جدیدی نیست. در گذشتهها وقف بسیار مهم بوده است و تمام بیمارستانها و مدارس و مساجد و تکایا و بقاع علمی و دینی و فکری با وقف اداره میشده است. بدین گونه مردم خودشان را اداره میکردند. ناصرخسرو سپس میگوید:
«و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند [یعنی: حقوق پزشکان را از همین محل موقوفه میدادند]. و آن بیمارستان و مسجد آدینه کنار شهر است و از جانب مشرق؛ و یک دیوار مسجد در کنار وادی جهنم است و چون از سوی بیرون مسجد آن دیوار را بنگرند صد ارش باشد؛ به سنگهای عظیم برآورده. چنان که گل و گچ در میان نیست»
«و این سنگ صخره آن است که خدای، عزوجل، موسی علیهالسلام را فرمود تا آن را قبله سازد و چون این حکم بیامد و موسی آن را قبله کرد بسی نزیست و هم بر آن زودی وفات کرد تا به روزگار سلیمان علیهالسلام که چون قبله صخره بود مسجد در گرد صخره ساختند. چنان که صخره در میان مسجد بود و محراب خلق. و تا عهد پیغمبر ما محمد مصطفی (ص) قبله آن را میدانستند و نماز بدان جانب میگذاردند تا آن گاه که ایزد، تبارک و تعالی، فرمود که قبله خانهی کعبه باشد. و صفت آن بجای خود بیاید.»
با خواندن سفرنامه ناصرخسرو میتوان به جهان گذشته سفر کرد
ملاحظه میفرمایید که میتوان با توصیفهای ناصرخسرو شهر بیتالمقدس را در نظر آورد. این دید تحلیلی مدرنی است که در گذشتهها، در فرهنگ شرقی ما، معمولا نبوده است. ما معمولا از بالا نگاه میکنیم. در حالی که ناصرخسرو از پایین به مسایل نگاه کرده و جزیی دیده است. کسانی که بخواهند مطالعات جغرافیای تاریخی بکنند بسیار میتوانند از این مطالب استفاده ببرند. حتی مطالب آن برای استادان معماری هم قابل استفاده است.
ناصرخسرو با دقت و وسواس و حضور ذهن همه چیز را نگاه کرده است. اما خیال نکنیم که او در این سفر همه جا عزیز و مکرم بوده است. بسیار دشواریها برای او پیش آمده است. تقریبا در همه جا در مسیر کاروانها خطر دزد و قحطی و گرسنگی و ناآشنایی با راه وجود داشته است. جاهای زیادی هست که ناصرخسرو و همراهانش مسیر را بلد نبودهاند و راه بلد گرفتهاند تا آنها را به شهر و آبادیی برساند. بنابراین سفر در آن زمانها سختیهای بسیار داشته و با سفر امروز فرق بسیار داشته است. مفهوم سفر، آن گونه که ناصرخسرو تجربه کرده، برای ما قابل درک نیست. هر لحظه امکان این بوده است که از بین بروند.
به هر حال سفرنامهی ناصرخسرو دلپذیر و خواندنی است. همه چیز آن برای خواننده زیباست و میتواند او را به دنیای دیگری ببرد و جهان گذشته را پیش چشم خواننده مجسم بکند و زندگی مردم، شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و رنگ و روی دنیای آن روز را به ما نشان بدهد.