احمدعزّتی پَروَر: هدف ادبیات داستانی، آموزش یا سرگرم کردن خواننده یا هر دوی آنهاست. یعنی از یک سو به باز شدن افق بینش خواننده و غنیتر کردن عاطفه و احساس و تجربههای ذهنی خواننده یاری میرساند و او را با شیوهها و شکلهای دیگری از اندیشه و احساس و روش زندگی آشنا میکند و یا احساس دلپذیر (لذت) در خواننده به وجود میآورد. وقتی رمان (کلیدر) محمود دولت آبادی را میخوانیم، ضمن آشنایی با مردمانی دیگر با اندیشهها و عاطفههای گوناگون، از شیوهی بیان دولت آبادی در روایت واقعهها و حادثهها لذت میبریم. همین لذت، ما را بر آن میدارد که خواندن رمان را تا پایان ادامه دهیم.
نویسنده با توانایی ادبی و هنری خود، خواننده را به یکی از قهرمانان داستان تبدیل میکند. به طوری که صمیمانه در کنار برخی از قهرمانان قرار میگیرد و با آنان همدلی و همراهی میکند و به آنان عشق میورزد یا برعکس، از برخی دیگر ناخشنود میشود و برای شکست و نابودی آنها دعا میکند. هر چه این مِهرها و کینها در خواننده شدّت بیشتری داشته باشد، نویسنده در کار هنری خودکامیابتر خواهد بود.
البته خوانندهای که از سطح معمولی بالاتر رفته باشد، گذشته از دریافتِ لذّتِ پیگیریِ حوادث و سرنوشت قهرمانان، در جستجوی لذتی دیگر است. این لذت بالاتر، از کشف زیباییهای کلامی (نماد، رمز، استعاره، طنز و...) و ادارک عمق اندیشههای موجود در داستان به دست میآید.
این نکتهها مربوط به خوانش داستانی است که به زبان مادری خواننده باشد. در ترجمه داستان، ظرایف و ظرفیتهای دیگری در کار است. بسیاری از زیباییهای کلامی در انتقال به زبانِ دیگر از میان میروند. برخی لطیفههای هنری که فقط در زبان اصلی (مبدأ) قابل دریافت و ادراک هستند، ناپدید میشوند. بعضی از رفتارها و سخنهای مربوط به آنها خاص فرهنگی ویژهاند و اساساً قابل ترجمه نیستند. این همه، مترجم را به کوششی دوچندان وامیدارد. باید بیآنکه خدشهای به اصالت متن بزند، ماجرای داستان را به گونهای روایت کند که ضمنِ وفاداری به متن اصلی، هوای زبان دیگر (مقصد) را درقالب کالبدِ داستان بدمد و آن رابه گونهای آشنا برای خوانندهی خود دربیاورَد. امید است که در ترجمهی حاضر (در یادمانده) چندان به خطانرفته باشیم. اما ماجرای این کتاب:
پس ازسالها، کمیتهی اعطاکنندگان جایزهی نوبل سلیقه خود را تغییر داد و به جای گزینش کتابهایی با موضوع سیاست و مبارزات سیاسی، به کتابی بامحتوایی «عاشقانه» و مربوط به «زندگی» جایزه داد. کمیتهی نوبل، علت اعطای جایزه به کتاب «در یادمانده» را چنین بیان کرد:
«اعطای جایزه به این علت صورت گرفت که نویسنده با هنر حافظه، غیرقابل دریافتترین سرنوشتها و آیندهها و کشف زندگی و گذران آن را در گذشته، وصف کرده است.»
این انتخاب، نشان از خستگی مردم جهان از مبارزه و جنگ و خشونت دارد. پس ازپایان گرفتن قرن نوزدهم ـ بهویژه آغازجنگ جهانی اول ـ عشق و عواطف انسانی در ادبیات غرب به دست فراموشی سپرده شد. «جنگ» و «مبارزات سیاسی ملتهای تحت ستم» اصلیترین درونمایهی داستانها و شعرهای نویسندگان و شاعران اروپایی، امریکای لاتین و آسیا شد. کتابی ارزشمند به شمار میآمد که از درد و رنج تودههای مردم و استعمار و استثمارستیزی و فقر و بیعدالتی سخن گفته باشد. منتقدان ادبی، شاعر یا نویسندهای را که چنین رویکردی نداشت، طرد میکردند و آنها را هنرمندانی بیدرد و بیاحساس انسانی معرفی مینمودند. در ایران میتوان محمدحجازی داستاننویس (۱۲۸۰-۱۳۵۲) و سهراب سپهری (۱۳۰۷-۱۳۵۹) را نام برد که مورد بیمهری منتقدان ادبی قرارگرفتند و آثارشان نمونههایی ازادبیات «رمانتیک» و «عرفانی» و خلاصه به دور از ذائقه و سلیقهی زمان شمرده شد. هریک ازاین عنوانها، معادل دشنامی بود که نثارشاعران و نویسندگان میشد.
امروز اما زمانه دیگر شده است. مردم از جنگ و ترور و خشونت خسته شدهاند. «ترور» که روزگاری حربهای مقدس به حساب میآمد و انقلابیون جوان در مبارزات سیاسی از آن استفاده میکردند، اکنون عملی وحشیانه و غیرانسانی قلمداد میشود و آن را بهدرستی ـ به هرانگیزه و هدفی که باشد ـ محکوم میکنند. بشریّت، دوباره تشنهی عشق و دلدادگی و عواطف مربوط به زندگی شده است. داستانهای عاشقانه و کتابهای مربوط به تبیین عشق و دوستی باز بازاری گرم یافته است. پیامکها و مطالب منتشرشده در اینترنت و فضاهای مَجازی، در اطراف «عشق» طواف میکنند. البته این رویکرد را باید خجسته و خوشایند دانست و آن را با آغوش گرم پذیرفت. سخن حافظ دوباره شنیدنی است:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که دراین گنبدِ دَوّار بماند
کتاب «در یادمانده» نیز کتابی دربارهی عشق است، عشقی هرچند ناکام، اما آنچه اهمیت دارد، همان نفس عشق است. بزرگترین داستانهای عاشقانه جهان همگی مربوط به عشقهای ناکام هستند. اگروصال صورت بگیرد، عشق کم رنگ میشود. گویا تمام زیبایی عشق درهجرانش نهفته است. دردهجران شاید تن را بکاهد، امابه توان جان میافزاید. دلربایی عشق درانگیزهای است که برای زندگی ایجادمی کند. معنای راستین زندگی، دربرخورداریاش ازعشق تجلّی میکند.
گرعشق نبودی و غم عشق نبودی/ چندین سخن نَغز که گفتی؟ که شنودی؟
عشق به انسان و انسانیت، غمی عمیق دارد؛ ولی شادی برگرفته ازاین عشق، سراسر زندگی آدمی را فرامیگیرد. غم عشق با شادی خاطر انسان، پیوندی ناگسستنی دارد. یعنی فقط وقتی میتوان شاد بود که غم عشق احساس شود:
چون غمش رانتوان یافت مگر در دلِ شاد/ ما به امّیدِ غمش، خاطرِ شادی طلبیم (حافظ)
زندگی معنوی انسان با تناقض شگفت ـ غم عشق و شادی خاطر ـ شکلی متعالی به خود میگیرد. کتاب «در یادمانده» نیزهمین نکته را بازمیگوید. مضمون دیگری هم دراین کتاب ادراک میشود: جوانی را به هرزه هدر ندهیم.
جوانی هرکس، مجموعه تواناییها و گزینشهای اوست. هر گزینش برای زندگی آینده، ارزشی بیبدیل دارد. انتخابهای نادرست، تواناییهای ما را بیاثر و ثمر خواهد کرد. جوانی دیگر بازنمیگردد تا قدرتهایش را دوباره به ما ببخشد. این نکته در توصیف پایانی نویسنده، بدینگونه آمده است:
«زمانی در اینجا قطارها و فروشگاهها و کافههای زیادی بود. اما حالا همه روی به ویرانی نهادهاند. فقط در ویرانهی یکی از آنها هنوز نوری اندک باقی مانده است. نوری شبه چراغ خوابی که روی گهوارهی کودکان روشن نگه میدارند.»
نور اندک، همان فرصت حقیرزندگی در دوران میانسالی و پیری است. اما چه سود؟! دیگر مجال و میلی برای انتخاب شکل دیگری از زندگی نمانده است. تمامیت زندگی درخطراست. جوانی را دریابیم!
حقیقتی اندوهگین وجود دارد: پی بردن به اینکه باید جوانی را دریافت و از آن برای گزینش شکلهای مناسب زندگی بهره بُرد، وقتی برای انسان ممکن میشود که جوانی را پشت سرگذاشته است. این نکته ها را میانسالان و پیران کشف میکنند. جوانان گویا در سِنّی نیستند که بتوانند به عظمت این کشف پی ببرند. نتیجهای غمانگیزاست: بزرگترها به حقیقتی سِترگ دست مییابند و میخواهند آن را در اختیار جوانانی قرار دهند که قادر به درک و استفاده از آن نیستند. مثل اینکه بخواهیم قانون بقای ماده و انرژی را به نوزادی یک ماهه بیاموزیم. پس چه بایدکرد؟
این پرسش وحشتناک در این مورد نیز چون جاهای دیگر با سکوت ما روبه رو میشود.
دربارهی نویسنده:
جان پاتریک مُودیانو، درسیام جولای ۱۹۴۵ درحومهی پاریس به دنیا آمد. پدرش آلبرت مودیانو و مادرش لوئیزا کولپین درجنگ جهانی دوم با هم آشنا شدند. پاتریک، کودکیاش را با پدربزرگ و مادربزرگش گذراند. پدر و مادرش بیشتر در سفر بودند و او با برادرش زندگی میکرد. این برادر، در دَه سالگی درگذشت. خودش میگوید: من نمیتوانم زندگی نامه خودم را بنویسم. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در پاریس به پایان رساند. در سال۱۹۷۰ ازدواج کرد. حدود سی کتاب نوشته است و از بهترین داستاننویسان معاصر فرانسه به شمارمیرود. کتاب «در یادمانده» در سال ۲۰۱۴ برندهی جایزهی نوبل شد.
نام کتاب به فرانسوی چنین است: Duplus-loin-dei «oubliکه به فارسی میشود: دور از فراموشی بیشتر. این ترکیب، چندان روان و رسا نیست. پس، به جای آن «دریادمانده» برگزیده شد تا باروح زبان فارسی مناسب ترباشد. مفهوم کلّی داستان نیزهمین است، یاد و خاطرهی معشوق برای همیشه در خاطرِ راوی داستان مانده است.