آناهید خزیر: نگاه ویژهی ناصرخسرو به طبیعت از سویی مرتبط با اندیشههای کلامی اوست و از سوی دیگر ریشه در تفکرات دینی و فلسفی پیش از او دارد. تعبیر او از تأمل و تفکر در طبیعت به صورت «قرائت کتاب مبسوط» به اشکال گوناگون در دیوان اشعار و نیز در زادالمسافر بیان شده است. ارتباط این کتاب با «کتاب مکتوب» چیست؟ قرائتکنندهی آن چه کسی است؟ نحوهی خوانش و شیوهی بیان او چگونه است؟ هدفهایی که از قرائت این کتاب دنبال میشود چیست؟ رمزها، نهادها و استعارهها چه نقشی در این متن بازی میکنند؟ پاسخ این پرسشها در چهاردهمین مجموعه درسگفتارهایی دربارهی ناصرخسرو با سخنرانی دکتر زهرا پارساپور ـ رئیس پژوهشکدهی ادبیات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ـ مطرح شد.
ناصرخسرو یک مُبلغ دینی است
پارساپور سخنانش را اینگونه آغاز کرد: ناصرخسرو یک مُبلغ دینی است. یک مبلغ دینی تلاش میکند که صحبتهایش برپایهی قرآن باشد. بهویژه درباره ناصرخسرو این موضوع اهمیت دوچندان پیدا میکند. چون مورد تکفیر اهل زمانهی خودش قرار گرفته بود، مدام سعی میکند که به نوعی جبران تبلیغاتی که علیهاش میشد بکند و حرفهایش را با قرآن مرتبط کند. ناصرخسرو توجه به تأویل قرآن دارد و معانی عمیق آن را متعلق به انسانهای متفکر میداند. اما کتاب دیگری که در آثار منثور و منظوم خود از آن صحبت میکند کتاب طبیعت است. ناصرخسرو نگاه عمیق و تازهای به کتاب طبیعت میکند و میان کتاب قرآن و لوح محفوظ ارتباطی برقرار میکند که برای ما بسیار جالب توجه است.
نگاه عمیق و تازه ناصرخسرو به کتاب طبیعت
این که طبیعت را به کتاب تشبیه بکنند پیش از ناصرخسرو، در میان مکاتب و ادیان شرق و غرب سابقه دارد و به اشکال گوناگون مطرح شده است. این هم که طبیعت با کتابت چه رابطهای دارد؟ مورد نظر متفکران بوده است. مطابق یک دیدگاه خداوند پیام خود را از طریق طبیعت به مخلوقاتش منتقل میکند. این پیام و پیغام را به شکلهای گوناگون مطرح کردهاند. برخی گفتهاند این پیام به شکل لفظی و شنیداری است. در حکمت اشراق از آن تعبیر به «سروش» شده است. نوافلاطونیان طبیعت را اندیشهی خداوند دانستهاند. ولی آن چیزی که میخواهیم راجع به آن صحبت بکنیم طبیعت به عنوان مکتوب و نوشتهی خداوند است. یا به اصطلاح ناصرخسرو: «خط خداوند»
معرفت و شناخت را در کتاب طبیعت دنبال کنیم
قرآن اصطلاح «کتاب» را نمیآورد. اما همان اصطلاحی که در مورد قرآن به عنوان آیه میگوید، در مورد پدیدههای طبیعت هم بهکار میبرد. همانطور که توصیه میکند که در آیات قرآن تدبر و تفکر کنید، توصیه میکند که در آیات طبیعت هم تفکر کنید. در متون عرفانی تعبیر کتاب در مورد طبیعت، حتی با جزییات آن، مطرح میشود. نسفی در کتاب «انسان کامل» بحث مفصلی راجع به این موضوع در جاهای مختلف مطرح میکند. یک جا میگوید: «ای درویش، موجودات از وجهی علامت است و از وجهی نامه است. از این وجه که علامت است عالمش نام کرد و از آن وجه که نامه است کتابش نام نهاد. آنگاه فرمود هر که این کتاب را بخواند مرا و علم و ارادت و قدرت مرا بشناسد.» این همان هدفی است که برای قرآن میشناسد. بدین معنا که معرفت و شناخت را در کتاب طبیعت هم دنبال کنیم.
رسیدن به حکمتهای الهی در کتاب طبیعت
در ادبیات فارسی از این مقوله سخنان بسیار گفتهاند. مثل بیت معروف: «برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار» در بعضی از آثار حتی کار از این که طبیعت قابل خواندن است، بالاتر رفته و برای این کتاب حروف و کلماتی قائل شدهاند. مثلاً فرض کنید که در همان «انسان کامل» مفردات عالم ـ آب، باد، خاک، آتش ـ را به حروفی تشبیه میکند که ترکیب میشوند و مرکبات را به وجود میآورند. در نتیجهی آن موالید ثلاثه به عنوان کلمه محسوب میشوند. در جهان مسیحیت هم نمونههای زیادی داریم که طبیعت به کتاب تشبیه شده است. آنها معتقدند که از طریق کتاب طبیعت میتوانیم به حکمتهای الهی برسیم.
«نون والقلم»؛ لوح محفوظ علم خداوند
اما یک مقایسهای هم هست بین کتاب طبیعت و لوح محفوظ. همانطور که میدانید در متون دینی با لوح و قلم اولیه آشنا میشویم: «نون والقلم»؛ آن لوح محفوظ که در واقع علم خداوند است و پدیدهها پیش از آن که به وجود بیایند با آن قلم بر لوح نوشته شدهاند. بعد از آن که لوح تکمیل شد دیگر موجودی پیدا نخواهد آمد، تا آخر زمان. مرحلهی بعدی آفرینش فرود آمدن اینها به عالم کون و فساد و شکلگیری موجودات است. اما شکلگیری موجودات در روی زمین چگونه بوده است؟ در متون مقدس از این مساله دو تعبیر هست. یکی این که به شکل لفظ همراه با نوعی دمیدن و نفخه بوده است.
پاک شدن موجودات از صفحهی طبیعت و نگارش دوباره قلم
بعضی از آیات قرآن و عبارات انجیل به این موضوع اشاره دارد. یکی تعبیر دیگر هم هست که فرود آمدن آنها به معنای نوشته شدن آنها بر روی جهان طبیعت است. با این تعبیر با یک قلم و لوح دیگری سر و کار داریم. هم در غزالی و هم در نسفی دو قلم نام برده شده است. یکی همان لوح و قلم اولیه است و یکی لوح و قلم این جهان. فرق لوح و قلم ثانویه در این است که نوشته شده است و پاک میشود. با پاک شدن موجودات از صفحهی طبیعت، این قلم شروع به نوشتن موجودات تازهای میکند. اکنون ببینیم ناصرخسرو در این مورد چه میگوید.
ناصرخسرو در «زاد المسافرین» و دیوانش دربارهی کتابت بحث دارد
ناصرخسرو در «زاد المسافرین» و همینطور در دیوان خودش بحث مفصلی دربارهی کتابت دارد. میگوید که لازم است که خداوند با بندگانش صحبت کند، برای هدایت و معرفت آنها. اما این که این صحبت چگونه است، دست به شیوهای استدلالی میزند. البته نمیتوانم با اطمینان بگویم که تمام تعبیرات ناصرخسرو عقلایی است و مبنای عقلانی دارد. ناصرخسرو تنها سعی میکند که فکر کند.
خداوند از طریق قرآن و کتاب طبیعت با مخلوقاتش صحبت میکند
ناصرخسرو با شیوهی خودش استدلال میکند که خداوند از طریق لفظ ارتباط برقرار نمیکند. یکی بدان علت که لفظ مربوط به جسم است. دومین استدلالش این است که مخاطبان خداوند همه حاضر نیستند و خداوند برای این که تا انتهای زمان با مخاطبان خودش گفتوگو کند باید این گفتوگو از طریق کتابت باشد. از اینجا گریز میزند به این که خداوند یکی از طریق قرآن و دیگری از طریق کتاب طبیعت با مخلوقاتش صحبت میکند. ناصرخسرو در اشعارش تاکید میکند که تلاش کنید که خداوند را در طبیعت ببینید:
ای آن که جز طرب نه همیبینمت طلب/ گر مردمی ستور مشو مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای/ بس کردهای بدان که حکیمت بود لقب
چون ننگری چه مینویسد بر این زمین/ یزدان به خط خویش به انفاس تیره شب
بنویسد آنچه خواهد و باز بسترد/ بنگر بدین کتابت پر نادر عجب
میگوید هر چه در طبیعت هست خط خداوند است و انسان باید بنگرد و این خط را بخواند. در جایی دیگر حتی از این کتاب دوم با عنوان «لوح محفوظ» یاد میکند: «بنگر اندر لوح محفوظ ای پسر»
انسان یک کلمه است از این جهان
نکتهی دیگری که میخواهم بحث کنم موقعیت انسان در این جهان است. انسان بخشی از طبیعت و جهان است. این را نمیتوانیم منکر بشویم. در دیدگاههایی که در غرب در مورد کتاب و این جهان مطرح میشود، گفتهاند که انسان یک کلمه است از این جهان. اما در بعضی از متون اسلامی و اشعار ما انسان در عین حال که کلمه است کتاب هم هست. در آنجا از انسان تعبیر به «کتاب صغیر» شده است. نسفی این اصطلاح را بهکار میبرد. میگوید کتاب صغیر مجموعه معارفی را که در کتاب مبسوط و گستردهی طبیعت هست، در خودش دارد.
رفتن و گشتن در جهان طبیعت و رسیدن به معرفت
قرائت انسان از طبیعت و قرائت انسان از خودش موضوع دیگری است که باید به آن توجه کرد. در عرفان روی این موضوع تاکید شده است و دو دیدگاه وجود دارد. یکی دیدگاه و نگاهی است که تاکید بر سیر آفاق دارد: رفتن و گشتن در جهان طبیعت تا از این راه به معرفت دست پیدا کرده شود. دوم سیر انفاس و فرو رفتن عارف در خودش است و قرائت کتاب خودش. از این طریق هم به معرفت توان رسید.
ناصرخسرو میگوید کتاب قرآن خطاب به پیامبر است
اما خوانندهی این دو کتاب کیست؟ ناصرخسرو سعی میکند به این سؤال پاسخ بدهد. بیشک انسان تنها موجودی در این جهان است که دارای تعقل و تفکر است و انتظار میرود قرائتکنندهی جهان طبیعت باشد ولی آیا همهی انسانها چنین توانی دارند؟ این در مورد قرآن هم مطرح است. آیا همهی انسانها توان فهم قرآن را دارند؟ این باعث شده است که بحثهای متنوع و متکثری مطرح بشود. پیداست که هر کس توان فهم عمق و معانی باطنی قرآن را ندارد. نظر ناصرخسرو این است که کتاب قرآن خطاب به پیامبر است. پیامبر این کتاب را میفهمد و میتواند فهم آن را به دیگران منتقل کند. اما در مورد کتاب طبیعت چطور؟
ناصرخسرو میگوید همه میتوانند کتاب طبیعت را بخوانند
کتاب طبیعت در مقابل چشم همگان باز است و میتوان برداشتی از این کتاب داشت. اما فهم اصلی این کتاب توسط چه کسی صورت میگیرد؟ ناصرخسرو میگوید همه میتوانند کتاب طبیعت را بخوانند. اما فهم همه یکسان نیست. بلکه به دو چیز بستگی دارد. یکی آن که آن بخشی از طبیعت را که میخوانند چقدر لطیف است و چقدر کثیف. دوم آن که کسانی که کتاب طبیعت را قرائت میکنند با هم فرق دارند. بعضیها را باید دهها عبارت به آنها گفت تا به فهم برسند. اما برخی فقط با گفتن یک جمله دهها معنی از آن دریافت میکنند. پس به خود شخص هم بستگی دارد.
دریافت معانی از الفاظ طبیعت و پدیدهها مد نظر ناصرخسرو
آنچه مدّ نظر ناصرخسرو است دریافت معانی از الفاظ طبیعت و پدیدههاست. او فقط به قرائت ظاهر بسنده نمیکند. بعد نتیجه میگیرد که عالیترین درجهی قرائت و فهم این متن از آن رسول اکرم(ص) است. او میتواند پیام خداوند را از آیات طبیعت دریافت کند. تاویلهای مختلفی را که میشود از آیات طبیعت برداشت کرد به عهدهی رسول اکرم(ص) است و از طریق او به مراتب دیگر میرسد:
چشم و گوش خلق بیشرح رسول/ از خط و از قول او کور و کر است
قول او را نیست جز عالم زبان/ خط او را شخص مردم دفتر است
خط او بر دفتر تنهای ما/ چشم و گوش و هوش و عقل و خاطر است
اما هدف از خواندن کتاب طبیعت چیست؟ من سه هدف اصلی را ذکر میکنم که در آثار ادبی ما هم بازتاب پیدا کرده است. یکی شناخت و معرفت اسماء و صفات الهی است. دوم این که از آنجایی که انسان خلاصه و چکیدهی کتاب طبیعت است، با شناخت طبیعت خود را بازخوانی و شناسایی میکند. سوم آن که چیزی که از دل این خوانش به دست میآید و ما به آن معرفت پیدا میکنیم شناخت قوانین و قاعدهها و احکامی است که در دل طبیعت هست و طبیعت آن قوانین را رعایت میکند. ناصرخسرو همین قوانین و نوامیس طبیعت را نوشتهی خداوند میداند و به صراحت در بعضی از جاها میگوید که منظور من از نوشته، همین قوانین طبیعت است.