منشآت خاقانی جزو مشهورترین و درخشانترین منشآت فارسی و بیگمان از متون ارزشمند فارسی است که روی سخن خاقانی در این نامهها با خویشان و نزدیکان، بزرگان، امیران و شهریاران روزگار خویش است و در آن بسیار نکتهها آمده است که پرده از تاریکیهای اوضاع زمانه برمیگیرد و جوینده نکتهیاب در بازشناختن محیط اجتماعی، آداب و رسوم و عقاید و خصوصیات روحی مردم از آنها بهره مییابد و محقق باریکبین نیز راهی به گوشههای ناشناخته تاریخ ایران آن دوره میبرد.
خاقانی راه تازهای در ادبیات فارسی بازگشود
استاد روشن سخنانش را اینگونه آغاز کرد: در بررسی آثار خاقانی، این فرزند پُرتلاش و سرافراز شماخی، شکوه و غنای هنر قطران تبریزی، فسونکاری نظامی، وقار ابوالعلای گنجوی، تپشهای قلب باباطاهر و عطار و مولانای رومی و فلسفهگرایی خیام و ابوالعلای معرّی، دلاوری و سلحشوری قهرمانان شاهنامهی فردوسی، چیرهدستی مدیحهسرایی رودکی، عسجدی، عنصری و انوری را یکجا بازمییابیم. این استاد مسلم سخن، با یادآوری گذشتههای اساطیری ایران و عرب و تُرک، باورها و پندارها و شیوهی زندگی آنان را از بسیاری جهات در برابر ما مجسّم میسازد. خاقانی شاعری است که راه تازهای در ادبیات فارسی بازگشوده و با نوآوریهای خود مکتب نوینی در جهان شعر و ادب پدید آورده است که پس از او بدیلی در تاریخ ادبیات فارسی نداشته است.
سعدالدین وراوینی نگارندهی نامآور «مرزبان نامه» در متن گرانقدر خود دربارهی «منشآت خاقانی» مینویسد: «و نوعی دیگر، اگر چه از رسوم دبیران بیرون است، چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیرخاقانی که خاقان اکبر بود بر خیل فصحای اهل زمانه، و در آن میدان که او سه طفل بنان را بر نی پاره سوار کردی، قصبالسبق براعت از همه بربودی»
گروهی از دانشوران که دربارهی خاقانی به تحقیق و بررسی پرداختهاند، عموماً از چیرگی و مهارت و نقشآفرینی خاقانی در «منشآت» و نامهنگاری ناآگاه بودند. مایهی شگفتی فراوان است که شهادت سعدالدین وراوینی نویسندهی چیرهدست را از مقولهی تعارفات انگاشتهاند. پس از سال ۱۳۴۹ که بنده «منشآت خاقانی» را منتشر ساختم، و پیش از من استاد روانشاد دکتر ضیاءالدین سجادی ۳۰ نامهی خاقانی را در انتشارات دانشسرای عالی منتشر ساخته بود، همگان بر این نکته وقوف یافتند که خاقانی در نظم و نثر تازی و دری خودستایی نکرده است، آنجایی که گفته است:
آسمان داند که گاه نظم و نثر / بر زمین چون من مبرّز کس ندید
در بیانم آب و در فکر آتش است / آبی از آتش مطرّز کس ندید
ز آتش موسی برآرم آب خضر / ز آدمی این سحر و معجز کس ندید
در دو دیوانم به تازی و دری / یک هجای فحش هرگز کس ندید
خاقانی یکباره از فلسفه دل برمیکند و آن را کنار میگذارد
خاقانی با بزرگان روزگار خود، از شروانشاهان و قزل ارسلان و اتسز خوارزمشاه و ارسلان شاه و با دولتمردانی مانند سیفالدین اتابک منصور فرمانفرمای شماخی و سیفالدین ارسلان مظفر دارای دربند و جمالالدین وزیر صاحب موصل و رجالی چون قاضیالقضات امام احمشاد و امام وحیدالدین و خواجه امام ناصرالدین ابراهیم و آندرونیکوس کمننوس از عمزادگان امپراتور بیزانس، روابط نزدیک داشته است. چند تن از این امیران خاقانی را به دبیری دربار خود میخواندهاند ولی خاقانی پیشنهادهای آنان را رد میکرده است:
خلیفه گوید خاقانیا دبیری کن / که پایگاه تو را بر فلک گذارم سر
دبیرم آری، سحرآفرین گه انشا / ولیک زحمت این شغل را ندارم سر
به پایگاه دبیری چه فخر آرم از آنک / به دستگاه وزیری فرو نیارم سر
چو آفتاب شدم با عطاردی چه کنم / کلاه عاریتی را چرا سپارم سر
خاقانی که در سالهای جوانی به آثار پورسینا دلبستگی فراوان داشت، یکباره از فلسفه دل برمیکند و آن را کنار میگذارد. وی که با پیوند قلبی و عقلی که با اخوّت داشته، ظاهراً به تصوف نیز بی تمایل نبوده است. خاقانی که در نخستین سالهای آفرینش ادبی خویش از اشعار نوعدوستانه فاصله گرفته بود و عموماً به مدیحهسرایی روی آورده بود، پس از بیداری و توبه درصدد جبران مافات برآمد و آهنگ ستایش طبیعت و زیباییها و نیکیهای روزگار سرگرفت. اخوّت با اندیشههای متعالی و زیبا و مقاصد اخلاقی خویش، او را سخت مجذوب و مفتون کرده بود. خاقانی مانند همهی «اخی»های اهل اخوّت، باران عشق و دوستی خود را نثار مردم میسازد. تزکیهی نفس و تکامل معنوی را نه در انزوا و گوشهنشینی بلکه در آغوش اجتماع میجوید.
شاعر شروان در فاصلهی سالهای ۵۵۳- ۵۵۴ هجری با بحران روحی و فکری رنجآوری روبه رو بود. در همین سالها بود که به زندان افتاد و در حبسّیات خویش درد و رنج این گرفتارها را شرح داده است:
راحت از راه دل چنان برخاست / که دل اکنون ز بند جان برخاست
نفسی در میان میانجی بود / آن میانجی هم از میان برخاست
سایهای مانده بود و هم گم شد / وز همه عالمم نشان برخاست
چار دیوار خانه روزن شد / بام بنشست و آستان برخاست
آب شور از مژه چکید و ببست / زیر پایم نمکستان برخاست
در حوالی سال ۵۵۴ هجری عزم شاعر برای رها ساختن هنر از قید و بند سیم و زر، جزمتر گشت و بر آن شد مدیحه را که میتوانست ستایندهی نیکیها و زیباییها باشد از خدمت حاکمه بیرون بیاورد. در این اندیشه درصدد دوری از دربارها و احتراز از بدیها برآمد. اما اگرچه گرفتار شد و سالیانی از عمر خود را در زندانها به سر بُرد، با حاکمان طریق مدارا پیش گرفت. خود میگوید:
مرا ز هاتف همّت رسد به گوش خطاب / کزین رواق طنینی که میرود دریاب
زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو / در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
ز بند شاه ندارم گِله معاذالله / گرچه آب مه من ببرد در مه آب
سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من / حریف رضوان بود و حدائق و اعناب
«منشآت»، شعر ناب خاقانی و شواهدی از گرایش به خانقاه
خاقانی شاعری است با شخصیت استثنایی. او به جایهای گوناگون سنایی را میستاید و مباهات میکند به این که شاعری پیرو سبک سنایی است. سنایی از آغازگران سرایش شعر دینی و بهویژه شعر صوفیانه است. این که خاقانی لقب «حسان العجم» را پذیرفته و در سرودههایش به کار میبرد و اشعار فراوان در ستایش پیغامبر و کعبه سروده نشان از باورهای دینی اوست. افزون بر این که در «منشآت» و شعر ناب او شواهد متعددی از گرایش او به خانقاه و ارتباط او با صوفیانی چون «نجم سیمگر» هست. اما نمیتوان خاقانی را به صورت مطلق از صوفیان به شمار آورد. شاید بتوان او را به غیر رسم از پیروان تصوف دانست اما هرگز از خرقهپوشان رسمی نبوده است.
دولتشاه سمرقندی نگارندهی «تذکرهالشعرا» مینویسد: «وفات خاقانی در شهر تبریز بوده و در شهور سنهی ثلاثین و ثمانین و خمسمائه (۵۸۳) و در سرخاب تبریز آسوده است. و مرقد او الیوم مشهور و مقرّر است و قبر افضل الزمان ظهیرالدین طاهر بن محمد فاریابی رحمهالله علیه و ملکالشعرا شاهفور بن محمد اشهری نیشابوری هر دو در پهلوی خاقانی است.»
از مراجعی که قابل یاد کردن است کتابی است از یک بانوی دانشمند که استاد دانشگاه تبریز است به نام دکتر معصومه معدنکن. او کتابی در سه مجلد به نام «نگاهی به دنیای خاقانی» تألیف کرده که مرکز نشر دانشگاهی چاپ کرده است. این کتاب اثری جامع است که فقط به شعر و آثار منظوم خاقانی پرداخته است. یک کتاب تفننی و خواندنی دربارهی خاقانی قابل عرضه است به نام «شاعری دیر آشنا» به قلم مرحوم علی دشتی. «تحفهالعراقین» را نیز یکی از همکاران جوان میراث مکتوب به نام «ختم الغرائب» به چاپ رسانیده است که تعلیقات و توضیحات وافی و کافی دارد.
اما تصحیح «منشآت خاقانی» توسط بنده. در روزگار دانشجویی ما برای دورهی لیسانس هم آماده کردن یک رساله ضروری بود. بنده به خاطر پیوستگی و ارادت به دکتر معین فیش کردن فرهنگ لغات او انجام میدادم. در زمانی که باید رسالهی لیسانس خود را مینوشتم دکتر معین سفری شش ماه به روسیه در پیش داشت. به بنده گفت بهتر است راهنمایی تو را استادی دیگر تقبل کند. بنده به مرحوم دکتر حسین خطیبی که استاد سبکشناسی ما در دانشگاه بودند، مراجعه کردم. مرحوم دکتر خطیبی پذیرفت و بنده در نزد ایشان کار را آغاز کردم. بعد توفیقات ایزدی یار شد و توفیق خدمت در نزد استاد مجتبی مینوی را یافتم و فرصت بسیار مغتنمی بود که مشکلاتی را که در «منشآت خاقانی» داشتم با گرهگشایی شادروان مینوی تا حدودی حل کنم. به همین مناسبت این کتاب سه بار توفیق تجدید چاپ پیدا کرد. دو بار در انتشارات دانشگاه تهران و یک بار توسط ناشری دیگر. بنده برای تهیه «منشآت» علاوه بر نسخههای شناخته شدهی این متن، نسخهای از کتابخانه علی پاشای ترکیه فراهم آوردم که در حقیقت بنیان و پایه گذاری تصحیح «منشآت» را بر من آسان کرد.