آناهید خزیر: سیزدهمین مجموعه درسگفتارهایی دربارهی نظامی به بررسی «زبان نظامی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر زهرا پارساپور، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
نظامی گنجوی در پنج گنج، داستان غنایی خسرو و شیرین را سروده و نیز داستان حماسی اسکندرنامه را که دو نوع ادبی است. زبان نظامی در خسرو و شیرین با اسکندرنامه چه تفاوتی دارد و ویژگیهای آن کدام است؟ هدف از برگزاری این درسگفتار بررسی زبان نظامی در پنج گنج و مقایسهای میان زبان نظامی در سرودن منظومههایش بود.
دکتر زهرا پارساپور، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در درسگفتار نظامی گفت: پیش از نظامی، در کتابهای تاریخی و ادبی دربارهی داستان «خسرو و شیرین» اشارههایی میتوان یافت اما بعد از نظامی است که توجه به این داستان چند برابر میشود. چون آنچه نظامی در «خسرو و شیرین» به نظم کشیده، همان چیزی نیست که در کتابهای پیش از او آمده است. در واقع نظامی شیفتهوار به این داستان نگاه کرده و خواسته است که از آن ماجرا، یک منظومهی ماندگار بسازد. از بیتهای زیر هم میتوان دریافت که نظامی علاقهی خاصی به این داستان داشته است: «حدیث خسرو و شیرین نهان نیست/ که زو شیرینتر الحق داستان نیست/ اگر چه داستانی دلپسند است/ عروسش در وقایت شهربند است».
بررسی زبان نظامی در پنج گنج و مقایسه میان منظومههایش
با این که پس از نظامی شاعران بسیاری دست به نظیره و همانندسازی این داستان زدهاند، اما هیچکدام موفقیت نظامی را نداشتند. در صدر نظیرهسازی از منظومههای نظامی، «لیلی و مجنون» با ۵۹ نظیره قرار دارد، پس از آن داستان «خسرو و شیرین» قرار میگیرد که در ادبیات فارسی ۵۱ نظیره از آن ساخته شده است. اگر توجه کنیم که داستان مشهوری همانند «یوسف و زلیخا» تنها ۲۲ نظیره دارد، آنگاه درمییابیم که منظومههای نظامی تا چه اندازه تاثیرگذار بودهاند.
هنرنمایی نظامی در سرودن منظومهی « خسرو و شیرین »
این تعداد از نظیرهسازی، مدیون هنرنمایی نظامی است. شاهکار بودن داستان «خسرو و شیرین» نیز به این نکته بازمیگردد که موضوع آن عاشقانه است. پیداست که چنین مضمونی همیشه برای مردم دلپسند است. اتفاقا حجم زیادی از ظرف ادبیات ما را داستانهای عاشقانه پُر میکند. پایه و اساس ادبیات حماسی ما هم بر عشق نهاده شده است. همانند عشق به میهن یا عشق به زیستن. از سویی دیگر، نظامی نخستین کسی بود که عشق کیهانی را وارد شعر کرد. عشق کیهانی نه به معنایی که در تصوف آمده است، بلکه در معنای فلسفی آن. چنین عشقی در تمام پدیدههای جهان جاری است و باعث بقا و دوام جهان است. این ابیات نظامی، خود شاهد این مثال است: «مرا کز عشق به ناید شماری/ مبادا تا زیم جز عشق کاری/ فلک جز عشق محرابی ندارد/ جهان بی خاک عشق آبی ندارد/ غلام عشق شو کاندیشه این است/ همه صاحبدلان را پیشه این است/ جهان عشق است و دیگر زرق بازی/ همه بازیست الا عشقبازی» نظامی در فصلی جداگانه از منظومهی خود، به عشق میپردازد و آن را آبروی خاکیان مینامد.
اما این عشق کدام است؟ بعضی چنین تفسیر کردهاند که عشق «خسرو و شیرین»، عشقی عرفانی است اما برداشت من این است که آن عشق را باید کاملا زمینی دانست. نظامی هم هیچ ابایی از این ندارد که بگوید عشق «خسرو و شیرین» زمینی است. در ابیات زیر بر این نکته هم تاکید میکند که همین عشق زمینی میتواند باعث کمال فرد شود: «کسی کز عشق خالی شد فسرده است/ گرش صد جان بُود بیعشق مرده است/ اگر خود عشق هیچ افسون نداند/ نه از سودای خویشت وارهاند». این بیت را باید شاه بیت همهی منظومهی «خسرو و شیرین» دانست. اتفاقا در بحث عشقهای کیهانی، این نکته مطرح میشود که عشق زمینی دارای مراتبی است و سبب کمال آدمی میشود.
نظامی و تنوع در داستانپردازی
یک دلیل دیگر اقبال و توجه به منظومهی «خسرو و شیرین»، تنوع آن است. این منظومه، بسیاری از داستانهای عاشقانه را در دل خود جا داده است. تنوع پیوند هم در آن وجود دارد. مثل پیوند خسرو و مریم که بنا بر مصالح سیاسی شکل میگیرد، یا پیوند خسرو و «شکر» که پایهی آن تنها زیبایی ظاهر شکر است. شکر هم هیچ انگیزهای از پیوند با خسرو ندارد جز رسیدن به جاه و مقام، یک پیوند دیگر میان خسرو و شیرین است، پیوند دیگر، عشق فرهاد به شیرین است. اتفاقا این نوع اخیر، در ادبیات ما بسیار مورد استقبال قرار گرفته و در ادب عرفانی هم رسوخ پیدا کرده است. این عشقی است که به دلیل وجود مانع یا غیر ممکن بودن آن، گیرایی دارد. یک نمونه از توجه به این گونه از عشق، منظومهی «فرهاد و شیرین» وحشی بافقی است و نیز «فرهاد نامه» عارف اردبیلی.
این را نیز باید در نظر گرفت که پردازش خوب نظامی از این داستان، بر جذابیت آن افزوده است. مثل ورود «شکر» به داستان یا ملاقات نخست خسرو و شیرین. نظامی برخی داستانهای فرعی را هم وارد داستان اصلی کرده است مثل ورود شبدیز به داستان که ماجرا را جذابتر کرده است. شاخ و برگهایی هم که نظامی به رویدادهای اصلی داده، باعث تقویت پیرنگ داستان شده است. این شگردها و ظرافت کاریهاست که اجزاء منظومهی «خسرو و شیرین» را به هم پیوند میدهد.
به همهی اینها باید زمینهچینیهای نظامی برای وارد کردن شخصیتها به داستان را هم افزود. این یکی از شگردهای اوست. هنرنمایی دیگر او تغییر چهرهی شخصیتهای داستان است. برای نمونه، چهرهی تاریخی خسرو در متنهای تاریخی به دو گونه است: یکی چهرهی قدرت طلب اوست که نظامی زیرکانه آن را نادیده گرفته است، مثل نبرد خسرو با بهرام چوبینه که نظامی اصلا به آن نپرداخته است. چهرهی دوم خسرو، وجه عاشقانهی اوست که نظامی آن را بزرگ میکند. مرگ خسرو هم در «خسرو و شیرین» آنگونه نیست که در متنهای تاریخی یا آثار ادبی آمده است. در تاریخ میخوانیم که مردم، خسرو پرویز را به خاطر بیدادگری کنار میگذارند اما نظامی میگوید که بنا بر توصیههای شیرین، خسرو دست به دادگری میزند و در پایان عمر به آتشکده میرود و به عبادت میپردازد.
چهرهی شیرین هم در داستان نظامی با چهرهی او در کتابهای دیگر فرق دارد. شیرین نظامی چهرهای خاص دارد و از زنان دیگر متمایز است. در حالی که در «تاریخ طبری» آمده که شیرین کنیزکی زیرک بود یا «ثعالبی» شیرین را زنی بد نام میشناساند و مینویسد که خسرو تنها شیفتهی ظاهر او بود. هنگامی هم شیرین را به دربار میآورد، بزرگان تا 3 روز به دیدن شاه نمیروند. چون شیرین را زنی شایستهی خسرو پرویز نمیدانستند اما نظامی این زن را یک شاهزاده نشان میدهد که هم شان و هم رتبهی خسرو است. او با این کار بر زیبایی داستان افزوده است. در حقیقت هنرنمایی نظامی این است که زنی کنیزک را به شاهزادهای شایسته تبدیل میکند.
درماندگی نظامی در پردازش برخی از بخش های داستان
به نظر من نظامی در سرودن «خسرو و شیرین»، در چند جا درمانده است. این درماندگی او را به چند گونه میتوان نشان داد. یکی از آنها مربوط به مرگ مریم است. در کتابهای تاریخی آمده که شیرین به سبب حسادت، مریم را کشت اما نظامی از سر درماندگی چهار دلیل را برای مرگ مریم نام میبرد: قضای آسمانی، انتقام مرگ فرهاد، خوراندن زهر به او، و این که خودش خواست که بمیرد. جای دیگری که به نظر میرسد نظامی در جور کردن داستان دچار زحمت شده، در رویدادهای بعد از مرگ مریم است.
اما جدای از این، یک نکتهی دیگر هست که باید به آن اشاره کرد و آن گفتوگوهای میان شخصیتها در منظومهی «خسرو و شیرین» است که نقشی اساسی در پیشبرد داستان دارند. گفتوگوهای داستان، چهار گونه است: نخست گفتوگوهای مستقیم است میان خسرو و شیرین، دوم گفتوگوهایی است که از طریق نامه صورت میگیرد، سوم گفتوگوها از طریق پیامآوری است و سرانجام یک نوع گفتوگوی بسیار هنری است که «باربد» از زبان خسرو و «نکیسا» از زبان شیرین بیان میکنند.