بیست و هفتمین نشست از مجموعهی درسگفتارهایی دربارهی خاقانی به «فضای استعارهای در شعر خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر علیاصغر ارجی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، چهارشنبه سیزدهم مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
وی گفت: شعر خاقانی اتفاقی زبانی است و استعارگی سراسر دیوانش را دربرمیگیرد، اما او همهی این ظرافتها را در ساحت بیت و در محور افقی شعر انجام میدهد. اینجا میخواهیم در نهایت بدانیم در چند بیت آغاز قصاید، فضای استعاری در شعر خاقانی چگونه بازتاب یافته است؟ آیا خاقانی نیز مانند دیگر شاعران همعصرش در محدوده و ظرفیت قصیده و پارادایم زمانه گرفتار است؟
ارجی یادآور شد: چون بحث اصلی من «فضای استعاری در شعر خاقانی» است ناگزیر باید دو موضوع را مقدمتاً عرض کنم. یکی بحث فضا است و دیگری مقولهی استعاره. فضا اسم و مفهوم سیال و پرّانی است که تعریف آشکاری ندارد. تعریف مصطلحی برای آن هست که میگوید فضا جو و اتمسفر دور زمین است؛ ولی بهخاطر این که فضا، هم فیزیک است، هم شهود، هم حس است و هم خیال، تعریف عینی و روشنی از آن نیست. نکتهی اساسی و مهم در این باره آن است ـ این را ارنست کاسیر میگوید ـ که اساساً هر چیزی را که ما میخواهیم بفهمیم باید از حیطهی فضا بگذرد. یعنی فضا است که مفاهیم را به ما نشان میدهد.
کلمه ساحت فیزیکی زمخت و خشکی دارد
تجسم یک موضوع باعث درک آن میشود. اتفاقاً در نظریههای
جدید استعارهپردازان هم این تعبیر هست. آنها هم میگویند استعاره مفهوم و تجربهای
را در قالب دیگری میبرد، برای اینکه فهمیده بشود. از این نظر باید گفت فضا مفهوم
و حیطهای است از درک و فهم بشر. اسطورهها هم اساساً اینگونه هستند. یعنی اسطورهها
هم اگر میخواستند درک بشوند باید برای آنها فضا ساخته میشد. ماندن اسطورهها
برای این است که حیطهی فضایی دارند. البته این حیطه با آن چیزی که در معماری در
نظر گرفته میشود فرق دارد. در معماری فضا بین دیوار و سقف قرار میگیرد، اما در
اسطوره وقتی از فضا حرف میزنیم یعنی جایی که ذهن میتواند آن را گسترده یا کم
کند. از این نظر تعریفی که برای فضا میشود بهواسطهی همان قابلیت شهودی آن، ساحت
متکثر و پُردلالتی دارد.
در حوزهی ادبیات، فضا بحث بسیار پیچیدهای است. چون در حیطهی ادبیات ما با کلمه
روبهرو هستیم و کلمه یک ساحت فیزیکی زمخت و خشکی دارد، اما در پس این کلمات گاهی
فضاهای رنگینی اتفاق میافتد. بنابراین وقتی از فضا در حیطهی کلام صحبت میکنیم،
یعنی چینش کلمات و جابهجایی در ساحت متن به گونهای باید باشد که از طریق آن
تصویر مضاعفی ایجاد بشود. تصویر مضاعف یعنی وقتی دو تصویر در کنار هم قرار بگیرند
تصویر سومی به وجود بیاید. پس وقتی میگوییم تصویر، منظور رنگ و نقاشی و نقطه نیست،
بلکه فضایی فراتر از اینها است. کاسیر میگوید فضا از عناصری که به هم وصل و
چسبانده شده باشند درست نشده بلکه با عناصری بنا شده که آن را شرایط تشکیل دهندهی
فضا میشناسند. مجموعهی قرار گرفتن چند کلمه کنار هم یا چند تصویر کنار هم، فضا
را نمیسازد. در استعاره هم همین را میگویند. قرار گرفتن کلمات در کنار هم یا
ریختن چیزی داخل ظرف، استعاره نمیسازد. سرانجامِ بحث این است که فضا ساحتی است عینی
و ذهنی، فیزیکی، هندسی و شهودی؛ چون ما از طریق آن به درک یک پدیده نائل میشویم. پس
فضا از پیوند موضوعی و محتوایی یک اثر ساخته نمیشود. وقتی میگوییم فضا که در آن
جا ساحتی را ببینیم و حس و درک کنیم.
استعاره به معنی «به عاریه گرفتن» است
ارجی در ادامه گفت: فضا با متن باز ارتباط دارد. یعنی هرچه یک پدیده فضاسازی داشته باشد، از ساحتهای مختلف میتوان به آن نگریست. در حقیقت متن فضادار مثل متن باز و پُردلالت و گسترشپذیر است. فضا موتیفپرور هم است. یعنی مجموعهی اجزای آن در شاکلهی متن حرکت میکند. وقتی از فضا صحبت میکنیم یعنی یک مکانیزم سیال منظمی از مجموعه عناصری که همدیگر را تعریف میکنند. نکتهی مهم و اساسی این است که در فضا هیچ پازلی را نمیشود اتفاقی با پازل دیگر جابهجا کرد. میشود در هر متنی کلمهای یا بیتی را جابهجا کرد، اما در اثر هنری که دارای فضاسازی است هیچ قطعهای امکان جداسازی و حذف ندارد.
اکنون میرسیم به استعاره. استعاره در لغت به معنی «به عاریه گرفتن» است. در حقیقت لفظی است که در یک معنای دیگری گفته بشود یا در موضع دیگری قرار داده بشود، اما وقتی بحث استعاره را میان منتقدان ادبی بررسی میکنیم به نکتهی مهمی میرسیم و آن اینکه حتی در زمان ارسطو، بحث استعاره یک مقولهی زبانی و زینت زبانی بوده است. میگفتند که ما زبانی به نام زبان متعارف داریم؛ حالا واژهای میآید و به جای آن زبان متعارف مینشیند اگرچه حقیقت، همان زبان متعارف است. این، تفنن و تزئینی است برای زبان. یکی از ویژگیهای این نوع استعارهپردازی این است که اولاً در محور افقی زبان اتفاق میافتد و یک وصلهپینهای به جامهی متن است که میشود آن را حذف کرد. ثانیاً این نوع استعاره پُردلالت نیست.
اساساً استعاره مربوط به زبان ادبی نیست. استعاره سرشت و هویت کل زبان است. یعنی وقتی ما سخن میگوییم کلام ما سرشت استعارهای دارد. بحثی که اینجا میشود خیلی مهم است. در استعاره معنا از یک مرجع به مرجع دیگر انتقال پیدا میکند و اساساً وقتی معنا از یک حیطه به حیطهی دیگر منتقل میشود و در آنجا استعاره ساخته میشود، دیگر آن مرجع دوم با مرجع اول یکی نیست و حتی میتواند با آن ارتباط پیدا نکند. در نتیجه استعاره، زبان و معنایی مستقل میشود که بدون ارجاع مشبه استقلال معنا دارد و اتفاق و تجربهی زبانی است. حالا با این قاعده میخواهیم بررسی کنیم که شعر خاقانی در این ساحت چگونه است؟
خاقانی مرز بین واقعیت و خیال را آگاهانه میشکند
یک لایه از شاعران داریم که حکمت، نجوم، دانشهای متداول و متعارف زمان خود را میدانند و میخواهند آنها را به مخاطب انتقال بدهند. این افراد در سطح اولیهی ادیبان و شاعران قرار میگیرند. دستهی دوم از شاعران هستند ـ و به نظر من خاقانی در این دسته جای میگیرد ـ که مضامین و علوم و پدیدههای بیرون از ادبیات را در درون ادبیات چنان ترکیب میکنند که تمام آن ساحت شکل ادبی میگیرد. خاقانی در این سطح یکی از استعدادها است. خاقانی اندیشمند نیست، عالم به علوم متداول زمانه نیست بلکه اساساً شاعر است. اینکه شعر خود را «مریم بکر معانی»، میداند برای این است که آگاه است و وقوف دارد که ساحتی به وجود آورده که از زبان یک سطح بالاتر است. خاقانی مرز بین واقعیت و خیال را آگاهانه و شهودانه میشکند. از این نظر است که او استعاره و مضمونهای ناب میسازد. من فکر میکنم اگر خاقانی در پارادایم زمانی خودش نبود، ای بسا یکی مثل تولستوی میشد. یک نابغه در حیطهی سینما میشد یا شکسپیر میشد. اما چون در پارادایم زمانی خودش است تمام خلاقیتش در آن قلمرو قرار میگیرد.
ارجی تصریح کرد: پس یک نکته این است که ساحت شعر خاقانی استعاری است. نکتهی دوم این است که خاقانی در فضاسازی استعاری از قلمرو خیال به لایههای پیچیده هم میرسد. یعنی نمیتوانیم بگوییم که مرز خیال خاقانی یک سطح دارد. به تعبیری میتوانیم بگوییم شاعر عینیت را به مرز خیال و از مرز خیال به لایههای ماورایی و فیزیکی هم میرساند. ویژگی دیگری که خاقانی در استعارهپردازی دارد این است که ذهن او مورد هجوم تداعیها است؛ چون معلومات غیر ادبی او زیاد است. خاقانی از طریق تلمیح و تداعی به فضای استعارهای میرسد. اساساً تلمیح فضاساز است. گاهی در شعر خاقانی به یک ازدحام شگفتآور تلمیح و تداعی میرسیم. نکتهی مهم این است که خاقانی تمام اصطلاحات شعرش را برای زبانآوری نمیگوید، بلکه همه را ترکیب میکند و در شعر خودش میآورد.