سی و یکمین نشست از مجموعهی درسگفتارهایی دربارهی خاقانی به «تأثیر زمان و مکان در شعر خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر علیرضا مظفری، استاد دانشگاه ارومیه، چهارشنبه ۱۰ شهریور، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
مظفری در این درسگفتار به بحث زمان و مکان زندگی خاقانی و تأثیر آن بر اشعار این شاعر پرآوازه پرداخت و گفت: آوازهی خاقانی در سالهای جوانی او از مرزهای شَروان درگذشت و رفتهرفته در خراسان و عراق به عنوان شاعری زبانآور شناخته شد و در دربار شروان جایگاه بلند و رشکانگیزی یافت. ولی بعد، از دربار و محیط شروان آزرده شد و از مدح شاهان کناره گرفت و از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر را عمدتاً در تبریز گذراند. زمان و مکان در شعر خاقانی بسیار تأثیرگذار بوده است.
خاقانی ذهنی متراکم از اطلاعات داشت
استاد دانشگاه ارومیه در ادامهی سخنانش گفت: هر اثر هنری حاصل مؤلفههای ذهنی هنرمند است، به انضمام تأثیراتی که از محیط پیرامون و موقعیتهای خاصی که برای او در آن زمان و مکان اتفاق افتاده است. خاقانی هم از این موضوع مستثنی نیست. او ذهنیتی متفاوت از دیگر شاعران دارد و در کنار آن موقعیتهای خاصی هم برای او پیش آمده است. خاقانی بر اساس نوع تعلیم و تربیتی که دارد در منطقهی شروان، زیر نظر علمایی چون کافیالدین عمر و شخصیتهای دیگر، ذهنی متراکم از اطلاعات کسب کرده است. این ذهنی است که بر حسب تزاحمات عناصر مختلفهای که در آن جمع شده، گاهی او را به نوعی تناقضگویی و تضاد هم میکشاند. آن تناقضگوییها حاصل تزاحم صور و اطلاعات مختلف علمی است که در ذهن این مرد بزرگ نشسته است.
نکتهی دیگر دربارهی ذهنیت خاقانی این است که عموم شاعران وقتی یک مضمون شعری در ذهنشان میآید آن را پس از پردازشها و گزینشهای شاعرانه و ادبی به عین منتقل میکنند؛ اما خاقانی از این دست نیست. شاید بتوان گفت که عموم شاعرانی که پیرو سبک آذربایجانیاند، و خاقانی سرآمد آنها است، تقریباً چنین رفتاری در عرصهی شعر و شاعری دارند. یعنی آن مضمون را از بخش پردازشها و گزینشهای ادبی و هنری و شاعری بلافاصله وارد عین نمیکنند و به لفظ و قلم نمیآورند. آن مضمون مانند آهنرُبا و مغناطیسی است که اول غلت میدهند و از روی بُرادههای مختلفی از اطلاعات علمیشان میگذرانند و بعد وارد عین میکنند. وقتی این مغناطیس خیلی قوی بشود، آنقدر بُراده دور آن را میگیرد که هستهی اصلی مغناطیس اصلاً قابل لمس نیست. شعر خاقانی گاهی مشکل و دیریاب است. برای اینکه بسیاری از بُرادهها دور آن را گرفته است و تا بخواهید بفهمید او چه میخواسته است بگوید، باید آن بُرادهها را با سختی و سماجت بسیار از آن جدا کنید تا متوجه بشوید که خاقانی با آنهمه اطلاعات علمی و اصطلاحات مختلف نجومی و کلامی و غیره، چه میخواسته است مطرح کند. پس خاقانی از لحاظ تزاحم اطلاعات علمی و آگاهیهای روزگار خودش، ذهنیت انباشتهای دارد و دیگر آنکه در فن شاعری مرحلهای متفاوت و جدا از دیگران را هم در ذهنش دارد.
نخبگان اجتماعی، مخاطب شاعران سبک خراسانی
علیرضا مظفری افزود: اما بحث دیگر در مورد خاقانی، مخاطبان اوست. معمولاً در سبکشناسی روی این موضوع چندان دقت نمیشود. هر کدام از سبکهای شعری را که نگاه کنید میبینید مخاطبان خاص خودشان را دارند. وقتی مخاطب عوض میشود ناگزیر سبک هم تغییر میکند. مخاطب عموم شاعران سبک خراسانی جماعتی از نخبگان اجتماعی هستند: سلاطین و وزرا و دبیران و مانند آنها. بنابراین سخنشان را در حد فهم و درک آنها مطرح میکنند. آنچه عرضه میکنند در قبال چنان مشتریان بوده است. چون این جماعت چندان اطلاعات و بهرههای ادبی نداشتند، از این جهت سعی میکردند که سخنانشان را ساده مطرح کنند. شعر آنها پیچیدگی ندارد. اما وقتی به شاعران آذربایجان، شروان، اران و قفقاز و مناطق شمال غرب ایران میرسیم، میبینیم که مخاطبشان عوض شده و مخاطبان بهجای اینکه نخبگان اجتماعی باشند، نخبگان فکری هستند. یعنی روی سخن خاقانی با شاه و وزیر نیست؛ با هر کسی است که مثل خاقانی تهذیب و تربیت علمی دیده است. از این بابت، اگر سخنان او گاهی دیریاب و دشوار است از آن است که مخاطب او کسی است که ذهنی پُر از آگاهیها، مثل خود او، دارد. وقتی خاقانی سخنش را به تقاضای چنین مشتریهایی عرضه میکند، بهقطع و یقین باید سخنانی باشد بسیار عالمانه و حکیمانه.
در سبک عراقی آن نخبگان اجتماعی که در شعر خاقانی و امثال او تبدیل شده بودند به نخبگان فکری، مخاطب عام نوع انسانی میشوند. برای همین است که در شعر سعدی و حافظ پیچیدگیهای علمی مطرح نیست. مفاهیم عام انسانی است که بیشتر مورد تأکید است. اینکه میبینیم شعر این دو شاعر در تمام دنیا تأثیرگزار است و همه خواهانش هستند از آن بابت است که مفاهیم شعرشان نوع عام انسانی است؛ در حالیکه شعر عنصری و خاقانی چنین ویژگیای ندارد. شاعران سبک عراقی به جای اینکه بر دشوارگویی امثال خاقانی یا سادهگویی شاعران سبک خراسانی تکیه کنند، بر زیباگویی تکیه میکنند. یعنی عنصر زیبایی است که در شعر آنها تشخص پیدا میکند. میخواهم بگویم که خاقانی در دورهای زندگی میکند و شعرش را برای مخاطبانی عرضه میکند که مخاطبان معمولی دورهی گذشته نیستند. حتی خاقانی هنگامی که ممدوح را مدح میکند او را نه به حساب اینکه وزیر و دبیر است، بلکه او را از لحاظ عقلی و علمی بالادست میگیرد تا تعالی فکری ممدوح را به دیگران نشان بدهد. خاقانی در مدایح کمتر از زور بازوی ممدوح صحبت میکند و بیشتر از عقل و دانایی و شعوری که باید داشته باشد سخن میگوید. یعنی ممدوح را در پایگاه صاحب یک فکر متعالی قرار میدهد و بعد او را مدح میکند.
زمان چگونه بر اشعار خاقانی تأثیرگذار بود
وی خاطرنشان کرد: اما تأثیر زمان و مکان و محیط بر ذهن خاقانی. اول روی زمان متمرکز میشوم و این که خاقانی در چه دورهای زندگی میکند. خاقانی و نظامی هر دو از یک منطقه برخاستهاند. محصول و مولود سدهی ششم هجری هستند. پنج سدهی نخست در تاریخ علوم عقلی اسلامی به عنوان دورهی زرین علوم عقلی شناخته میشود. بزرگترین مفاخر علمی مسلمانان محصول این پنج سده هستند. زکریای رازی، ابن سینا، خوارزمی و ابوریحان بیرونی همه محصول پنج سدهی نخستین اسلامی هستند. در این پنج سده، اصلی که حاکم بر کل جامعهی اسلامی است، اصل خردگرایی است. معیار، خرد است پس شعر هم باید بخردانه سروده شود. شما شعر پنج سدهی نخست را که نگاه بکنید از آن لطافتهای احساسی شاعرانه، نادر پیدا خواهید کرد. عموماً شعرِ اندیشیدهی حِکمی است. تمام شاعران این پنج سده لقب «حکیم» به همراه اسمشان دارند. یعنی برای شاعر بودن، حکیم بودن الزامی است. اول باید حکیم بود، بعد شاعر شد. وقتی چنین شعری سروده میشود، شعری است اندیشیده که برخاسته از لطافتهای احساسی نیست. دو ضربدر دو میشود چهار. درست است که از لحاظ علمی و معرفتشناختی بهرههای زیادی از شعر این دوره میبریم، از آن لطافتهای شاعرانه چندان بهرهای نخواهیم بُرد.
در دمدمههای سدهی ششم عموم مردم از فضای خردگرایانهی مطلقی که حاکم شده بود بیزاری میجستند؛ بهویژه که مباحث عقلانی صرفاً نظری بود و نمودهای عینی نداشت. یک اتفاق در سدهی ششم افتاد که خردورزی را بیشتر متوقف کرد. آن اتفاق، تسلط سلاجقه بود. سلجوقیان هیچ سنخیتی با مسلمانان و ایرانیان نداشتند. آنها از ورای مرزها آمده بودند. تا آمدن سلاجقه از لحاظ کلامی تسلط با معتزله بود. اما با آمدن سلاجقه عامداً و رفتهرفته اشاعره که عقل را جزو سندیتهای خودشان قرار نمیدادند و چندان ارزشی برای احتجاجات عقلی نمیشناختند، بالا بُرده شدند. سلاجقه مدارسی را به نام «نظامیه» تاسیس کردند و به شیوههای مختلف اجازه ندادند که در این مدارس از علوم عقلی صحبت بشود. از طرف دیگر سلاجقه حمایتهای درباری نصیب و بهرهی خانقاهها کردند و جیره و مواجب به آنها دادند. پس تصوف مثل ویروسی پراکنده شد.
با آمدن سلاجقه دیوار محکم در برابر عقلانیت، محکمتر شد و جامعهی سدهی ششم خود را برای ورود به سدهی هفتم که کاملاً مهار فرهنگ ما ایرانیان به دست احساسات افتاد، آماده کرد. سدهی ششم دوره التقاطِ وامانده است. هنوز مشخص نیست که میخواهد ادامه دهندهی طریق خردورزانه باشد یا احساسگرایی را پاس بدارد. این است که در این دوره شاعران وارونه زندگی کردند. مثلاً نظامی «مخزن الاسرار» را که حِکمیترین سرودهی اوست در دورهی جوانی سروده است. در حالیکه اگر ندانیم که در چه دورهای سروده شده است، احساس میکنیم آن را مردی مسن، پس از کلی تجربه سروده است. چرا؟ چون سن ۲۰ سالگی نظامی نزدیک است به دورهی سدهی پنجم و هنوز جاذبه و طیف خردورزانه حاکم است. با این حساب اگر نگاه بکنیم خاقانی حکمیترین سرودههای خودش را در باید اوایل زندگی سروده باشد و احساسیترین سرودههایش باید محصول اواخر عمر او باشد. این است که شعر خاقانی و نظامی هم، از یک سو سخنان حکیمانه است و از سوی دیگر سخنان عاطفی و احساسی. موضع آنها مشخص نیست. گاه به میخ میزنند و گاه به نعل.
درشت بودن نوع بیان در شعر خاقانی تحت تأثیر مکان
استاد دانشگاه ارومیه تصریح کرد: اما بحث در مکان، یعنی آن منطقهای که خاقانی از آن برخاسته است: شهر شَروان. شروان شهری است که دستِ کم تا زمان خاقانی شاعر فارسیسرای آن چنانی ندارد. با اینهمه، در شهر شروان، منطقهی گنجه، اران و قفقاز تا سدهی ششم و هفتم کاملاً زبان فارسی حاکم بوده است. زبان مردم هم فارسی بود و شاعران به فارسی میسرودند. خاقانی واژههایی را انتخاب میکند که خلندگی آن در گوش خیلی تند و تیزتر از آن چیزی است که در خراسان یا در شعر جمالالدین اصفهانی، هم دورهای او در اصفهان، میتوانیم احساس کنیم. یعنی نوع بیان در شعر خاقانی درشت است؛ مثل شعر رودکی و سعدی نیست؛ مثل شعر صائب تبریزی و بیدل نیست. شگردهای خاص و مشخصههای زبان شناختی و فنوتیکی خاص خودش را دارد. زبان او انصافاً درشت و خشن است. خاقانی در منطقهای کوهستانی زندگی کرده است. مولد خاندانی است که باید نسل اندر نسل عقل خود را در زندگیشان تزریق میکردند. بنابراین بار عقلانیت شعر او مضاعف شده است.
مسألهی دیگر نوع نگاه به خود است. معمولاً مردم کوهپایهنشین مردمانی سختکوش هستند و خود را بالاتر از دیگران میدانند. خودستاییهای خاقانی را نگاه کنید؛ ممدوحی را مدح نکرده است مگر این که لامحاله در کنارش حتماً خودش را هم مدح کرده است. در مدایح او نمیبینید که خود را کنار نهاده باشد. حتماً خودستایی دارد. نظامی هم همینطور است؛ و دیگر شاعرانی که در چنین مناطقی بودهاند. حالا آن خودستاییهای خاقانی ممکن است علم به توانایی عالمانهی خودش باشد، اما به نظر من بهرهی زیادی از آن، محصول همان منطقهای است که خاقانی در آن زندگی کرده است.
به هر حال، آن چیزی که خاقانی تحت تأثیر آن شاعری کرده، مقداری برخاسته از ذهنیت متراکم و انبوهی است که گاهگداری تزاحمها و تضادهای عالمانه را در شعر او وارد کرده است. گرایشهای عقلانی و احساسی هم که حاکم بر سدهی ششم بوده است در ذهن خاقانی وارد شده است؛ با این پیشفرض که هرچه شعرِ حکیمانه است در دورهی ابتدایی زندگی خاقانی سروده است و هرچه شعر احساساتیتر است در دورههای سپسینی عمر او.