چهلویکمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی خاقانی به تحلیل و بررسی «نامههای اِخوانی خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر بهرام پروینگنابادی، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشنامهی جهان اسلام، چهارشنبه سوم آذرماه، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. وی در این درسگفتار کوشید نسبت خاقانی با سنت نامهنگاری را سنجیده و نقش او را در تحول این نوع نامهها بررسی کند.
وی در آغاز یادآور شد: در گذشته نامهها را به دو دستهی نامههای دیوانی و نامههای اخوانی تقسیم میکردند. با اینکه اخوانیات یا نامههای اخوانی قواعد دستوپاگیری داشت، هنر و توانمندی هر نویسنده را با نامههای اخوانی او میسنجیدند. خاقانی از معدود شاعرانی است که در نوع ادبی اخوانیات هنرنمایی کرده و مورد ستایش همروزگارانش و نسلهای بعدی قرار گرفته است.
اثبات کردن ادعای عالِم بودن در قرن ششم
بهرام پروینگنابادی گفت: قرن ششم، قرن تظاهر به علم بود. هر شاعری سعی میکرد نشان بدهد که چقدر نجوم و طب بلد است. همه هم میخواستند ادعای عالِم بودنشان را اثبات کنند، آن هم در شعر. اندکی قبل از آن، اولین نمونههای اخوانیات را در دیوان کسانی مثل مسعود سعد سلمان و رشید وطواط میبینیم. اخوانیات در شعر، قوانین نانوشتهای داشته است که سینهبهسینه نقل میشد. به همین دلیل، جایی پیدا نمیکنید که این قوانین را نوشته باشند. شاید از نظر کسانی که امروزه به شعر نگاه میکنند، بهویژه از منظر کارکرد اجتماعی شعر، اخوانیات کار زائدی باشد و یک تفنن شاعرانه حساب بشود؛ ولی این تفنن در درون خودش قوانین و هنری داشته است. مثلاً اگر شعر اخوانیهای میگفتند که در قالب قطعه بود، آن دیگری موظف بود که در همان قالب قطعه جواب بدهد یا اگر اسم کسی را ردیف میکردند، آن دیگری هم باید اسم او را ردیف میکرد.
فرض کنید شاعری مثل ادیب صابر قطعهای میگفت که ردیف آن «بنویسم» بود. کسی که به او پاسخ میداد باید ردیف «بنویسید» را به کار میبرد. قانون دیگر این بود که باید وزن و تعداد ابیات یکسان باشد و بیتبهبیت جواب بدهد. این قوانین را لابهلای شعرهایشان میتوان پیدا کرد. یک قانون جالب هم داشتهاند به این صورت که اگر شما رکن عروضی اضافه میکردید، مثلاً در «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن» میگفتید و دیگری میآمد و در وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع» پاسخ میداد، به این معنا بود که نسبت به شما ادعای شاعری دارد و از شما برتر است و شما را کوچکتر از خودش حساب میکند. این را از آنجا میفهمیم که محمود فرخ خراسانی شعری برای دکتر خانلری میگوید، در وزن «مستعفلن مستعفلن مستعفلن»، اما خانلری با وزن «مستعفلن مستعفلن مستعفلن فع» جواب او را میدهد. در واقع یک رکن، یا افاعیل عروضی اضافه میکند. بعد خانلری میگوید: «فع گر فزودم بر افاعیلت نگویی/ کو را هوای برتری بر ما به سر شد؛ مستعفلن مستعفلن مستعفلن فع/ در فارسی این وزن کمتر مشتهر شد». یک قانون دیگر این است که اگرشاعری بخواهد دیوان شعرش را تدوین کند و کسی اخوانیه برای او گفته باشد موظف است فقط یک بیت از اخوانیهی او، آن هم مطلع آن را، بیاورد و بعد بگوید که در جواب اخوانیهی فلانی سرودهام. از دیوانهایی که این گونه تنظیم شدهاند میفهمیم که خود شاعر آن را تنظیم کرده است؛ مثل دیوان کمالالدین اسماعیل یا دیوان مسعود سعد سلمان. از معاصرین هم تنها کسی که این کار را کرده است اخوان ثالث است در کتاب «ترا ای کهن بوم و بر» البته شاعر میتواند کل اخوانیه را هم بیاورد. به هر حال، این قوانین در طول زمان شکل گرفته و تبدیل شده است به تابویی برای شاعران.
با این قوانین دستوپاگیر، اخوانیه گفته میشد و باید پاسخ میدادند. حالا فرض کنیم که کسی در وزنی غزلی را برای کسی اخوانیه میگفت که حافظ هم در همان وزن غزلی سروده است. در این صورت، دیگری موظف میشد که یک بیت یا مصراعی از همان غزل حافظ را تضمین کند. از جمله چیزهایی هم که در اخوانیات سنت شده، این است که اگر شما قطعهای یا غزلی برای دیگری بگویید و او نتواند جواب بدهد، باید دو بیت، یا قطعه و رباعی بگوید و عذرخواهی کند. بعضی از دوستان میگویند این اندازه قوانینِ دستوپاگیر، بیهوده است. به هر حال، اینها در طول زمان آرامآرام شکل گرفته و تبدیل به سنت شده است. خاصیت سنت، مثل علم، این است که انباشتی است. روی هم اضافه شده و به صورت سنت درآمده است. کسی که با سنت سر و کار دارد نگاهش مطمئن است و میداند که پایش را کجا بگذارد و قدم بعدی را چگونه بردارد. اینجور قانونهای اخوانیه چون از قرن ششم سنت شده است دیگر برای شاعران دستوپاگیر نیست.
خاقانی در زبان فارسی بیشترین مفاخرهها را دارد
پروینگنابادی یادآور شد: اگر بخواهیم توانمندی شاعران و آگاهی آنان از قوانین اخوانیات را بسنجیم، فکر میکنم مسعود سعد سلمان، رشید وطواط و شاعرانی که بیشتر در حوزهی بلاغت کار کردهاند نمرهی بالاتری بگیرند. اما خیلی عجیب است که خاقانی چهار اخوانیه بیشتر ندارد؛ آن هم در جواب است. یکی از آنها برای عمویش کافیالدین است. دو اخوانیهی دیگر از قصائد کاملاً فنی اوست که پُر از استعارات، تشبیهات، ترکیبات جدید و پیچیدگیهای کلامی است. سؤالی که برای من پیش میآمد این بود که خاقانی نسبت به همه چیز ادعا دارد؛ اگر شاعری را بخواهید پیدا کنید که در زبان فارسی بیشترین مفاخرهها را داشته باشد، خاقانی است. حالا چرا او با آنهمه مفاخره، در اخوانیات کار خودش را میکند و به هیچ عنوان پایبند سنتها نیست؟ به گمان من خاقانی در اخوانیات حرفهایی میزند که حرف دلش است.
رشید وطواط برای خاقانی قصیدهای میگوید و او را مدح میکند. خاقانی که آن همه مغرور است، در جواب وطواط لحنی و زبانی دیگر برمیگزیند و دیگر آن آدمی نیست که «منم منم» میکرد! خاقانی آن قصیدهی معروفش را: «مگر به ساحت گیتی نمانْد بوی وفا»، در جواب رشید وطواط گفته است. میگوید: «مرا از اینهمه اصوات آن خوشی نرسد/ که از دیار عزیزی رسد سلام وفا/ چنان که دوشم بیزحمت کبوتر و پیک/ رسید نامهی صدرالزمان به دست صبا/ بهار عام شکفت و بهار خاص رسید/ دو نوبهار کزان طبع و عقل یافت نوا/ بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج/ بهار خاص مرا شعر سیدالشعرا». خیلی حرف است که خاقانی به کسی بگوید سیدالشعراء. خاقانی خیلی ممسک است در خرج کردن واژهها برای دیگران. بعد ادامه میدهد: «سزد که عید کنم در جهان به عز رشید/ که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا/ اگر به کوه رسیدی روایت سخنش/ زهی رشید جواب آدمی به جای صدا». بعد از چند بیت باز میآورد: «حیات بخشا! در خامی سخن منگر/ که سوخته شدم از مرگ قدوة الحکما/ شکستهدلتر از آن ساغر بلورینم/ که در میانهی خارا کنی ز دست رها». به هر حال، میخواستم توجه شما را به این مسأله جلب کنم که خاقانیِ اخوانیات، خاقانیِ همیشگی نیست.
به عبارت دیگر، همانی نیست که میگفت: «چون دید که در سخن تمامم/ حَسان عجم نهاد نامم». خاقانی یک قطعه دیگر هم دارد. کافیالدین، عموی خاقانی، شعری برای او میگوید: «ای امیر امرای سخن ای شاه صفا/ سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید/ تویی استاد سخن هم تویی استاد سخا/ حاتم طایی شاگرد تو زیبد جاوید» خاقانی در جواب او قطعهای میگوید و صندوقی شکر برای او میفرستد و مقداری پول؛ خیلی هم عذرخواهی میکند. در اینجا هم از آن واژههای پُرتبختر خاقانی چیزی نمیبینیم. در تمام جوابیهی خاقانی یا واژهی نی هست یا شکر یا قند یا شیرینی یا مترادفهای آنها. خاقانی یکی دو اخوانیه دیگر هم دارد. یکی برای مجدالدین گفته است که خیلی کوتاه است و یکی هم برای احمد سیمگر که فیلسوف بوده است. به این فرد فیلسوف که میرسد قصیدهاش همانند دیگر قصایدش پُر است از اصطلاحات فلسفی و علمی و نجومی.
مشکلات دیوان خاقانی را با منشآت حل کردهاند
پروینگنابادی خاطرنشان کرد: خاقانی به هیچ عنوان نه وزن اخوانیهی آنها را رعایت میکند و نه قافیه و تعداد ابیات آنها را. این خیلی مسأله است. شاید بگویید هنوز در آن زمان سنت اخوانیات شکل نگرفته بود و در دورهی صفویه و قاجاریه کامل شد. خیر، سنت اخوانیات شکل گرفته بود. چطور است که در دیوان مسعود سعد و رشید وطواط آن سنتها هست، در دیوان عثمان مختاری هم فراوان هست، اما در خاقانی نیست؟ جوابش را بعد خواهم گفت اما اگر بخواهیم به اخوانیات منظوم خاقانی امتیاز بدهیم، در قیاس با مسعود سعد امتیاز بالایی نمیگیرد؛ اما مسأله مهمتر، اخوانیات منثور (منشآت) اوست. منشآت خاقانی کم دیده شده است و خیلی عجیب است. در حالیکه بسیاری از مشکلات دیوان خاقانی را با منشآت او حل کردهاند. از این جهت منشآت بسیار اهمیت دارد.
در گذشته، نامهنگاری محدودهی بسیار گستردهای داشت. میراث نامهنگاری اداری، که پیچیدگیهای خاصی داشت، به دستگاه اداری ساسانیان میرسد. در آن دوره کتابی وجود داشته است به نام «آیینِ نامه نبشتن». در آن کتاب توضیح داده شده بود که چگونه میشود نامه نوشت؛ هم نامههای رسمی و هم نامههای خانوادگی و دوستانه. آن نامههای ساسانی، بعدها در دستگاه خلفا، حکومتهای محلی، ایرانی و سرزمینهای عربی رواج پیدا میکند. کسی مثل ابن مقفع، که دبیر بود، منابعی داشت که بر اساس آن شکل نامهنگاری اداری را برای خلفا بنیان گذاشت. در نتیجه نامهنگاری هر روز پیشرفتهتر شد و شکلهای مختلفی به خود گرفت. تا اینکه کتابهایی در این زمینه نگاشته شد تا به دبیران تازه کار بیاموزند که چکار باید بکنند. یکی از آن کتابها «چهار مقاله» نظامی عروضی بود. او چهار علم: دبیری، شاعری، نجوم و طب را معرفی میکند و معتقد است که دوام و قوام مُلک با دبیران است.
نظامی عروضی دبیری را شرح میدهد و چند نکته میگوید: اول اینکه دبیر باید از قیاسات منطقی، بعید و بیگانه نباشد و نصیحت میکند که به حُطام دنیا و مزخرفات آن مشغول نباشد. بعد دبیری را صناعاتی میداند مشتمل بر قیاسات خطابی و بلاغی. کتابهایی را هم معرفی میکند، مثل قابوسنامه، کتابهای قدامة بن جعفر، مقامات بدیعالزمان همدانی، مقامات حریری، دیوان متنبی و مدایح عنصری. به دیوان رودکی هم اشاره میکند و میگوید که دبیر باید آن را بخواند تا بتواند نامه بنویسد. در واقع توصیهی او به دبیران این است که با سنت جلو بیایند. برای شاعری هم چارچوب و الگو میدهد و جلوی نوآوری را میگیرد. به شاعر میگوید همان راهی را برو که قدما رفتهاند.
سعدالدین وراوینی از خاقانی بسیار تعریف میکند
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشنامهی جهان اسلام، تأکید کرد: ما دو نوع نامه داشتهایم: سلطانیات و اخوانیات. سلطانیات نامههای رسمی بوده است و اخوانیات نامههای دوستانه. سلطانیات قانونی داشته است، به این صورت که وقتی نامهای به پادشاهی نوشته میشد باید از القاب استفاده میکردند. سلطانیات نامههای خشکی بوده است که چارچوب داشتند؛ اما اخوانیات اینگونه نبود. متأسفانه اخوانیات، که دست نویسنده را برای نوشتن باز میگذاشت، در طول زمان قالب پیدا کرد. اخوانیات سه رکن داشته است: یکی صدر مکتوب است. در آنجا یک سری صفات آورده میشد. در کتاب «دستور دبیری» عبدالخالق میهنی انواع صفات شرح داده شده است. اولین کتابی است که در آن آیین نگارش و قوانین ویرایش آمده است. حتی دربارهی قلم، نوع کاغذ و اینکه چگونه آن را تزیین کنیم، نکتههایی آمده است که در هیچ جای دیگر پیدا نمیکنید. در این کتاب، تکنیکها و قوانین نویسندگی هم آمده است.
رکن دوم اخوانیات، شرح اشتیاق است. در این رکن است که نویسنده باید هنر خود را نشان بدهد. قلقشندی این تکههای شرح اشتیاق را «غزل منثور» مینامد. نویسنده در شرح اشتیاق گریز میزند به آنچه درخواست داشته است. اسم این گریز هم تخلص بوده است-تخلص به درخواست. در نظر قدما شکل نامهی اخوانی دقیقاً شکل قصیده بوده است. در قصیده مقدمه، نسیب، تشبیب، تخلص و مدح میآمد، در نامهی اخوانی هم صدر مکتوب، شرح اشتیاق، تخلص و درخواست. پایان قصیده را دعا میآوردند. پایان نامه هم با دعا بوده است. این اخوانیات تبدیل به نامههایی میشد که با آن هنر نویسندگی نویسنده را میسنجیدند. برای همین بود که سعدالدین وراوینی در قرن ششم در مقدمهی «مرزباننامه» منشآت خاقانی، «عتبة الکتبه» منتجبالدین اتابک و نامههای رشید وطواط را سه کتاب مهمی میداند که بهترین نامهها در آنها آمده است. از خاقانی هم بسیار تعریف میکند.
ایهامسازی خاقانی در اخوانیات و مراعاتالنظیر
پروینگنابادی تصریح کرد: این نکته را هم بگویم که سنت نامهنگاری وقتی به دست صوفیان میرسد رنگ میبازد. همه چیز صوفیان سنتشکنی بود؛ حتی حلقه نشستن آنها. ما آداب سفت و سختی داشتهایم برای نشستن در مجلس بزرگان. نمونهاش داستان حسنک وزیر است؛ آنجایی که حسنک را میآورند و او میخواهد رو به خواجه حسن میمندی بنشیند. اما نگذاشتند و او را بر دست راست نصر خلف (حاکم لشکر) نشاندند. هر کسی که مینشسته جایش مشخص بوده است. صوفیان این ادب نشستن را هم برهم میزنند و میگویند دایره بنشینید که کسی بر کسی برتری نداشته باشد. در نامهنگاری هم همین کار را کردند. صوفیان ساختار صدر مکتوب، شرح اشتیاق و تخلص را به هم ریختند. نامههای اخوانی در دست صوفیان تبدیل شده بود به وسیلهای برای تعلیم. اولین جایی هم که نامههایی با عنوان مخاطب عام نوشته شد در میان صوفیان ایران بود. بهترین اینگونه نامهها را میتوانیم در نامههای احمد غزالی ببینیم و نامههای عین القضاة و مکاتیب عبدالله قطب و مکاتیب سنایی. با اینکه مکاتیب سنایی خیلی خوب است، شاعرانگی آن هیچوقت به پای نامههای عین القضاة یا احمد غزالی نمیرسد. چون تصوف مبتنی بر تجربههای فردی بوده است، صوفیان سعی میکردند آن تجربه را خیلی شاعرانه در نامهها منتقل کنند.
خاقانی در نامهنگاری شیوهی خاصی دارد که دیگران ندارند. او در اخوانیات ایهامسازی میکند، مراعاتالنظیر میآورد و تشبیه جدید میسازد. کسانی مثل صاحب «قابوسنامه»، عبدالخالق میهنی صاحب «دستور دبیری»، حتی منتجبالدین جوینی صاحب «عتبة الکتبه» پیشنهادی به نویسندهها میدهند. آنها میگویند که به جز سجعهای کوتاه که در آغاز نامه میآورید، به هیچ عنوان سجع را به کار نبرید؛ چون سجع مربوط به زبان عربی است. در عربی با یک کسره یا ضمه یا فتحه، سجع میسازند و سجع متوازن را تبدیل به سجع متوازی که بهترین نوع سجع است، میکنند. ما در فارسی این کار را نمیکنیم. تنها کسی که به پیشنهاد آنها گوش نمیکند خاقانی است. در نامههای فنی خاقانی انواع موازنه، ترصیع، جناس و سجعها را میبینیم.
خاقانی هیجانهایش را با نوشتن تخلیه میکرد
وی افزود: خاقانی واژهای را مینویسد و در طول نامه تمام کلماتی را که با آن واژه مراعاتالنظیر میشوند، میآورد. استعاره میسازد و هزار جور بازی لفظی به کار میبرد تا بگوید که بلد است چگونه نامه بنویسد و الحق از همه هم بهتر بلد است. جاهایی هست که نه شرح اشتیاق دارد، نه تخلص دارد، نه صدر مکتوب و نه حتی دعای پایانی. چرا؟ چون به نظر من خاقانی برای درمان مینوشته است! او هیجانهایش را با نوشتن تخلیه میکرد. جایی که دلش میگرفت نامهای به دوستی مینوشت و آنجایی هم که ربط پیدا میکرد به قوانینِ نامهی اخوانی، همه را کنار میزد. یک نمونهاش نامهای است که به زینالدین نوشته و از اهل شَروان شکایت کرده است: «سلامٌ علیکم. ای صاحب خطران دل، صَبحَکم الله. ای صاحب خبران دین، حَیاکم الله. ای دوستان نوحِ عصمت، ایَدکم الله. ای برادران یوسف همت، چونید و چگونهاید؟ آنجا که شمایید روزِ بازار مردمی چون است؟ نرخ وفا چگونه است؟ متاع دانش چون میخرند؟ اینجا که منم، باری، صعب کساد است. دانید که جز شما کس ندارم. سفینه سازیدم که طوفان نفاق است. ذخیره دهیدم که قحط سال وحشت است. در سردسِیْر حادثات گرفتارم.» بعد خطاب به زینالدین میگوید: «دوست یگانه در شروان، باری، نداری. دانم که صعب دلخستهای و پشتشکسته. مرهم از اینجا مَطَلب. مومیایی از اینها مخواه. از محققانِ مُحق طلب. از راشدانِ مرشد خواه. مُحقِ به حقیقت کیست؟ مرشدِ به شرط کدام است؟ اَخلصُ الخَدَمِه، حَسان العجم!». خاقانی خودخواهانه میگوید: من حَسان عجمم. این را بگذارید کنار نامههای دیگرش که پُر از استعارات و اشارات است. ببینید این نامه چقدر ساده است. جایی که دلش گرفته، مینویسد که درمان بشود. کاری ندارد که صدر مکتوب چیست و تخلص کدام است. جایی هم که بخواهد هنرنمایی بکند بسیار خوب این کار را میکند. خاقانی سنت اخوانیات و ترسل را یک پله جلو بُرد.
خاقانی در اخوانیات منثورش جریانساز است
پروینگنابادی در پایان یادآور شد: خاقانی اهل مفاخره است. وقتی به نامههای اخوانی واقعیاش میرسد بسیار بسیار خواندنی مینویسد؛ اما آن نامهها، ضرری هم برای ما داشته است. البته نمیدانم ضرر است یا نه. من سؤال مطرح میکنم، شما قضاوت کنید. میگویند شعر با احساس و شعور ما سر و کار دارد؛ برخلاف نثر که منطق دارد. خصوصاً نثری که گزارهی صدق و کذب دارد. کسانی مثل خاقانی و صاحب «عتبة الکتبه» و صاحب «التوسل الی الترسل» و حتی وراوینی، کارکرد نثر را به سمت کارکرد شعر بردند. در نتیجه نثرنویس ما به دنبال این بود که شاعری را در نثر تکرار کند. از این جهت که چنان کاری، زیبا و دلنشین بوده و ریتم را تند میکرده است، خوب است. ولی ما شعر داریم، خیلی هم داریم. دیگر چه نیازی بوده که نثر را هم شعر بکنیم؟
در هر حال، خاقانی در شعر اخوانی بسیار تبحر دارد و در اخوانیات منثورش جریانساز است. اینکه در قرن ششم با وجود کتابهایی مثل «عتبة الکتبه» و «التوسل الی الترسل» و «مرزباننامه» کسی بتواند در اخوانیات جریانسازی کند، البته کار مهمی است. جایی هم که خاقانی پشت پا زده است به قوانین نامههای اخوانی منثور، آنجایی است که خواسته است حرف دلش را بزند. حرف دل هم که قانونبردار نیست!