دومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی خواجوی کرمانی به «زیباییشناسی شعر خواجوی کرمانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر احمد تمیمداری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، چهارشنبه پانزدهم دیماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
خواجوی کرمانی یکی از چهرههای برجسته در عرصهی ادب فارسی است و غالب اشعارش، قدرت و مهارت او را در عرصهی زبان و تصویرهای شاعرانه بهخوبی نشان میدهد. شعر خواجو و چگونگی استفاده از ظرفیتها و آفرینشهای هنری و امکانات ادبی به کار رفته در اشعار او، یکی از موضوعاتی است که تاکنون کمتر بدان پرداخته شده است.
جهان مانند غزل و قصیده سروده شده است
مسألهی زیباییشناسی موضوعی است که دیگر کشورها به آن پرداختهاند و
ما کمتر به آن اشاره کردهایم. چطور ممکن است زیباییشناسی مانند نهضتهای سیاسی و
اجتماعی باشد و ما از آن غافل شویم؟ زیباییشناسی یکی از موضوعاتی است که از قدیمالایام
از زمانی که خط و تاریخ وجود داشته، بوده است. زیباییشناسی دورههای مختلفی دارد
و مطالعات مربوط به زیباییشناسی از سوی باومگارتن آلمانی شکل گرفت؛ او سعی کرد مسألهی
زیباییشناسی را به عنوان دانش مستقل مطرح کند، زیرا در گذشته این مسأله در فلسفه
مطرح میشد و در هنرها نیز کاربرد داشت. در دایرهالمعارفها نیز نوشته شده که
زیباییشناسی شاخهای در فلسفه بوده است.
هنرِ شعر نخستین مبحثی است که در این باره سخن خواهم گفت و مهمترین بخش
ادبیات به شعر اختصاص دارد. در هنر شعر یک نکته مهم است. اصل زبان ادبیات است و
اصل ادبیات شعر است. هایدگر و ژان پل سارتر جهان را زبان میدانند و میگویند جهان
سروده شده است، مثل غزل و قصیده. پرسشی در این زمینه مطرح است که اصالت با هنر است
یا با ابزار زندگی؟ ما باید از هنر دفاع کنیم و اصالت را به هنر بدهیم. در زبانشناسی
تمام ترفندهای ادبی که در زبان به کار رفته است، یکسره هنجارگریزی از زبان است.
نقش کلمات مانند نقش انسانها است.
تعریف جامعی دربارهی زیباییشناسی نداریم
ما باید اصل زبان را به هنر زبانی بیاوریم و دربارهی زیباییشناسی بحث
کنیم. تعریف جامعی دربارهی زیباییشناسی گفته نشده است. ما میتوانیم صفات زیبایی
را بگوییم که مطلوب نفس و عقل انسان است و لذتبخش و دارای نظم. در ادبیات کلاسیک،
یونانیها و ایرانیها کلمات محاورهای نداشتند بلکه کلمات، ادیبانه بوده و در
متون ادبی بهکار برده میشده است؛ اما در شعر معاصر و نو کلمات عامیانه زیاد به
کار رفته است، مثل چراغ زنبوری، هندوانه، یحیی و...
در اینجا سه جریان زیباییشناسی مطرح میکنم. یک جریان زیباییشناسی
مربوط به فلسفه است که زیبایی مطرح میشود و در فرهنگ ما تحت عنوان علمالجمال
مشهور است. زندهیاد سیمین دانشور در دانشگاه تهران زیباییشناسی تدریس میکرد و
«علمالجمال در ادب پارسی» رسالهی دکتری وی بود. فلسفهی زیبایی گاهی در هنر مطرح
میشود و گاهی در زندگی. دیدگاه دوم دیدگاه هنری است که باید آن را منحصر به
مطالعات هنری کنیم مثل نقاشی، موسیقی، شعر، داستان، حرکات موزون، مجسمهسازی و
معماری. اگر همهی هنرها چیزی با عنوان هنر دارد یعنی زیباییشناسی. در آثار هنری
آفرینش وجود دارد. اینطور نیست که بعد از فردوسی هزاران شاهنامه سروده و نوشته
شده باشد و فردوسی تحت تأثیر آن قرار بگیرد بلکه آثار هنری یکبار به وجود میآید و
یکتا و لذتبخش هستند و تغییر پیدا نمیکنند؛ بلکه تغییر ایجاد میکنند. آثار هنری
هم همینطور است و در آخر اینکه به طور مستقل زیباییشناسی بررسی شود.
کسی که اولین بار هنری را آفرید ارزشمند است
آفرینشی بودن مهم است، اما اگر تکرار شود دیگر آثار هنری نیست. کسی که اولین بار هنری را آفرید ارزشمند است، هر نوع ترفند ادبی، استعاره، تشبیه و صنعت ادبی اگر تکرار شد ارزش خود را از دست میدهد. به نمونهای در این باره توجه کنید که چه کسی برای اولین بار لب را به لعل تشبیه کرد و دندان را به مروارید. این تشبیهها برای اولینبار ارزشمند است. نکتهی دیگر اینکه زیباییشناسی را به عنوان دانش مستقل بررسی کنیم. در سورهی کهف آیهای داریم که به زیباییشناسی میپردازد زیرا خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و میفرماید: آنچه ما در روی زمین قرار دادیم زیبا قرار داریم برای اینکه بیازماییم کدام زیبا عمل میکنید؛ اما ما حسرت میخوریم که آدمها چقدر زمین را آلوده کردند.
کانت، هنر و شعر را از اخلاقیات تفکیک کرد، اینکه مبنای شعر تخیل است و
مبنای فلسفه تفکر و منطق است. ادبیات محض مثل اکسیر میماند که چپیها این دسته از
شعرها را به تمسخر میگرفتند و معتقد بودند که شعر باید متعهد و همراه ایدئولوژی
باشد. اگر کسی یک هنر را خوب بیاموزد در رفتارش اثر میگذارد. باید معیارهای
زیباییشناسی را از اخلاق جدا کنیم که این اندیشه از طریق دانشمندان آلمانی مانند
گوته گسترش پیدا کرد. یکی از متفکران با نام ساموئل تیلور این اندیشه را در
انگلستان گسترش داد و افرادی مانند ویکتور هوگو و کسانی که پایهگذار سبک رمانتیک
بودند به این مسأله پرداختند و زیباییشناسی ارتباط تنگاتنگی با مکتب رمانتیک پیدا
کرد و از فلسفه جدا شد. از قرن هجده چند جریان فکری در کشورهای اروپایی ادامه پیدا کرد:
ازجمله عقلگرایی و علمگرایی که در مقابل اینها رمانتیک به وجود میآید. اگر
هنرها در جامعهای توسعه پیدا کند خشونت در جامعه کم میشود و مردم اشتغال پیدا میکنند
و فساد در جامعه کم میشود. در قدیم میگفتند هر وقت مدرسهای باز میشود زندانی
بسته میشود؛ اکنون نیز همین است. اگر مؤسسههای هنری توسعه پیدا کنند، جوانها اشتغال
هنری پیدا مییابند. باید به این مسأله نیز اشاره کنیم که در متون دینی نیز هیچ
چیز غیر هنری پیدا نمیشود.
موسیقی و شعر ارتباط تنگاتنگی با هم دارند
موسیقی و شعر یکی از نکتههایی است که فارابی به آن پرداخته و کتاب «موسیقی
کبیر» را نوشته است و ابزاری مانند تار داشته است. هنر تأثیر بسیار زیادی در جامعه
دارد و شعر نیز مانند موسیقی است و این دو ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ دو همزاد
هستند زیرا در فرهنگ و ادبیات ما، شعر از موسیقی جدا نیست. در کشورهای اروپای غربی
سمفونیهایی وجود دارد که کلام ندارد ولی هنوز در زبان ما این پدیده وجود ندارد و
کلام و موسیقی با هم توأم هستند و از هم تفکیک نشدهاند. جریان زیباییشناسی در
فلسفه و دیگری در هنرها است و اینکه به طور مستقل زیباییشناسی بررسی شود. ارتباط
فلسفه و روانشناسی با هنر و زیباییشناسی بسیار است و نشان میدهد که چه تغییری در
حس و عاطفه ما بهوجود میآید و کسی که دچار افسردگی شده چطور با موسیقی درمان میشود.
زیبایی را در چند مورد طبقهبندی میکنیم مانند زیبایی در طبیعت و وجود
انسان. در ادبیات کلاسیک در تمام دیوانها به عناصر طبیعت توجه شده است و دیگری
توجه به ویژگیهای انسان که این مسأله تقسیم میشود به ویژگیهای جسمانی، روحی، معنوی،
فکری و اخلاقی انسان. دو نوع زیبایی برای انسان مطرح است و زیبایی در امور زندگی
نیز وجود دارد. در فرهنگ ما ایرانیها یکی از مهمترین سرچشمههای زیبایی الهیات
است. در باور ما عالم دارای یک نظام زیبا است. در فلسفه نیز نظام علت و معلول هست
و مسألهی زیبایی مطرح میشود. دیدگاههای زیباییشناسی به عنوان نظریهی مستقل
بررسی میشوند. ایرانیها به انواع هنرها بسیار اهمیت میدادند و بعد از اسلام
هنرها فراگیر شد و توسعه پیدا کرد و با تمام ممنوعیتها فرجههایی پیدا میشد مثل
نظریات فارابی و ابنسینا در موسیقی.
ایرانیها شعر عروضی داشتند و از عربها نیاموختند
دربارهی شعر در زبان فارسی باید این را بگویم که من فکر نمیکنم هیچ زبانی به اندازهی زبان فارسی شعر داشته باشد و هیچ زبانی به اندازهی زبان فارسی شاعر داشته باشد. در گذشته تهیهی هنر شعر به فارسی ارزان بوده و هزینهی زیادی نداشته و شاعران با کاغذ و مدادی شعر میسروده و ابزار و لوازم آن در دسترس بوده است. نثر فارسی و خطابه نیز تنگاتنگ هم بودهاند. چون هنرهای دیگر از دورهی اسلامی و حتی دورهی زرتشتی در مدل برخی از انواع موسیقی در دربار بنیامیه و بنیعباس به کار برده میشد. در گذشته شعر کبادهکشِ نبودِ هنرهای دیگر واقع میشود و خاقانی و انوری تمام علوم و معارف خود را در شعر بیان میکردند و افتخار میکردند و برای خود فخریه داشتند. یک عده میگویند اولین شاعر محمد بن وصیف سگزی بوده است. برخی معتقدند در ایران شعر هجایی بوده و شعر عروضی وجود نداشته است و در کتابهای درسی مینویسند که ایرانیها شعر عروضی را از عربها آموختند. این حرف درست نیست. خانلری نیز نوشته که در ایران هم شعر هجایی و هم شعر عروضی بوده است، اما در آن روزگار مکتوب نمیشده و ساسانیان اجازه نمیدادند که شعرها مکتوب شود.
رودکی جزو اولین شاعرها است و یک میلیون و سیصدهزار بیت سروده است.
فردوسی شصت هزار بیت شعر سروده است. ملکالشعرا
بهار معتقد است که در دورهی باستان حتماً باید یک سنت قوی شعری وجود داشته باشد
که ارث و میراث آن به دورهی اسلامی رسیده باشد.
نمیشود که شعر فارسی دری را محمد بن وصیف سروده باشد و رودکی، فردوسی
و خاقانی آن همه شعر بگویند. یک سنت شعری قوی در ایران بوده که بیشتر شفاهی بوده
است. در دیوان خواجو نیز مدح کسان بسیار بوده است زیرا مردم پول به شعرا نمیدادند
و شاعران مدح پادشاهان میکردند و از این راه پول به دست میآوردند. دیوانهای شعر
شاعران مانند فردوسی و انوری برای ما بسیار مهم است و پشتوانههای زبان و ادبیات
ما است.