نهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی خواجویکرمانی به بررسی و مقایسهی «منظومههای عاشقانهی خواجویکرمانی با نظامی گنجوی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر حسن ذوالفقاری چهارشنبه، چهارم اسفند در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
۱۶۰ سال پس از نظامی گنجوی در گنجه، خواجوی کرمانی در شیراز خمسهای را در برابر خمسهی نظامی پدید آورد تا سنت خمسهپردازی و عشقنامهسرایی را زنده نگاه دارد و با درج ابتکارات خود به دیگران بسپارد. خواجوی کرمانی از این رهگذر، دو منظومهی «گل و نوروز» و «همای و همایون» را برابر عشقنامههای نظامی سرود تا هم نظری به نظامی داشته باشد و هم به شاهنامه. مقایسهی ساختار داستانی و بنمایهها و زبان و بیان داستانهای خواجو از منظر تصویرپردازی و هنرهای کلامی، دستاوردهای ارزشمندی را برای خواننده دربر دارد.
فخرالدین اسعد گرگانی آغازگر منظومههای عاشقانه
ذوالفقاری گفت: اگر بخواهیم منظومهها را بررسی کنیم، از چند زاویه میشود به آنها پرداخت؛ گاهی جنبههای زیباییشناسی مهم است و گاهی محتوا و جنبههای روایی. ما باید با مکاتب منظومههای عشقنامهسرایی آشنا باشیم و بدانیم چه سیری داشتهاند. منظومههای عاشقانه با فخرالدین اسعد گرگانی آغاز میشود، اگرچه ما «عنصری» را داشتهایم، منظومهی عاشقانهای از عنصری در دست نیست و فقط بخشی از «وامق و عذرا»، حدود ۳۰۰ بیت، به دست ما رسیده است. نظامی «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی را پیش روی داشته است و منظومهی عاشقانهی خود را سروده است.
در مقایسهی منظومههای نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی باید بگویم که نظامی داستانها را برای جامعهی روزگار خود مقبولتر کرده و برخی نکتهها ممکن است در ویس و رامین باشد؛ اما جامعهی آن روز ایران آن را قبول نکرده و نظامی سطح آن را ارتقا داده و خمسه را به وجود آورده است. نظامی مبدع خمسهسرایی بود و تعداد زیادی از شاعران به خمسهپردازی پرداختند. سه اثر عاشقانه در خمسهی نظامی هست: خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و من هفت پیکر را نیز عاشقانه گرفتم چون تم عاشقانه دارد و نظامی در این مجموعه زندگی بهرام گور را روایت میکند.
بعد از نظامی مکتب امیرخسرو در هند است. وی صاحب مکتب است و آثارش را به تأثیر از نظامی سروده است و بخشی نیز به داستانهای هندی میپردازد و برخی نیز تلفیقی از نظامی و داستانهای هندی است. امیرخسرو در برابر عاشقانههای نظامی سه اثر خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هشت بهشت را در مقابل هفت پیکر قرار داد، اما هشت بهشت با هفت پیکر فاصلهی بسیاری دارد. 30 سال بعد از امیرخسرو نوبت به خواجو میرسد و همای و همایون و گل و نوروز را در برابر خسرو و شیرین میسراید و در نهایت مکتب جامی را داریم و جامی سه منظومهی عاشقانه دارد با نامهای یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و سلامان و ابسال. ۸۰ نفر دربارهی خسرو و شیرین سرودهاند و بعد از جامی در دورهی تیموری و صفویه و قاجار نیز منظومههای عاشقانه و خمسهسرایی به اوج خود میرسند.
چهار گروه از مقلدان نظامی
وی افزود: چهار گروه هست که میتوان از آنها به عنوان مقلدان نظامی یاد کرد: گروهی که عیناً از پنج گنج نظامی تقلید کردهاند و حتی در گزینش وزن و انتخاب شخصیتهای داستان و تقسیم فصلهای کتاب و ساختمان داستان از او پیروی کردهاند؛ گروهی که اگرچه پنج مثنوی به تقلید از نظامی سرودهاند، ابتکاراتی نیز انجام دادهاند و از داستانها و شخصیتهای متفاوت یا وزنهای مختلفی برای مثنویهای خود استفاده کرده یا باز معنایی متفاوتی به داستانها دادهاند و سوم، گروهی که به نظیرهسازی یک منظومه یا یک یا چند بخش از یک منظومه از خمسهی نظامی پرداختهاند. گروهی که از روی تفنن خمسه نظامی را پاسخ گفتهاند، خمسهی آنها ارزش ادبی ندارد.
خمسهسرایی در فرهنگ ما ژانر شناخته شدهای است
ذوالفقاری خاطرنشان کرد: خمسههایی که در طول سالهای بعد از نظامی پیدا شده، ویژگیهایی عمومی دارند. خمسهسرایی در فرهنگ ما ژانر شناخته شدهای است که مبدع آن نظامی است. ویژگیهای خمسهها به این شکل است: خمسه معمولاً متشکل از پنج منظومه در قالب مثنوی است که یک شاعر با قصد خاص (ساختن مجموعهای از چند مثنوی به تقلید از خمسهی نظامی) ساخته است. قصدیت (intentionality) شاعر در همبستگی پنج اثر محرز است؛ یعنی شاعر به قصد خود مبنی بر سرودن چندگانهای (مجموعهی چند مثنوی) به تقلید از پنجگانهی نظامی اشاره کرده است یا چینش منظومه خود حاکی از این مسأله است. بنابراین کسانی که تنها قصد جوابگویی به یک یا دو منظومه از منظومههای خمسه را داشتهاند، خمسهسرا و آثار آنها خمسه محسوب نمیشوند.
پنج منظومهی خمسه غالباً متشکل است از یک مثنوی تعلیمی، دو مثنوی عاشقانه، یک مثنوی عشقی ـ قهرمانی و یک مثنوی قهرمانی ـ تاریخی. هر یک از این مثنویها معمولاً دارای وزنی خاص هستند. در نامگذاری و فصلبندی این منظومهها تقریبا از الگویی خاص پیروی میشود. داستانی بودن یکی از ویژگیهای اساسی منظومههای خمسه است که به شکل داستانهای اصلی (چهار منظومه از منظومههای خمسه) و داستانهای فرعی (به شکل تمثیل یا حکایتهایی از زبان شخصیتهای داستانهای اصلی) نمود پیدا کرده است. اشارات بینامتنی متعددی در روابط میان پنج منظومه دیده میشود؛ یعنی مشترکاتی میان هر پنج منظومهی خمسه وجود دارد که آنها را به یکدیگر پیوند میدهد.
دلایل انتساب همای و همایون و سامنامه
او گفت: خواجوی کرمانی همای و همایون (منظومهی عاشقانه) را در برابر اسکندرنامه سروده و گل و نوروز (منظومهی عاشقانه) را در برابر خسرو و شیرین، روضةالانوار (اخلاق و عرفان) را در برابر مخزنالاسرار و کمالنامه (عرفان) را در برابر هفت پیکر و گوهرنامه (اخلاق و عرفان) را در برابر خسرو شیرین سروده است.
یکسانی سامنامه با همای و همایون، ویژگیهای سبکی و لفظی و داستانی آن مربوط به اواخر قرن هفتم و هشتم است، ذکر نام شاعر در ابتدا و انتهای منظومه و تقلید از اسکندرنامهی نظامی در آن مشهود است که یادآور تقلید خواجو از نظامی است، ذکر نام خواجو و سامنامه در «حملهی حیدری» باذل مشهدی، مشرب صوفیانه شاعر از بعضی ابیات به خوبی احساس میشود و ما چون میدانیم خواجو صوفی و از پیروان علاالدولهی سمنانی بود، شکی نمیماند که این خواجوی صوفیمشرب همان خواجوی کرمانی است، قوت طبع شاعر و قدرت او در صنایع سخن و وسعت اطلاعات ادبی او از منظومه پیدا است. ابیات دستکاری شده در همای و همایون پختهتر و دلپذیرتر از سامنامهاند و همین امر تازهتر بودن همای و همایون را نسبت به سامنامه محرز میدارد.
دلایل رد انتساب سامنامه به خواجو
وی افزود: در هیچ یک از آثار خواجو به سامنامه اشاره نشده است. تاریخ هیچ کدام از ۱۳ نسخهی موجود سامنامه به قبل از قرن یازدهم برنمیگردد؛ در صورتی که قدیمیترین نسخهی موجود خمسهی خواجو در تارخ ۷۵۰ ق. یعنی سه سال قبل از درگذشت او کتابت شده است. نسخههای موجود سامنامه، چه به لحاظ کمی و چه کیفی، تفاوت زیادی با هم دارند؛ از لحاظ کمی تعداد ابیات سامنامه از ۳۷۰۰ بیت تا ۱۴۵۰۰ بیت متغیر است، به لحاظ کیفی نیز در نوع ابیات و شیوهی روایت داستانها و حوادثی که در آنها اتفاق میافتد چنان تفاوتی دیده میشود که حتی دو نسخه را نمیتوان پیدا کرد که به طور کامل با هم تشابه داشته باشند.
کنشها و خویشکاریهای همای و همایون
آرزوی فرزنددار شدن پادشاهی به نام منوشنگ قرطاس و تولد «همای» و تربیت نزد دایه رخصت شکار از پدر، تعقیب گور و رسیدن به کاخ پری و دعوت به قصر، دیدن تصویر دختر زیبای فغفور چین و از پای افتادن از شدت عشق، ناپدید شدن قصر و پری، یافتن لشکریان، گفتن شرح ماجرا و روانه شدن به چین با همزادش «بهزاد»، مواجهه با زنگی آدمخوار، اسیر کردن زنگیان و گرفتاری در دریا، اسارت همای به دست زنگیها و به دریا انداخته شدن و سرگردانی در دریا، رسیدن به صحرایی خرم، انتخاب به سلطانی خاور به جای شاه درگذشته، خواب دیدن باغی چون بهشت و همایون دختر فغفور چین که او را به خود میخواند، برخورد با کاروان «سعدان» تاجر همایون و معرفی کردن همای خود را به نام قیس پسر قیسان بازرگان، درخواست سعدان از همای برای نابودی زند جادوگر در زرینهدژ و آزاد کردن پریزاد، کشتن دیو وادر شدن به دژ، رهایی پریزاد و آشکار کردن راز عشق خویش بر همایون، قول پریزاد مبنی بر رساندن همایون به همای.
رفتن همای همراه سعد بازرگان به بارگاه فغفور چین و شرح ماجرای زرینه دژ، زند جادو، آزادی پریزاد و فتح گنج و وعدهی گنج و میگساری، دیدار اولیه همایون و از حال رفتن همای، دیدار پنهانی همایون از طارم و عشق او به همای، عزم شکار شاه و دعوت شاه از او برای شکار و آوردن بهانه دل درد در شکارگاه و بازگشت، رفتن به باغ همایون از بام شبستان، کشتن نگهبان و میگساری تا صبح، بازگشت و کشتن دهقانی که او را دید. رسیدن خبر به گشو فغفور و دستور شاه به بند کردن همای، رهایی از زندان توسط سمنرخ، دختر سهیل جهانسوز، که خود عاشق همایون بود و سه روز میگساری با او، رفتن همای به قصر همایون و راندن همایون که خبر سمنرخ را شنیده بود، رفتن همای به قصر همایون و راندن همایون که خبر سمنرخ را شنیده بود، رفتن همای به صحرا، اشک خونین و ریختن و آه آتشین کشیدن، خجل گشتن همایون و از رفتار و گفتار خود، تیغ و سپر برداشتن و در پی دلبر شتافتن، آزمایش همای با پوشاندن چهره، معرفی کردن خود به نام «هام» و نبرد با همای، بر زمین زدن همایون همای را و قصد بریدن سر برداشتن کلاهخود از سر همای.
فراگرفتن غبار در دشت و به دیر کهن شتافتن و دیدن بهزاد، نوشتن دادنامهای برای فغفور چین و خواستگاری همایون از شاه چین، رفتن به درگاه فغفور با وجود مخالفت بهزاد و در چاه زندانی کردن همایون، شایعه کردن مرگ همایون توسط فغفور، رسیدن خبر به همای، بیقراری و آگاه شدن از حقیقت حال توسط پریزاد، عاشق پریزاد گشتن فرینوش پسر وزیر، نزد بهزاد رفتن و راز همایون را آشکار کردن، و معامله با وی، یافتن همای در کوه و شنیدن حقیقت حال توسط فرینوش و پذیرش خواست او، رفتن به مخفیگاه همایون و فرار دادن او از چاه، رد فغفور چین، کشته شدن وی، بر تخت نشستن و به عقد درآودن همای، ازدواج پریزاد با فرینوش و بر تخت شاهی چین نشستن. فهرشاه با شمسهی خاوری، بهزاد با آذرافروز، بازگشت همای به کشور خود و بر تخت سلطنت نشستن به جای پدر و تولد پسرش «جهانگیر».
کنشها و خویشکاریهای گل و نوروز
پیروزشاه در خراسان به روزگار ساسانیان آرزوی فرزند دارد. پس از نذر، نوروز متولد میشود. نوروز به شکار علاقه دارد. در شکارگاه به کاروان جهانافروز کشمیری برمیخورد که عاشق دختری به نام گل دختر قیصر روم بوده و از این عشق آواره کوه و بیابان شده است. قیصر شرط دامادی دخترش را کشتن اژدها قرار داده است. گل هر سال هنگام نوروز فقط یکبار بیرون میآید و خیل عاشقانش به نظارهای بسنده میکنند. نوروز با شنیدن وصف گل عاشق او میشود. همان شب در پاي سروي در خواب دو مرغ سبز را میبیند كه ميگويند نوروز سرانجام به آرزوي خود خواهد رسيد. روز پس از خواب از پدر اجازه ميخواهد كه به روم رود. پدر اجازه نمیدهد. نوروز افسرده ميشود. راز عشق نوروز برملا میشود. نصيحت لهراسب وزير و حكيم و همدرسش «مهران» و پيشنهاد ازدواج با دختري از نسل پادشاهان بیاثر است. سرانجام پنهاني با مهران به بهانه دیدار با پیر به روم ميرود. در راه جواني به نام شروین بن شروان را ميبيند که عاشق سلمی، دختر سلمشاه است. طی ماجراهایی او را به معشوقهاش میرساند و بهجای شاه بر تخت مینشاند.
در راه به فرمانده سپاهی به نام فرخروز میرسد که عاشق گل است و به جنگ شاه رفته و شکست خورده است. در راه کشیشی میبیند که او را به وصال گل امیدوار میسازد. در راه کاروان فروزانبخت بختافروز ندیم و هم شوهر دایهی گل را میبیند و او را از دست دزدان نجات میدهد. در راه اژدهایی را میکشد و سرش را به قصر قیصر میبرد و پیمان قیصر را به او یادآوری میکند. اما باید با غلامش کشتی بگیرد. غلام را بر زمین میزند و میکشد. قیصر او را به صبر دعوت میکند. همانشب نوروز به رسم عیاران به شبستان گل میرود. در خواب خاتم خسروانی خود را بهدست گل کرده و میرود. چون گل نگین را میبیند درمییابد که از آن نوروز است. عاشق او میشود. همانشب سپاه فرخروز به قصد ربودن گل شهر را محاصره میکند.
نوروز به فرمان قیصر سپاه فرخروز را شکست میدهد و گل را طلب میکند قیصر وعده را به یک ماه دیگر موکول میکند. نوروز دو بلبل را در خواب میبیند که از کمین گشودن بر گل و ربودن گل توسط طوفان جادو خبر میدهند. به قصر میرود. گل را ربودهاند. با دنبال کردن گورخری به جوانی میرسد که جامی به او میدهد و نوید که به گل خواهد رسید و ناپدید میشود. در راه کشیشی نشانی گنبد محل زندانی گل را میدهد که بالای آن خروسی است که با کشتن خروس درِ گنبد باز میشود. گل را نجات میدهد. در راه جوانی زنجیرشده و با گنج فراوان به نام مهران را میبیند که از جانب پدر دنبال نوروز آمده و اسیر طوفان جادو شده او را نجات میدهد. با جواهرات و همراه گل به قصر روانه میشود. قیصر جشنی بزرگ برپا میکند. مهران نوروز را معرفی میکند و چون قیصر درمییابد که او شاهزاده است همانشب او را به عقد گل درمیآورد. نوروز به ایران بازمیگردد. پدر جشن میگیرد. چندی بعد میمیرد و نوروز جانشین پدر و صاحب فرزندی به نام قباد میشود که پس از فوت گل و نوروز برجای پدر به تخت مینشیند.
مقایسه خسرو و شیرین و گل و نوروز
طبقهبندی خسرو و شیرین و گل و نوروز در چهار قسمت آرامش اولیه، برهم خوردن آرامش، شر و آرامش مجدد است. در داستان خسرو و شیرین، خسرو تحت تعلیم قرار میگیرد و دریای علم و فرهنگ میشود. خسرو با شنیدن اوصاف شیرینِ ارمنی از شاپور نقاش عاشق او میشود. شورش بهرام، حیلهی قتل فرهاد، حسله شکر، تهدید به ازدواج، شرارت شیرویه، کودتای شیرویه، کشتن پدر. شکست بهرام و رسیدن به پادشاهای، مرگ فرهاد و مریم، ازدواج با شکر، ازدواج با شیرین، مرگ خسرو و شیرین (پایان داستان).
در داستان گل و نوروز، نوروز بزرگ میشود و در همهی علوم و فنون مهارت پیدا میکند. نوروز با شنیدن زیبایی گل از جهانافروز کشمیری عاشق وی شده، راهی روم میشود. جنگ با شروین، حیله سلم برای تصاحب اموال نوروز، ربوده شدن گل توسط طوفان جادو، شکست شروین، کشتن سلم و رساندن شروین به پادشاهی، نجات گل از اسارت، ازدواج با گل و نشستن بر تخت پادشاهی.
تفاوت همای و همایون و گل و نوروز با خسرو و شیرین
خسرو و شیرین صرفاً عاشقانه است و قهرمان، تمام صفات یک عاشق دلسوخته را دارد. تفکربرانگیز و عبرتآموز است. بنمایهها اغلب از ادب رسمی است. داستان واقعیتر است. داستان عناصر عیاری ندارد. داستان خطی است. پایان داستان مرگ عشاق است. داستان مبتنی بر روایات تاریخی است. خسرو به نیرنگ و تهدید متوسل میشود. وجود ابیات اخلاقی و حکمی توصیفات جزئی است.
در همای و همایون و گل و نوروز داستان قهرمانی ـ عاشقانه و رمانسگونه است. عشاق خواجو تلفیقی از عشاق نظامی و قهرمانان شاهنامهاند. داستان سرگرمکننده و پرماجراست. بنمایهها اغلب از ادب شفاهی است مثل بیفرزندی، نسبت شاهانه، شکار، شنیدن وصف و عاشقشدن، شرطگذاری برای عقد، کشتی اژدها، یکبار بیرون آمدن معشوق در سال، خوابدیدن دو مرغ بهشتی، عشق حاشیهای، نیرنگ، جادو، زهردادن، دیدار با کشیش و راهب، سفر، گرفتاری به دست دزدان، کشتی غلام غولپیکر، دفاع از کشور معشوق، رقیب، لباس مبدل، نهانی به خوابگاه معشوقه رفتن. عوامل متافیزیکی در داستان نقش دارد. داستان شامل عناصر و داستانهای عیاری مثل لباس مبدل پوشیدن؛ چهره پوشی همایون و نبر و داستان نصیر و نصر عیار است. داستان مدوّر است، تکلیف همهی افراد، در نهایت روشن میشود. ازدواج قهرمان و یاریگران و صاحب فرزند شدن قهرمانان. داستان مبتنی بر روایات شفاهی است. همای برای به دست آوردن همایون با فغفور چین میجنگد. وجود ابیات عرفانی در لابهلای اشعار. توصیفات کلی است بیشتر به صفات بیرونی اشخاص توجه میشود و از ذکر جزئیات و حالات درونی و ذهنی قهرمانان خودداری میشود. آوردن ساقینامه در داستان از ابتکارات خواجوست.
بیا اى ترک آتش روى ساقى/ بیار آن آب آتش رنگ باقى
مى صافم بده کاین جرعه دردست/ سر خم باز کن این کوزه خردست
شرابى ده به مىخواران مخمور/ لعابى ده به بیماران رنجور
شباهت خسرو و شیرین و لیلی و مجنون
مناظرهی خسرو و فرهاد. «به چندین نذر و قربانش خداوند/ نرینه داد فرزندی، چه فرزند». شیرین دعوت خسرو را نمیپذیرد، چراکه روزگاری را با شکر اصفهانی سپری کرده است. «دو دلبر داشتن از یکدلی نیست/ دو دل بودن طریق عاشقی نیست». شیرین با دیدن تصویر خسرو به او دل میبازد. شاپور نقاش وصف جمال شیرین را براى خسرو باز مىگوید. پشیمانی شیرین از راندن عاشق از درگاه خود: «که چون بی شاه شد شیرین دلتنگ/ به دلبر میزد از سنگیندلی سنگ». سوگند همای در مناظره به جوارح همایون
هدایای خسرو به شیرین:
هزار اشتر، سیهچشم و جوان سال
سراسر سرخموی و زرد خلخال
هزار اسب مرصع گوش تا دم
همه زرین ستام و آهنین سم
هزار استر ستاره چشم و شبرنگ
که دوران را بود با رفتشان لنگ
هزاران ماهرویان قصب پوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش
داستان میانی زید و زینب در لیلی و مجنون. شایعهی مرگ شیرین از سوی خسرو. عاشق شدن خسرو و شیرین با تصویر شاپور. سؤالات خسرو از بزرگ امید دربارهی آفرینش نخستین و همچنین معاد و چگونگی بیرون رفتن جان از تن آدمی. وصف باربد و نكیسا در خسرو و شیرین.
شباهت همای و همایون و گل و نوروز
مناظرهی همای و همایون. همای ثمرهی نذر و نیاز پدر از درگاه خداوند است. «به فرزند بودیش دایم هوس/ ز یزدان همین حاجتش بود و بس» همایون همای را به قصر راه نمیدهد؛ زیرا چند روزی را با سمن رخ گذرانده و به معشوقهی دیگری عشق ورزیده است. «مگو کز تو دل برنشاید گرفت/ به یک دل دو دلبر نشاید گرفت» همای با دیدن تصویری از همایون دلبستهی او میشود. نوروز با شنیدن توصیف گل عاشق گل مىشود. پشیمانی همایون و شیرین از راندن عاشق از درگاه خود. «چو مهجور ماند از وفادار خویش/ خجل شد ز گفتار و کردار خویش»
سوگند خسرو به اعضاء و وسایل زینتی شیرین.
شرح جهاز همایون:
هزار اشتر کوه کوه کوهان نر
به دیبای رنگین و خلخال زر
هزار استر خوشرو خارهسم
مرصع به گوهر ز سر تا به بن
هزار اسب کوب پولادخای
نهان در جواهر زسر تا به پای
هزار آتشینروی سیمینبدن
چو طوطی شکرخای سیمینبدن
وجود چندین داستان میانی مثل مهر و مهربان، بهزاد و پریزاد، محمّد و علی، کمال و جمال، شایعهی مرگ همای از سوی پدر، عاشق شدن همای با دیدن تصویر دختر فغفور چین، نوروز در دیر دانشافروز چهارده سؤال مىکند: در مبدأ و معاد، پرستیدن اصنام، صاحبالزمان، حرکات فلکى، ادوار فلکى، اسرار ازل، ممات، حیات، بیان روح، کیفیت خردمند، تصویر تصور، تفضل،
در داستان نصر و نصیر، خواجو از چهار زن موسیقیدان به نامهاى شهناز، رودنواز، رباب نواز، عود نواز، نام مىبرد.
چند نمونه شباهت کلامی اشعار نظامی و خواجو:
نظامى: طبایع را یکایک میل درکش/ بدین خوبى خرد را نیل درکش
رخش نسرین و بویش نیز نسرین/ لبش شیرین و نامش نیز شیرین
خواجو: جهان بین فلک را میل درکش/ جهانگیر خرد را نیل درکش
گلش نام و گلش رنگ و گلش بوى/ گلش اندام و گلشن گوى و گلبوى
نظامى: خداوندا شبم را روز گردان/ چو روزم بر جهان پیروز گردان
به فرخ فالى و فیروزمندى/ سخن را دادم از دولت بلندى
خواجو: خداوندا به حق نیکمردان/ که احوال بدم را نیک گردان
به فرخ روزى و پیروزمندى/ برآوردند نام سربلندى
نظامى: نه مى در آبگینه آن سمن بر/ در آب خشک مىکرد آتش تر
خواجو: نه پاى آن که گردد راه پیماى/ نه دست آن که در دامن کشد پاى
نه پاى آن که راند اسب را تیز/ نه دست آن که برد پاى
نظامى: رسیده جبرئیل از بیت معمور/ براقى برقسیر آورده از نور
خواجو: عبادتخانهی او بیت معمور/ طناب بارگاهش گیسوى حور
موفقیت کم خواجو در مثنویهای بزمی نسبت به نظامی
ذوالفقاری را در پایان گفت: اوضاع پریشان و روزگار دیگرگونهی خواجو و تضعیف روحیهی مردم نسبت به عصر نظامی باعث گرایش به عرفان شده بود که در چنین اوضاع و احوالی مثنویهای عاشقانه زیاد مورد توجه قرار نمیگیرد. شیوه داستانسرایی خواجو نمونه نازلی از داستانهای نظامی و عمدتا نظم روایتهای شفاهی است. خواجو برای پرهیز از تشابه، منظومهی داستانی عاشقانه را در وزن حماسی میسراید که مقبول نیست. شاید خود یا دیگران سامنامه را جایگزین همای همایون کردند. هنر خواجو در غزلپردازی است تا منظومهسرایی؛ چنانکه مورد تقلید حافظ است و خود مقلد نازل آثار نظامی. یک عامل پذیرش داستان عاشقانه از سوی مخاطب آن است که منتهی به وصل نشود و مثل لیلی و مجنون یا اگر وصالی باشد کوتاه و گذرا است مثل داستان خسرو و شیرین اما در این داستان در نهایت همه عاشقان به هم میرسند.