به رنگ قالی پاخورده نخنما شدهام
دگر به چشم تو بیرنگ وبی بها شدهام
در این هوای فراموش کاش میدیدی
چگونه منتظر موریانهها شدهام
کجاست الفت آن دستهای پینه زده
که هستیم بدهد گرچه بوریا شدهام
مرا به خود مگذار، ای که سالها باهم
نشستهایم و منت سخت مبتلا شدهام
منی که هر نخ من رشتهای زفریاد است
به خاطر تو گرهخورده بیصدا شدهام
مرا به قصهی دلگیر زندگی مسپار
که زیر پای تو اینگونه بیبها شدهام
محمدعلی بهمنی