گاهی که طنازانه به نام «شهر کتاب» میاندیشم از خود میپرسم اگر نام این محل روستای کتاب یا ده و دهکدهی کتاب بود، چه میشد؟ به سخن دیگر از ده بودن آن باید چه انتظاری داشتیم و اکنون که شهر است آیا انتظار «شهریت» از آن برآورده است یا خیر؟ آیا از آن فراخیاندیشی شهری در آن نشانی هست؟
برای پاسخ اجمالی به این پرسشهای در هم تنیده، بیتی از مولانا که در جایجای مثنوی رفتار روستایی را نقد کرده به نظرم راهگشاست.
مولانا میفرمایند:
ده مرو، ده مرد را احمق کند
عقل را بینور و بیرونق کند
قول پیغامبر شنو ای مجتبی
گور عقل آمد وطن در روستا
برای شناخت «شهر» باید فهمید که نقطهی مقابل آن یعنی «ده» کجاست و چند و چون زیستن روستایی چه ویژگیهایی دارد؟ قبل از هر چیز باید بدانیم که بیگمان مولانا منظورش از شهر، این سرسامآبادهای کنونی که در آن هویت و ارزشهای درونی به تاراج زرنگیها و رندیها میرود، نیست و از سوی دیگر تحقیر روستاییان که نماد صفا و یکرنگی هستند نیست، زیرا چون اویی به خوبی میداند هر شهری روزگاری روستایی بوده است.
ده، به زبان امروزیان نماد یک سیستم بسته است. سیستم بسته، سیستمی است که با محیط خود تبادل انرژی و اطلاعات نمیکند. جزیرهای است بسته در اقیانوس زمان که مردمانش در خود میلولند و میپوسند و بیخبر و بیرابطهاند با دیگر مکانها. روستاییان هستی را در تجربههای محدود جغرافیای وجود خود خلاصه میکنند و فراتر از آن را نه باور دارند و نه میپذیرند.
مولانا، مرد را۱ بر حذر میدارد و اندرز میدهد که به چنین جایی یعنی روستا نرود یعنی خود را در تنگنای سیستمهای بسته گرفتار نکند زیرا بودن در چنین فضای بستهای، عقل آدمی را به دلیل عدم تعامل و لاجرم روبهرو نشدن با تازگیها، کهنه خواهد کرد و پوسیده و تاریک.
چنین عقلی نمیتواند زمینه و زمان نو را بشناسد و همه چیز را در چارچوب قواعد دنیای کهن فهم میکند. چنین جایی قبرستان عقل است و عقلانیت در آن میپژمرد و زندگی در دایرهی بستهی تکرارها به «زیست» تبدیل میشود و زندگی سرشار از «تکان و تازگی» نخواهد بود.
بر پایهی چنین دیدگاهی اکنون جا دارد به پرسش نخست برگردیم که آیا موسسهی شهر کتاب به راستی یک شهر است و تابع قواعد شهروندی و شهرنشینی عمل میکند یا روستایی است که افتخاری مزین به نام شهر است؟ و مثل خیلی چیزهای دیگر این ولایت نامی است بیمسما؟
بررسی منصفانه و گذرای فعالیتهای موسسهی شهر کتاب بیانگر آن است که این مکان در تنگنای تیز کار فرهنگی در این کشور بر آن رفته است تا تکثر و چندنگری را در کار خویش رعایت کند و تمای صداهای اهل فرهنگ ایران زمین در آن به گوش برسد و هر کس بتواند بر سر سفرهاش برای خویش، چیزی بیابد. این راهبرد ممکن است در قیاس با بسیاری از کشورهای دیگر به زعم خیلیها چندان پررنگ به اجرا درنیامده باشد و بر آن چند و چون کنند اما باید دانست که ارزیابی اجرایی هر راهبردی را باید با معیارهای محیطی که آن سازمان در آن فعالیت میکند سنجید تا به خطا نرفت. البته این سخن به آن معنا نیست که مرکز فرهنگی این موسسه (نه کل موسسه شهر کتاب که آن خود داستان دیگری دارد) خالی از عیب و نقص است و نمیتوانست بهتر از این باشد بلکه منظور آن است همواره باید کارنامه و معدل هر کس و هر جایی را ارزیابی کرد وگرنه در کارنامه هیچ فعالیت بیشتری نیست که نتوان نقصها یافت و نقدها کرد...
اینجانب به عنوان کسی که بهرهها از فعالیت فرهنگی این موسسه بردهام و میبرم آرزومندم هوای شهر کتابمان هر روز پاکیزهتر باشد و موانع آمدوشدی (ترافیکی) این شهر برای حضور پررنگ طیفهای گوناگون در آن آسانتر گردد و دستاندرکاران آن بیش از پیش موفقتر باشند. باشد که در این شهر عقلمان پرنورتر باد و دکان توسعهمان آبادتر.
۱. مرد در بسیاری از زبانهای هندواروپایی افزون بر جنسیت، اشارهای عام به انسان است.