«... هر کس حس میکند که نویسنده و بهویژه رماننویس مسئول است، زیرا اگر به عقاید او هم کاری نداشته باشیم صرف انتخاب واژهها و ترتیب و تنظیم جملهها به خودی خود حکایت از جهانبینی و التزام او میکند. اما مسئول در برابر که؟ در برابر خودش یا اثرش یا خوانندگانش؟ نوشتن یعنی چیزی به کسی گفتن. این چیز در رمان همان واقعیت است. اما واقعیت چیست؟ و چون گفته یا نوشته شود به چه صورت درمیآید؟...»۱
«آقای نجفی» از همان دههی چهل مدرنترین دستاوردهای داستاننویسی جهان را به داستاننویسی ایران منتقل کرد. او با ترجمهی رمان «بچههای کوچک قرن» تجربهی جسورانهای را در زبان و محتوای رمان به مخاطبان و نویسندگان ایرانی منتقل کرد. ترجمهی این رمان برای مترجمش هم کار آسانی نبود:
«این را هم بگویم که اگر در زمان ترجمهی آن کتاب در فرانسه نمیبودم، هرگز از عهدهی ترجمهی اصطلاحات عامیانه و زبان آرگوی آن برنمیآمدم. معنای این اصطلاحات را در هیچ فرهنگ لغتی نمیشد پیدا کرد، و من کراراً به خود فرانسویها رجوع میکردم و معنای اصطلاحات کتاب را از آنها میپرسیدم. حتی آنها هم بهآسانی نمیتوانستند مشکلات مراحل کنند.»۲
«آقای نجفی» اگر زبان خارجی آموخت و متعاقبش برای آشنایی با امکانات زبان در هنرهای کلامی (داستان و شعر) علاقهمند به زبانشناسی شد، تا حدی که در مرتبهی اعلایی در زبانشناسی جای گرفت، برای این بود که میخواست داستان بخواند و شیفتهی کشف زوایای پنهان و جهان شکلگرفته با کلمات در داستان بود:
«بههرحال، از شدت علاقهای که به داستانها داشتم، اشتیاق شدیدی به فراگیری یک زبان خارجی پیدا کرده بودم، و آغاز دورهی دبیرستان چنین فرصتی را در اختیارم میگذاشت. میخواستم یک زبان خار جی یاد بگیرم تا اولاً بتوانم داستانهای مورد علاقهام را بخوانم و بعد هم آنها را ترجمه کنم. این علت گرایش و ر وی آوری من به ترجمه»۳
«آقای نجفی» در همهی این سالها و در همهی این تلاشها و کنکاشهایی که در شناخت زبان داشته است، قبل از هر چیز به یک نیاز خود پاسخ داده است و آن کشف جهان و آدمها در «داستان» است:
«... حتی وقتیکه در فرانسه تماموقتم را روی سالهی دکتریام گذاشته بودم و تمام فکر و ذکرم معطوف به آن بود، باز نمیتوانستم بدون رمان زندگی کنم، و باز با خواندن یک رمان، به جهان خیالی نویسندهی آن فرومیرفتم و همهچیز را فراموش میکردم»۴
او هر چه بیشتر با زبان و زیروبمهای آن آشنا شده، بهعنوان مخاطب داستان، بیشتر از داستان و داستان خوانی لذت برده است. زبان و زبانشناسی برای او صرفاً مقولهای نبوده است که تلاش کند در آن به رتبهای برسد و صاحب کرسی و عنوانی بشود. در این مسیری که از همان جوانی در آن قرار گرفت، حتی سر از ارائهی نظریات جدید در وزن شعر درآورد، مسیری بود که با خواندن و شناخت و کشف داستان بهعنوان ساختاری که در زبان شکل میگیرد، شروع شد و تا آخر عمرش ادامه داشت. «آقای نجفی» در داستان، در این شکل هنر کلامی، چه میجست که تا آخر عمر همچنان جستجوگر در آن ماند؟ او پی برد که داستان در کلمه و کلام است که اتفاق میافتد. داستان، همچون هر اثر هنری دیگر، با یک تفسیر و معنی تمام نمیشود؛ بلکه تأویل و تفسیرپذیری بیپایان داستان در ساختار آن بهوجود میآید. «آقای نجفی» با کشف ساختار داستان است که به شناخت زبان میرسد و زبانشناس میشود تا هر چه بیشتر قادر باشد داستانشناس بشود و به نیاز خود بهعنوان مخاطب داستان پاسخ بدهد.
داستان، همچون شعر، در زبان است که اتفاق میافتد، و «آقای نجفی» برای کشف داستان، و البته نائل شدن به لذت این کشف، به آموختن زبان و زوایا و امکانات زبان میپردازد.
داستاننویسان امروز برای پی بردن به امکانات زبان فارسی و خلق لحظات پیچیدهی احوالات انسانها با کلمه و جمله، باید از دستاوردهای نوشتاری «آقای نجفی» استفاده کنند؛ استفاده که نه، باید مسلط و مسلح بشوند به این دستاوردها. داستان و شعر هنرها کلامی هستند؛ هنرهایی هستند که از کلام و زبان، نه بهعنوان وسیله و ابزار، که در کلام و زبان خلق میشوند. داستاننویس و شاعر از میان و از درون کلمههاست که پیچیدهترین زوایای روان بشری را شکل میدهد و میشناسد و میشناساند.
۱- وظیفهی ادبیات، ابوالحسن نجفی، کتاب زمان، چاپ اول، ۱۳۵۶، ص ۸
۲- جشننامهی ابوالحسن نجفی، به کوشش امید طبیبزاده، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، ۱۳۹۰، ص ۴۶
۳- جشننامهی ابوالحسن نجفی، ص ۶۶
۴- جشننامهی ابوالحسن نجفی، ص ۱۲۸