دربارهی ابوالحسن نجفی چه میتوان گفت که دیگران نگفته باشند؟ در هفتم تیرماه ۱۳۰۸ در نجف به دنیا آمد و در دوم بهمن ۱۳۹۴از دنیا رفت. با پایاننامهاش دربارهی صادق هدایت وارد عرصهی فرهنگی شد و از شغل معلمی به نشر روی آورد. در ۱۳۳۳ با عبدالحسین آلرسول، احمد عظیمی «انتشارات نیل» را تأسیس کرد و پیش از آنکه انتشارات فرانکلین گوی سبقت را در نظارت محتوایی بر آثار پیشازانتشار برباید، او با مقابلهی ترجمهها بر مسندِ نخستین ویراستار ترجمه، در نشر نوین ایران، نشست. ویرایش کتاب زندگی میکلآنژ ترجمهی اسماعیل سعادت (نیل، ۱۳۳۴) و رئالیسم و ضدرئالیسم در ادبیات ترجمهی سیروس پرهام (نیل، ۱۳۳۴) نخستین ویرایشهای او بر کتابهای ترجمهای بود. دقت نظرش در مقابله و اصلاحات بجایش در متنها زبانزد مترجمان بود.
از حلقهی ادبی جُنگ اصفهان گذر کرد و به تهران کوچ کرد و به مؤسسهی فرانکلین پیوست و با کسانی همنشین شد که بعدها یاران و همکاران او شدند. سالهای بسیاری از عمرش را در همکاری با دانشگاه آزاد ایران، مرکز نشر دانشگاهی، انتشارات سروش، فرهنگستان زبان و ادب فارسی سپری کرد و در همین سالها ترجمه و پژوهش جزئی جداییناپذیر از زندگیاش بود. آثاری چون ترجمهی رمان بچههای کوچک قرن نوشتهی کریستیان دوشفور (۱۳۴۴)، غلط ننویسیم (۱۳۶۶)، ترجمهی رمان خانوادهی تیبو از روژه مارتن دوگار (۱۳۶۸)، فرهنگ فارسی عامیانه (۱۳۷۸)، طبقهبندی وزنهای شعر فارسی (۱۳۹۴) هر یک وجهی از وجوه علمی و مرحلهای از زندگانی او را نشان میدهند. دانش وزنِ شعر فارسی با تحقیقات او تحول یافت، چنانکه پاکیزه نوشتن با توصیههای او به اوجِ توجه رسید. کتابش، در سالهایی که مخاطبان پاکیزهنویسی تشنهی تجویزی محققانه بودند، آنان را سیراب کرد و انتشاری بیسابقه داشت؛ گرچه اگر فرصت و فراغتی مییافت، حتماً آن را بازنویسی میکرد و به گفتهی خودش تغییراتی اساسی در آن میداد.
استاد نجفی آرام و صبور بود و دلواپس و حساس. دلواپس کجاندیشی در زبان فارسی و حساس در برابر انتقادهای مغرضانه و ناسپاسانه. نجفی مانند صدها تن دیگر ماندگار شد، با کتابهایش، دانشجویانش، دوستان و دوستدارانی که کنارش زیستند، ناشرانی که کتابهایش را با اشتیاق منتشر کردند و با جایزهی ابوالحسن نجفی.
جایزهی نجفی که سومین دورهی آن را شاهدیم، به اعتبار وجهی از وجوه نجفی است: بهترین ترجمهی رمان و داستان؛ وجهی از نجفی که به آن دلبستگی خاصی داشت و با دقت و وسواسش نمونههایی بینظیر آفرید؛ اما نجفی وجوه دیگری هم داشت، وجوه دیگر نجفی را با کدام جایزه بشناسانیم: نجفی فرهنگنگار، نجفی دانشنامهنگار، نجفی عروضدان، نجفی ویراستار. آنجا که نام او به غلط ننویسیم گره میخورد، باید به دنبال کدام جایزه باشیم و چه کسی منتخب این جایزهی خواهد شد؟
جایزهی نجفی را فقط منتخب آن دریافت نمیکند، بلکه داوران و مجریان آن نیز دریافت میکنند؛ کسانی که با احترام به نجفی و تقدیر از وسواس او در پاکیزه نوشتن، کتابها را میخوانند و انتخاب میکنند و رأی میدهند. جایزهی نجفی بار سنگینی است بر شانهی منتخبان، بدین اعتبار که همچنان نجفیوار و نجفیپسند بنویسند و قلمشان را در اوج نگاه دارند. بیتردید آبتین گلکار با ترجمهی رمان آشیانهی اشراف و محمد همتی با ترجمهی رمان مارش رادتسکی، که برگزیدگان دو دورهی گذشته این جایزه بودهاند، یاد او را زنده نگاه داشتهاند.
و اما نوشتن مطلب به مناسبت جایزهی نجفی نیز افتخار است. در جایگاه شاگرد کوچک آن استاد عزیز، که صدایش را در کلاسهای درس و در مجالسی که حضور مییافت در گوش خود نگاه داشتهام، از زبان استاد مینویسم. او سالها پیش به سؤالهایمان پاسخهایی داد که گوشهای از آنها را در اینجا میخوانیم:۱
در رعایت سبک: «اگر کسی مترجم باشد و بخواهد کتابی را خوب ترجمه کند، باید در وهلهی اول آن قدر به زبان مبدأ مسلط باشد که بتواند مرتبهی زبانی کتابی را که به دست گرفته است تشخیص دهد. سپس سعی کند همان مرتبهی زبانی را در زبان مقصد هم پیدا کند و به کار ببرد. البته این کارِ آسانی نیست و میدانم که مترجمها چندان به خودشان این زحمت را نمیدهند، چون معمولاً عجله دارند که کتاب را ترجمه کنند و به ناشر بدهند که زودتر به بازار نشر بیاید. این وظیفهی مترجم است، اما اینکه عمل میکند یا نمیکند حرف دیگری است. ویراستار هم باید این تشخیص را داشته باشد که اصلِ کتابی که برای ویرایش به او دادهاند در کدام مرتبهی زبانی است و آیا مترجم مرتبهی زبانی را رعایت کرده یا خیر؛ و اگر هم متن تألیفی است، آیا مرتبهی زبانی را در سراسر کتابش حفظ کرده است یا خیر. معمولاً کتابهای علمی، چون سبک مشخصی ندارند، وظیفهی مترجم یا نویسنده و ویراستار این نیست که در سبک خیلی دقت کنند. اما اگر کتاب داستان باشد بهخصوص، باید تشخیص داد که زبانِ داستان در چه مرتبهای قرار دارد و حفظ سبک در آن مهم است. هر چقدر متن به شعر نزدیکتر شود، حفظ سبک مهمتر است. بنابراین، ویراستار باید به نویسنده تذکر بدهد که در اینجا سبک را خوب رعایت نکردهای و وظیفهی نویسنده است که آن را عوض کند.»
در میزان دخالت ویراستار در متن: «من خودم با اینکه در کلاسهایم همیشه به ویراستارهای جوان توصیه میکنم که سلیقهی خودتان را در ویرایش دخالت ندهید با اینحال، میدانم که تشخیص اینکه سلیقه در کار بوده یا خیر و اینکه سلیقه امر نسبی است یا امری قطعی، کار آسانی نیست. حتی خودم را هم گاهی غافلگیر شدهام و دیدهام که دخالت سلیقهای میکنم و دستِ خودم نیست. برای همین است که از نظر زبانی باید حداقل دخالت را در متن کرد.»
از او بسیار آموختهایم. یادش را گرامی میداریم و برای تمام کسانی که ماندگار شدن او را ارج نهادند احترام قائلیم.
۱. اشاره به گفتوگوی مهناز مقدسی و هومن عباسپور با ابوالحسن نجفی است که بخشی از آن در مجلهی بخارا منتشر شد: «وظیفهی ویراستار برقراری تفاهم است»، گفتوگو با استاد ابوالحسن نجفی، بخارا، ش ۲۰، مهر و آبان ۱۳۸۰، ص ۲۳۰-۲۴۴.