بیستوچهارمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی با عنوان «انبان قلماشی» به تبیین و تحلیل بنیادهای فکری و فلسفی عبید به گونهای همساز و سیستماتیک اختصاص داشت که چهارشنبه ۲ امرداد با حضور دکتر مهدی محبتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
محبتی سخنانش را با اشاره به گفتههایش در دو جلسه گذشته آغاز کرد و پس از آن گفت: گزارههایی که عبید در کتاب «اخلاقالاشراف» و «صد پند» مطرح کرده تقریبا با برخی از مهمترین گزارههایی که بشر امروز به آن رسیده، یکسان است. این نکته بسیار مهم و اصل بحث ما از ابتدا همین بوده است. عبید در اخلاقالاشراف برای نخستینبار در تاریخ به صورت منسجم حرفی را میزند که کسی جرات ابراز آن را نداشته است. عبید میگوید حالا که شما از ابتدا مفاهیمی را در جامعه مطرح کردهاید و در تاریخ فراوان بوده و پیوسته مردم آن روزگار را درگیر کرده اما تأثیر چندانی نداشته بیایید متدولوژی را عوض کنیم شاید نتیجهبخش باشد. یعنی عمری گفته شد که دروغ نگویید و دنبال عفت و اخلاق باشید اما تاریخ بشر نشان میدهد که کسی دنبال عفت نیست یا اگر هستند، هم خیلی تعداشان کم است، چون همه به منفعت فکر میکنند.
عبید میگوید حالا که آن روش جواب نمیدهد، تجربه را جایگزین کنیم و حالا که آن پاسخ نمیدهد مدل مخالف را اجرا کنیم. شاید بشر اینطوری بهتر بتواند با این مسائل ارتباط برقرار کند حرفی که هر کسی جرات ابراز آن را ندارد اما بشر دوران مدرن به جایی رسیده که این مفاهیم را امروزه پیش چشم خود میبیند. یعنی بشر امروز غالبا اهل این است که چه چیزی برای من منفعت دارد و در اکنون زندگی میکند خیلی هم درگیر فردا و آخرت نیست. چکار کنیم که امروز را طی کنم.
عبید متفکر است و قصد خنداندن کسی را ندارد
سخنان عبید در زمان خودش شنیده نشد، اما بعد از عصر روشنگری، که بشر یک مقدار خود را از زیر سلطه کلیسا آزاد کرد و حق مطلق بودن از کلیسا گرفته شد آرام آرام افراد زیادی همچون لاک، هیوم هابز و... به این مسئله پرداختند که بشر تنها روح نیست روح در چیزی به نام بدن است و بدن هم در یک جغرافیاست، مکانمند و زمانمند است یعنی ذات بشر این نیست که فقط به دنبال روح و آخرت باشد.
ویل دورانت میگوید آدمی که عاقل میشود بر این باور است که اخلاق و مذهب اراجیف است و انسان باید زندگی کند و اما وقتی خیلی عاقل میشود میفهمد تاریخ بشر را این مفاهیم نگه داشته است. اخلاق اگر نباشد بشریت قطعا از بین میرود معنویت نباشد بشر امتداد ندارد. آیا این عقاید عبید است یا عبید متفکری است که میخواهد تغییراتی را در جامعه به وجود بیاورد. عبید ۷۰۰ سال پیش به این سمت میرود که اگر مسیر دنیا را خلاف آنچه میگویند برویم چه میشود؟
عبید این حرفها را نگفته که مخاطب را بخنداند او متفکر است و میخواهد تغییر ایجاد کند. میخواهد چیزی را در جامعه عوض کند، که پای آن جان خود را هم میگذارد. یک کمدین برای خنداندن پول میگیرد، ولی عبید به خاطر این حرفها و حکایات، ممکن است جان خود را از دست بدهد. پس نمیخواهد فقط بخنداند حتما اهداف بزرگتری دارد که در مقابل غریزهاش میایستد. فرهنگ است که حکم میکند غریزه خود را کنترل کنید. چون مجموعه آثار عبید، نشان میدهد که او قربانی غریزه خودنمایی نیست که فقط مخاطب را بخنداند. فردوسی غریزه منفعتخواهی را کنترل میکند و ۳۰ سال شاهنامه را میسراید و بر روی فرهنگ خود میایستد. مجموعه آثار عبید نشان میدهد که فقط قصد خنداندن کسی را نداشته است.
عبید در مقابل تاریخ میایستد
اصالت لذت، منفعت، ماده و دنیا برمیگردد به دو نکته اساسی غیبت خدا از زندگی و دیگری غیبت آخرت که مبدا و معاد نامیده میشود. عدالت، عفت، سخاوت، شجاعت، حیا، وفا و صدق، به عنوان مسائل اخلاقی مهمی بهشمار میآید که برای عبید مطرح است و در کتاب اخلاقالاشراف به آنها پرداخته است. عدالت برای عبید بسیار مطرح است. آیا در تاریخ و جامعه عدالتی وجود دارد حکما میگفتند اساس دنیا بر عدالت است که اگر عدالت نباشد همه چیز از بین میرود.
عبید ضمن ارائه تعاریف این اصول در برابر آنها موضع مخالف میگیرد تا آنچه از یاد رفته را درس دهد. اسم آن چیزی که اختیار کرده مذهب مختار میشود و اسم آن چیزی که در تاریخ و قدما بوده هم مذهب منسوخ میگذارد. بعد در ادامه چند نکته در تکمیل موضوع میآورد. حکما میگفتند یکی از صفات خداوند عدل است. چه کسی گفته که دنیا بر عدل استوار است. عبید ۷۰۰ سال پیش در مقابل تاریخ میایستد و میگوید من عدالتی در جامعه نمیبینم. عبید پرسشی را مطرح میکند که آیا سرشت بشر بر این است که عدالت را اجرا کند یا ترس باعث میشود که عدالتمحور باشد.
عبید میگوید: تا کسی نترسد فرمان نبرد. ترس نباشد ملک متلاشی میشود. ما دو مکتب داریم: مکتب ترس و مکتب عشق و محبت. کدام یک بیشتر کارساز است. شاید ذهنی بگوییم عشق و محبت کارکرد بیشتری دارد اما در واقعیت کدام بیشتر کارکرد دارد؟ عبید میگوید به نمونههای تاریخی آن مراجعه کنید کدام یک در تاریخ بیشتر فرمانروایی کردند. پیش از اسلام ضحاک، یزدگرد بزهکار، چنگیز، هلاکو و بختالنصر تا ظلم کردند برقرار شدند اما انوشیروان با عدل خویش ملک را بر باد داد.
تیزنگری ویژهی عبید
البته باید توجه داشت که عبید در اینجا فقط موضع مخالف گرفته و ممکن است عقیده خود عبید این نباشد. عبید میخواهد بگوید بیایید به جای اینکه یک چیز موهومی به نام مثلا عدالت ذهنی را در ذهنمان جای دهیم، یک کارکرد اجتماعی درست کنیم که کسی نتواند ظلم کند. یعنی نه فقط بگوییم عدل خوب است، بلکه کاری کنیم که کسی اصلا نتواند خلاف عدل، ظلم کند. حرف عبید این است که به جای اخلاق فردی و نصایح ذهنی، سیستمی بسازیم که کسی نتواند خلاف کند. عبید ۷۰۰ سال پیش تیزنگری ویژهای دارد و میگوید ریشه همه خصوصیت در آدم این دو نمونه است: خشم و شهوت.
نمونه دیگر درباه عفت است و ۷ مساله اصلی اخلاق ناصری را مطرح میکند. مقدمه مفصلی میگوید که عفت در حدیث و قرآن و حکمت چیست؟ چرا کسی عفت نمیورزد و به حق خود قانع نیست؟ سخاوت مساله دیگری است که عبید مطرح میکند. سخاوت یعنی آنچه داری بیدلیل و بیغرض ببخشی و بالاترین سخاوتها عشق و محبت است. چقدر ریشه عشقها اشتیاق است نه احتیاج؟ باید بدانیم تا نیاز هست عشق هم هست و تا نیاز برآورده میشود عشق نیز به پایان میرسد و یا اینکه آنقدر برآورده نمیشود که فرد را خسته میکند و میرود.
عبید درباره بشر امروز سخنان ارزشمندی دارد
کتاب «انسان خردمند» که بازچاپهای بسیاری داشته و تقریبا مدرنترین کتابی است که درباره بشر امروز نوشته شده و به چند زبان برگردان شده است. کتابی است که عقاید عبید در آن به تصویر کشیده شده و میگوید باید دید که چه بر سر بشر آمده که او را به اینجا میرساند. عبید در آن زمان در نقش مخالف اخلاق منسوخ میزند و در اخلاق مختار میگوید واقعیت جامعه این است نه آن چیزی که در کتابها مینویسند.
سخن عبید این است که ما برای اینکه تغییری در وضعیت اجتماعی خود ایجاد کنیم، به اندازه کافی حرف زدهایم، حال باید آدمهایی را بزرگ کنیم که اندیشه و سیستم دارند و میتوانند وضعیت اجتماعی را تغییر دهند. چون تجربه نشان داده که حرفدرمانی برای فرهنگ ما کافی نیست. اگر ما کتابهایی که درباره دروغگویی در فرهنگ ما است جمع کنیم از اینجا تا پکن میرود. کتابهای بسیاری نیز درباره ریاکاری داریم همانطور که پیامبر(ص) فرمود ریا شرک است اما در جامعه باید ببینیم چقدر این شرک وجود دارد.
عبید میکوشد نگاه مردم به حکومت را تغییر دهد
عبید همانند فردوسی یا سعدی از معدود متفکران فرهنگ ما است که به جای اینکه تنها نصیحت کند، در حد و حدود تاریخی خود میکوشد نگاه مردم به حکومت و حکومت به مردم را تغییر دهد، تا شاید بنیادهای اجتماعیمان دگرگون بشود چیزی که ما امروز هم نیازمند آن هستیم. حکما میگویند اخلاق سه حوزه دارد اول اخلاق فردی بعد تدبیر منزل و سپس سیاست مدن است و تمام بار تاریخی ما روی اخلاق فردی است.
ژان ژاک روسو که کتابی با نام «امیل» و یا «آموزش و پرورش» دارد میگوید جامعه است که روح را نابود و این دیدگاه را مطرح میکند که چرا آدمها هنگامی که بچه هستند خوبند ولی بزرگ که میشوند دیگر خوب نیستند و در پاسخ میگوید این قراردادهای اجتماعی است از آن طرف هم نمیشود که سیاست و جامعه خوب باشد اما انسانها خوب نباشند. سیاسیترین کار در جامعه امروز کسی است که کارش را خوب انجام دهد.
چکار کنیم تا وضعیت اجتماعی جامعه ایران خوب شود
من همواره به این مساله فکر میکنم که چکار باید کرد تا وضعیت اجتماعی جامعه ایران خوب شود؛ ۲۰ سال پیش کتابی را چاپ کردم با نام «سیمرغ در جستجوی قاف» یا سیر تحول عقلانیت در فرهنگ و ادب ایران و در آن کتاب به این نکته اشاره کردم که اگر میخواهد فرهنگ ایران عوض شود نصیحت اخلاقی کافی نیست و باید به سمت بنیادسازی عقلانی فرهنگ ایران برسیم و ما تا عاقل نشویم نه جامعه عوض میشود و نه حکومتمان تغییر میکند. حکومت و مردم مثل دو خشت هستند که همدیگر را نگه میدارند. به قول مولانا مردم پیرو پادشاهان خود هستند هر طور که شما باشید حاکمان نیز همانطور هستند و هر طور که حاکمان باشند مردم نیز همانگونهاند. عبید از معدود فرهنگمداران و متفکران تاریخ ما است که در حد خودش به این نکته توجه کرده است.